علی سینا و منتظری، سن پایین عایشه
بسم الله
نام مقاله : علی سینا و منتظری، سن پایین عایشه
منبع : پاد زندیق
نگارنده : محسن.م
در زیر مناظره ای دروغین را می بینید، که در آن، فردی که خود را «دکتر علی سینا» می خواند، مدّعی پرسش و پاسخی با آیت الله منتظری، است و همراه با پاسخهای آبکی که از سوی آیت الله منتظری می دهد، خودش پیروز میدان مناظره می گردد. ما نیز جوابهایمان را در زیر بحثها ضمیمه کرده ایم، تا حقیقت بر افراد اهل تحقیق مکشوف گردد.
دکتر علی سینا:
محمد وقتی عایشه 6 سال سن داشت با وی ازدواج کرد و وقتی وی به سن 9 سالگی رسید با او همبستر شد. چطور یک شخص 54 ساله که خود را پیامبر خدا میخواند میتواند نسبت به دختری 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد؟
1-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
سنت ازدواج در آن روزگار بر اساس آداب و سنتهای قبیله ای بود، انگیزه از ازدواج بیش از هرچیز تحکیم دوستی با پدر عروس بوده است، بنابر این ازدواج پیامبر با عایشه یک حرکت سیاسی بوده است.
دکتر علی سینا:
این به هیچ عنوان بهانه خوبی برای ازدواج با یک دختر بچه کم سن نیست. اشکالی که ما به محمد وارد میکنیم این نیست که چرا با دختر ابوبکر ازدواج کرده است، بلکه اشکال در کم سن بودن عایشه است. برای یک پیامبر خدا هرگز شایسته نیست که نسبت به یک دختر کوچک احساسات جنسی داشته باشد، و این بسیار غیر معقول است که بر اساس این احساسات عمل کرده باشد. امروزه اگر یک مرد 54 ساله با یک دختر 9 ساله تماس جنسی داشته باشد، او را بعنوان یک بیمار پدوفیل (بچه باز) به زندان می اندازند، چرا پیامبر اسلام باید بخشیده شود؟
(بیماری پدوفیلیا شامل تحریک شدن مکرر جنسی و یا احساس نیاز و هوس کردن و بر انگیخته شدن احساسات جنسی در قبال کودک و یا کودکان است. بیمار پدوفیل باید بیش از 16 سال سن داشته باشد و تحریک جنسی باید مربوط به کودک 13 یا کم سن و سال تر باشد. اختلاف سنی بین بیمار و شخص محرک باید حداقل 5 سال باشد.)
پاسخ ما:
بسیار متشکّر هستیم که اینقدر خوب از طرف آیت الله منتظری جواب دادید!! امّا بد نیست بگذارید، حداقل یک مسلمان به جای آقای منتظری پاسخ شبهات شما را بدهد:
الف)فرمودید که حضرت رسول(ص) در شش سالگی عایشه با او ازدواج نمود و در نه سالگی او با وی همبستر شد! فرمایشتان مصداق بارز مغالطۀ «ادعای بدون سند» است. بد نبود که در این مناظرۀ خیالی برای ادعاهای خودتان یکی دو سند اقامه می نمودید!(البته ایشان در ادامه اسنادی را ذکر می کنند که در جای خودش پاسخ داده می شود) البته هر چند اثبات به عهدۀ مدّعی است، ولی ما در ادامه شواهدی را علیه این ادّعای شما ذکر خواهیم کرد!
ب)در مورد پدوفیلیا:
اوّلاً سندی معتبر برای خردسال بودن عایشه در دست نیست و اسناد به شدّت در مورد سن او با هم ناسازگارند.
ثانیاً حتی به فرض همبستر شدن با عایشه در نه سالگی باز هم نمی توان عایشه را خردسال دانست، زیرا به علّت شرایط محیطی، دختران عربستانی زودتر به بلوغ می رسند. حضرت فاطمه(س) نیز در سن نه سالگی ازدواج فرمودند و یک سال بعد، در ده سالگی صاحب فرزند شدند، و این نشانگر این است که ایشان در آن سن به بلوغ رسیده بودند.
ثالثاً پدوفیلیا یک بیماری روانی است و تشخیص آن، نیاز به معاینه و بررسی مستقیم یک متخصص دارد و صرفاً از روی شواهد تاریخی نمی توان در مورد آن نظر داد. بدبختانه ادّعای مدرک دکترا را دارید، ولی هنوز آنقدر اطلاعات عمومی در مورد چیزی که می گوید ندارید که بدانید که افراد در خیلی موارد در زمینه بیماریهای روحی و روانی به خود و دیگران، برچسب می زنند، و تشخیص حقیقی مسئله، کار یک شخص متخصص است که فرد مشکوک به بیماری را به دقّت مورد معاینه قرار بدهد، و نه اینکه کار کشیشهای مغرضی باشد که شبهاتشان را دارید اینجا برای ما تکرار می کنید.
2-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
پیامبر در سن 25 سالگی با خدیجه 40 ساله ازدواج کرده است، و پیامبر تا زمانی که خدیجه زنده بود با هیچ زن دیگری ازدواج نکرد. اگر پیامبر اسلام انسان شهوت رانی بود، با زنی پیر تر از خود ازدواج نمیکرد و تا زمان مرگ وی به او وفادار نمی ماند.
دکتر علی سینا:
خدیجه زنی ثروتمند بود و محمد مستخدم فقیر وی بود. ازدواج با یک زن ثروتمند برای محمد خیزشی در پلکان موقعیت اجتماعیش بود. در آن دوران محمد یک پسر یتیم و جاه طلب بود. چون مرد فقیر و جوانی بود، هیچ کس به او توجهی نمیکرد. خدیجه برای محمد یک لطف بزرگ بود. او برای محمد آرامش خاطر و رفاه مالی را به ارمغان آورد. حال محمد میتوانست در انزوا به غار خود برود و تخیلات خود را به پرواز در بیاورد، با اجنه دیدار کند، با شیطان بجنگد، با جبرئیل و سایر مخلوقاتی که فکر سستش را شکار کرده بودند محاوره کند.
دلیل اینکه محمد به خدیجه وفادار ماند، نجابت محمد نبود، بلکه به این دلیل بود که خدیجه زنی قدرتمند بود و هرگز چیزی غیر از این را از طرف محمد تحمل نمیکرد. در آن دوران محمد طرفداری نداشت و ممکن بود با رنجاندن زن پولدارش همه چیز را از دست بدهد و بطور کامل نابود شود.
اگرچه وی بعد ها رنگ واقعی اش را نشان داد و وقتی به قدرت رسید در واقع هیچ چیز نمیتوانست اورا از آنچه بدان میل داشت بازدارد. آنوقت بود که تمام هنجارهای نجابت را به اذن الله اش شکست.
3-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
قصد پیامبر از ازدواج با زنان بیوه متعدد، جدا از مصلحت های سیاسی و اجتماعی، تقویت موقعیت و جایگاه اجتماعی آنان بود. در آن روزگار، زنان بویژه، کنیزها (بردگان مونث) ارزش بسیار کم یا بطور کلی بی ارزش بودند، و نادانی در حدی بود که آنها دخترانشان را زنده به گور میکردند.
پاسخ ما:
به راستی آدمی به خنده می افتد از پاسخهای آبکی که انسانهای شرافتمندی مثل جناب سینا، به آیت الله منتظری نسبت می دهند تا بتوانند در خیالات خود، مناظره ای موفقیت آمیز آنهم علیه یک مسلمان داشته باشند! امّا بگذارید باز یک مسلمان از طرف آیت الله منتظری جواب بدهد، تا برخی افراد خواب آلود طعم منطق و عقلانیت را نیز بچشند:
الف)ابتدا اینکه لازمۀ یک مناظره، رعایت نزاکت و ادب است. البته ادب پایین شما، صرفاً برای مخاطب فهیم نشانگر این حقیقت انکارناپذیر است، که اگر حرف حساب داشتید، اینگونه به دور از ادب بحث نمی کردید، هرچند ما به مصداق «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» پاسخی به توهینات شما را نمی دهیم. البته ممکن است بفرمایید که کسی که نسبتهایی اینچنین به او می دهید، لیاقت احترام ندارد، در پاسخ عرض می کنیم که اوّلاً این نسبتها حاصل خیالات و تعصّبات شماست و نسبتی با حقیقت ندارد، و ثانیاً نظر به این تهمتهایی که می زنید، اتفاقاً این خود شما خواهید بود که فاقد لیاقت احترام هستید، ولی می بینید که با احترام پاسختان را می دهیم و نه مثل خودتان. پس کمی ادب داشته باشید و قدری مؤدبانه سخن بگویید.
ب)دوم اینکه لازمۀ یک مناظره، که گویا شما خیلی به برگزاری آن با یک مسلمان علاقمند هستید، اقامه کردن سند برای ادّعاهاست. چیزی که به شما یاد نداده اند، این است که فضای مناظره قدری با بحثهایی که با همپالگیهای خویش انجام می دهید، تفاوت اساسی دارد. در یک مناظره، شما باید برای ادّعاهای خودتان دلیلی اقامه بفرمایید. پاسخهای آبکی که از سوی آیت الله منتظری نقل می فرمایید به کنار، خودتان هم در خیالاتتان، حرف حسابی ندارید.
اینکه محمّد(ص) مستخدم فقیر خدیجه(س) بود را از کجا آورده اید؟ آیا اینکه تاریخ می گوید حضرت پیش از نبوّت با مال التّجارۀ خدیجه(س) یک سفر تجاری انجام داد از دیدگاه شما مستخدم بودن است؟ جاه طلب بودن ایشان را بر اساس کدام سند بیان می دارید؟ آنهم در حالی که فرمود: «اگر قریش آفتاب را بیاورند و در دست راست من نهند و اگر ماهتاب را بیاورند و در دست چپ من نهند، و مرا گویند دست از این کار بردار، من دست از اینکار باز ندارم».(سیره ابن هشام، ص125) چگونه ثابت می کنید که حضرت محمّد(ص) به مال و منال خدیجه چشم طمع داشت؟ روی چه حسابی مدّعی هستید محمّد(ص)، که طبق تمامی تواریخ در تمام عمر فقیرانه زیست، با پول و رفاه ناشی از زندگی خدیجه آرام گرفت؟ چگونه ثابت می کنید که دلیلی که برای ازدواج حضرت محمّد(ص) با خدیجه(س) اقامه کردید، دلیل حقیقی مورد نظر آن حضرت بوده است، و مطرح شدن آن از سوی شما و امثال شما، تنها ناشی از غرض و تعصّب شدیدی که علیه اسلام دارید، نیست؟ چگونه ثابت می کنید که سخنان حضرت محمّد(ص)، در مورد اجنه و شیطان و ارتباط باجبرئیل فقط حاصل تخیّلات و فکر ایشان بوده است؟ از کجا می دانید که محمّد(ص) به خاطر پول خدیجه(س) و از ترس از دست دادن او، ازدواج دیگری نکرد؟ در مورد زمانی که به قول شما، او رنگ واقعی خویش را نشان داد، چرا باز هم به جای ازدواج با دوشیزگان و گرد آوردن کنیزکان بسیار، اکثراً با بیوگان و زنان پیر و فرتوتی چون میمونه، ازدواج کرد؟ چرا فقط یک دوشیزه در زنانش بود؟ چرا بیوگان کنیزی مثل صفیه و جویریه و ریحانه، را در حالی که می توانست بنا به قانون آن روزگار، در زمان کنیز بودن، با آنها نزدیکی کند، بعد از مسلمان شدن و آزاد نمودن، به عقد در آورد تا رضایتشان شرط ازدواج باشد؟ چرا برعکس انسانهای زنباره که مدیران خوبی نیستند، حضرت محمّد(ص) به این خوبی توانست رهبری جامعه را به دست بگیرید و اسلام را در تمام جزیرة العرب نشر بدهد؟ البته در مورد ازدواج حضرت محمّد(ص) با خدیجه نیز در ادامه توضیحاتی جهت افرادی که گوش شنوا و چشم بینا دارند، خواهیم داد.
آری جناب سینا، که به خویشتن دکترای افتخاری هم داده اید! شما فکر می کنید در یک مناظره با یک مسلمان می توانید به همین سادگی چند ادّعای بی اساس بکنید، و لابد آن مسلمان هم فوری خلع سلاح می شود و پاسخهای بیربطی مثل آنچه به آیت الله منتظری نسبت می دهید را تحویلتان می دهد، و شما هم پیروز می شوید!!
در یک مناظره باید سخنانتان را ثابت کنید. برای این ادّعاهای خودتان سند بیاورید. بروید آثار و نوشتارهای همان کشیشانی را که دارید از آنها نقل می کنید و سخنانشان را که از چند قرن قبل، علمای اسلام، بدانها پاسخهای تمام کننده داده اند، زیر و رو کنید، بلکه دلیل و سند و برهانی برای این سخنان بی اساس شما یافت شود!
حال بد نیست توضیح بدهیم که چرا این ادّعا که حضرت محمّد(ص) شهوتران بود ولی به خاطر ثروت خدیجه، همسر دیگری برنگزید، هر چند سندی برای این ادّعا وجود ندارد، اساساً غیر منطقی است:
اولاً یک انسان شهوتران نمی تواند بخاطر پول، بیست و پنج سال شهوت خودش را کنترل کند، آنهم وقتی که در این بیست و پنج سال، دوران اوج شهوت، را نیز پشت سر بگذارد. بلأخره تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید. پیامبر ما را، پولدوست میدانید یا شهوتران؟!
ثانیاً زندگی پیامبر نشان می دهد که ایشان به دنبال پول نبودند. اگر ایشان دنبال پول بودند، نمی فرمودند «اگر قریش آفتاب را بیاورند و در دست راست من نهند و اگر ماهتاب را بیاورند و در دست چپ من نهند، و مرا گویند دست از این کار بردار، من دست از اینکار باز ندارم».(سیره ابن هشام، ص125) همچنین زندگی فقیرانه ای که حضرت محمّد(ص) در سراسر زندگی، در پیش گرفتند، مؤید این حقیقت است. در همین کتاب سیره ابن هشام که جناب سینا هم علاقه دارند که مدام بدان استناد کنند، می خوانیم عتبه که مهتر قریش بود، در زمان دعوت پیامبر به اسلام در مکّه، به سراغ آن حضرت آمد و پیشنهاد کرد که اگر آن حضرت مال و نعمتی می خواهد بفرماید تا به او آنقدر مال بدهند که در تمام عرب کسی به ثروت او نباشد... و اگر مقصودش پادشاهی است بفرماید تا همه با او بیعت کنند و او را پادشاه خود گردانند... ولی حضرت محمّد(ص) فرمود: «بدان این کار که من به آن آمده ام اینست: خواندنِ قرآن و دعوتِ شما به راه ایمان. پس اگر قبول کردید و به راه ایمان آمدید، ما را به جاه و مال شما کاری نیست و مرا از شما هیچ قصد دیگری نیست. و اگر نه و قبول نکنید و دعوت مرا پاسخ ندهید، اگر شما تمام عالم را به من بدهید، من دست از این کار بر نمی دارم و هر روز که برآید بیشتر گویم و بهتر کوشم.»(سیره ابن هشام، ص۱۳۴-۱۳۳)
پس روشن و آشکار است که حضرت محمّد(ص) به دنبال مال و ثروت و قدرت نبودند که اگر بودند، پیشنهاد عتبه را می پذیرفتند. افسوس که چشمان اسلامستیزان از دیدن حقایق آشکار تاریخی، ناتوان است.
دکتر علی سینا:
محمد همانطور که در بالا آمد، به دلیل ثروت خدیجه با وی ازدواج کرد. بعد از مرگ خدیجه محمد با عایشه که تنها 6 سال داشت ازدواج کرد، و بخاطر خواهش پدر عایشه، پیامبر تا سه سال به وی دخول نکرد. در این میان وی به یک زن نیاز داشت و زنان ناباور از آنجا که وی را یک دیوانه میدانستند از ازدواج با او سر باز می زدند. در میان طرفداران اندکش نیز زنان واجد الشرایط بسیار اندک بودند. سوده یک زن مسلمان و یک بیوه بود. وی زنی ایده آل برای شرایط محمد به شمار میرفت و میتواند بستر محمد را گرم کند و از خانه محمد نگهداری کند و نیازهایش را برآورد. محمد دو ماه بعد از مرگ خدیجه با وی ازدواج کرد. خدیجه و سوده تنها دو زن پیامبر بودند که وی از روی نیاز و نه از روی شهوت ازدواج کرد. البته ممکن است که حفصه دختر عمر نیز به گفته پدرش و محمد چندان زیبا نبوده باشد، و محمد ممکن است تنها برای شاد کردن عمر با وی ازدواج کرده باشد. تمامی سایر زنان محمد یا بکر و زیبا بوده اند یا بیوه زنان زیبایی بوده اند و اکثر آنها، اگر نگوییم تمام آنها در سنین نوجوانی (زیر 20 سال) بوده اند. پیامبر تنها به دلیل ظاهر و زیبایی آنها یا با آنها ازدواج کرد یا به سادگی با آنها بدون حتی ازدواج همبستر شد.
حتی برخی اوقات مجبور میشد بعضی از قوانین را نیز زیر پا بگذارد و الله را به صحنه وارد کند الله آیاتی را برایش افشا کند تا بتواند بدانچه به آن میل داشت دست یابد. بعنوان مثال این اتفاق در مورد زینب بنت جحش، ماریه و عایشه افتاد. هیچ کدام از زنان محمد از سوء تغذیه رنج نمیبردند و هیچکدام قبل از ازدواج با محمد زنان تنها و فقیری نبودند. داستانهای زنانی مثل سفیه، ماریه و زینب داستانهای عاشقانه ای هستند که طعم و بوی شهوت، خیانت و جرم میدهند.
شما البته به درستی به وضعیت رقت انگیز و اسفبار دختران برده (کنیزان) در آن دوران اشاره کردید، اما اشاره به این موضوع را فراموش کردید که بسیاری از آن دختران برده، تا قبل از اینکه پیامبر آزادی آنها را بستاند و مقام آنها را از آزاد به برده تقلیل دهد آزاد دختران و زنانی بودند. آیا شما میگویید که آن دختران برده باید برای اینکه محمد عزیزان و همسران آنها را کشت و آنها را در بازارها به مسلمانانی که آنها را می خریدند و به کنیز و مستخدم و یا بردگان جنسی تبدیل میکردند سپاسگزار پیامبر باشند؟
پاسخ ما:
جناب سینا! قدری آرامتر! خوب است که دو طرف مناظره خودتان هستید و اینگونه خودتان را به در و دیوار می کوبید! ناسلامتی مناظره بر سر عایشه بود!
امّا بعد...
اینکه ازدواج محمّد(ص) با خدیجه(س) به خاطر ثروت خدیجه بود، صرفاً ادعای خودتان است، و هیچ اساس و مبنایی ندارد و ما غیرمعقول بودن این ادعا را نیز نشان دادیم. شش ساله بودن عایشه در زمان عقد و نه سالگی وی در زمان همبستری با حضرت محمّد(ص) هم از گلچینهای خودتان از تاریخ است، که از گزارشهای مختلف آنچه به نفعتان هست را مطرح می کنید. چنانکه در ادامه خواهد آمد، بر اساس سخنان کهنترین سیره نویس، عایشه حدود هفت سال پیش از مرگ خدیجه(س)، مسلمان شده بود! سخنانتان در مورد ازدواج پیامبر با سوده نیز، مشتی ادّعاهای بی سند و بی سر و ته است. مدّعی هستید به غیر از حفصه و خدیجه و سوده، تمامی سایر زنان محمد یا بکر و زیبا بوده اند یا بیوه زنان زیبایی بوده اند و اکثر آنها، اگر نگوییم تمام آنها در سنین نوجوانی (زیر 20 سال) بوده اند!!(جالب اینکه شما افراد 18 و 19 ساله را نیز نوجوان می دانید!) این هم فقط ادّعای بدون سند شماست! برخی از اینها حتی با تاریخ رد می شوند! ولی بنده می خواهم خواننده یاد بگیرد که اساساً نباید ادّعای بدون سند را بپذیرد، پس فعلاً هیچ سندی برای اعتراض، به تهمتهای شما، مطرح نمی کنم. همین صرف بی سند بودن سخنان شما، برای نپذیرفتن آنها، کافی است.
می فرمایید که در ازدواج با ماریه و زینب بنت جحش و عایشه، حضرت محمّد(ص)، قوانین را زیر پا می برد و الله را به صحنه می آورد! منظورتان از قوانین، همان قوانین جاهلی است؟! البته حضرت محمّد(ص) بخش عظیمی از فعالیتش مقابله با همین قوانین جاهلی بود، ولی می شود بفرمایید ازدواج ایشان با ماریه و عایشه، با کدام قانون و حتّی با کدام قانون جاهلیت در تناقض بود؟ امّا اینکه ازدواج با زینب بنت جحش با قوانین جاهلی ناسازگار بود، دلیلی علیه ایشان نمی شود، زیرا ایشان موظّف نبود که به قوانین غیرمنطقی اعراب جاهلی که ازدواج با همسر پسرخوانده را تحریم می کردند، گردن نهد. امّا اینکه مدّعی هستید که تمام زنان پیامبر، افراد پولداری بودند نیز، گذشته از اینکه فاقد سند است، بلکه مثال نقضهای بسیاری دارد، زنانی همچون جویریه، صفیه و ماریه که کنیز و اسیر بودند، آیا دارای ثروتی بودند؟ آیا امّ حبیبه که در اثر فقر، ممکن بود مجبور به بازگشت به دامان خانوادۀ کافرش شود، و از این رو پیامبر با او ازدواج کرد(سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 201 به بعد؛ الاعلام زرکلی، ج 8، ص 97؛ طبقات، ج 8، ص 68 به بعد)، مثال نقضی بر این ادّعای بی اساس شما نیست؟ امّا اینکه می فرمایید ازدواج پیامبر با سفیه و ماریه و زینب، داستانهای عاشقانه ای را در بر می گیرد که طعم و بوی شهوت، خیانت و جرم می دهند، هم نتیجه گیری بر اساس خیالات خودتان است. بنده از هر فرد فهیم و اهل تحقیقی، دعوت می کنم که داستان ازدواج رسول خدا(ص) با این سه زن را، در کهنترین کتب تاریخی، مطالعه کند، و اوج بطلان این ادّعا را خود بنگرد.
توضیحات مختصری در مورد ازدواج آن حضرت با صفیه و ماریه و زینب، عرض می شود، تا افراد حقیقتجو، روشن گردند:
ماریه قطبی:
اسلامستیزان می گویند: «پیامبر با ماریه قبطی که کنیز ملکی ایشان بود، نزدیکی کرد و آن زن از دست حضرت رسول(ص) ناراحت شد و حضرت محمّد(ص) برای به دست آوردن دل او گفت این زن بر من حرام است، ولی بعداً طاقت نیاورد و آیات ابتدای سوره تحریم را سرود که چرا آنچه خدا بر تو حلال کرده را به خاطر زنانت بر خودت حرام می کنی.»!
اولین ایراد این ادعا، این پیشفرض است که حضرت محمّد(ص) قرآن را سروده است و حال آنکه ما در یک بحث اگر قرار است، منصفانه بحث کنیم، باید کمی بیطرف باشیم و صرفاً بگوییم که محمّد مدّعی شد که آیات ابتدایی سوره تحریم در این مورد آمده است. به راستی شما چه دلیلی دارید که خدا قرآن را نازل نکرده است؟
دومین ایراد این ادّعا، این است که قرآن در سورۀ تحریم، هیچ اشاره ای به این مسئله نمی کند. در تفاسیر داستانهایی برای سبب نزول این آیات و آن چیزی که بر پیامبر حلال بود و به خاطر فشار زنان، ایشان آنرا بر خودشان حرام کردند، مطرح شده است. افراد مغرض و متعصّب، داستان فوق را که به نفعشان است، ذکر می کنند. البته آن داستانها هم به این شکل مطرح نشده اند، بلکه به این شکل آمده اند: «پیغمبر (ص) در اطاق حفصه با کنیز خود ماریه قبطیه (مادر ابراهیم پسر رسول اللّه (ص) که در کودکى مرد) خلوت کرد و حفصه متوجه شد و خطاب به پیغمبر (ص) گفت: این را به اطاق من نیاورده اى مگر از اینکه در نظر تو خوار و بى مقدارم. پیغمبر (ص) از حفصه خواست که موضوع را به عایشه نگوید، و فرمود: از این پس نزدیکى با ماریه بر من حرام باشد. حفصه گفت چگونه حرام شود در حالى که کنیز توست. حضرت سوگند خورد که دیگر به ماریه نزدیک نمى شوم، تو هم به کسى مگو. اما حفصه ماجرا با عایشه باز گفت و پیغمبر (ص) یک ماه از رفتن نزد زنانش عموما خوددارى کرد تا در شب بیست و نهم آیه آمد که "اى پیغمبر (ص) چرا براى کسب رضایت همسرانت حلال خدا را بر خود حرام مى گردانى؟"»(ترجمه اسباب نزول، ص232-231) البته برخی می گویند ماریه کنیز حفصه بود، ولی طبق گزارشهای تاریخی، ماریه قبطی کنیز حفصه نبود، بلکه کنیزی بود که پادشاه اسکندریه برای خودِ آن حضرت(ص) فرستاده بود(سیره ابن هشام، ص5). پس کنیز حضرت محمّد(ص) بوده است و نه کنیز زن ایشان. به فرض اینکه داستان این روایت در مورد شأن نزول آیات ابتدایی سورۀ تحریم، صحیح باشد، که البته جای شکّ است و این داستان در اسناد کهنتری مثل سیرۀ ابن هشام نیامده است، چنانکه از روایت روشن است، پیامبر یک ماه، به هیچ زنی نزدیک نشد، و اتفاقاً این مسئله با این پیشفرض باطل که ایشان شهوتران بودند، در تناقض است، ضمن اینکه ایشان اگر مشکلشان حتی بر اساس همین روایت مشکوک، شهوت بود و نه تنبیه زنان به خاطر برملا کردن راز آن حضرت، خب خیلی راحت می توانستند با آن قدرت حکومتی که در آن زمان داشتند، دوشیزگان و کنیزکان بسیاری را جایگزین ماریه کنند.
سومین ایراد این مسئله، وجود داستانهای دیگر برای شأن نزول آیات ابتدایی سورۀ تحریم است، و لذا داستان ماریه و حفصه، تنها یک احتمال تاریخی است، که احتمالات تاریخی دیگری نیز در برابرش وجود دارند.
چهارمین ایراد شبهه، این است که گذشته از اینکه خود این داستان مورد شکّ است، اساساً کنیز بودن ماریه نیز مورد اتّفاق تمامی تواریخ نیست. نظر به اینکه برخی تواریخ او را جزء زنان پیامبر برشمرده اند(تاریخ یعقوبی، ج1، ص453) اساس این بحث نیز مورد شکّ است. در واقع شما باید خودتان مایل باشید بپذیرید که او کنیز پیامبر بوده است و نه همسرش، تا بتوانید داستان فوق را باور کنید، وگرنه، یک فرد منصف و بیطرف، خواهد گفت: به خاطر اختلاف اسناد، نمی توان به درستی تشخیص داد که ماریه کنیز بوده یا خیر، و آیا به راستی شأن نزول سورۀ تحریم، این داستان بوده است یا خیر، نمی توان به قضاوت درستی رسید، لازمۀ انصاف این است که بگوییم: «مدارک برای نتیجه گیری کافی نیستند.»
صفیه:
یکی از شبهاتی که اسلامستیزان بر علیه حضرت محمّد(ص) به کار میگیرند، بحث صفیه است. صفیه دختر یکی از سران توطئه گر یهود بود که برای نابودی اسلام کفار را به جنگ احزاب تشویق کرد. به همین خاطر پیامبر پس از جنگ احزاب با دو گروه از آنها جنگید و صفیه پس از پیروزی مسلمین، به اسارت در آمد. اسلامستیزان ادعا میکنند پیامبر اسلام در همان روزی که شوهر و پدر صفیه کشته شده بودند و صفیه عزادار پدر و شوهر بود با او عروسی و زفاف کرد!(البته معلوم نیست از روی کدام اسناد به این نتیجه رسیده اند که او عزادار بود، تا جایی که اسناد تاریخی نشان میدهد او با زن دیگری از سر نعش خویشانش گذشت و آن زن صورت خود را خراشید ولی صفیه عکس العملی از خود نشان نداد و در مورد شوهرش هم وقتی او را نزد پیامبر آوردند، پیامبر دید که اثر سیلی شوهر بر صورت او باقی است. البته جالب این است که پدر صفیه مدتها پیش کشته شده بود، و بعید بود صفیه همچنان در عزای او باشد! لازم به ذکر است که برخی از روایات مربوط به سرسختی یهودیان در عدم پذیرش اسلام بعد از شناخت حقانیتش، از خود صفیه نقل شده است و او توضیح می دهد که پدرش پیامبر را شناخت ولی ایمان نیاورد.) اسلامستیزان همچنین معتقدند که صفیه از سر اجبار به ازدواج با پیامبر تن در داده است که البته در این مورد هم هیچ سندی را، رو نمی کنند!
در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 129، المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 28؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 و 232 و الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 18، ص 83 با صراحت مسلمان شدن صفیه را ذکر شده است.
در منابع متعددی از جمله: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 56 (واقعه خیبر)؛ الطبقات الکبرى، ج 8، ص 129؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 ـ 232 و اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 490، آمده که پیامبر «اعتقها و تزوجها»: او را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود، که عبارت در برخی منابع، با یکدیگر اختلاف مختصری دارند ولی در تمام آنها، آزاد شدن صفیه توسط حضرت و ازدواج با وی آمده است.(در صحیح مسلم، ج 4، ص 146 نیز این موضوع ذکر شده است.) پس ازدواج پیامبر با صفیه بعد از آزاد شدنش به دست پیامبر بوده است و صفیه مجبور به این کار نشده است، زیرا اوّلاً اگر قرار به اجبار بود، آزادش نمی کردند و او به عنوان کنیزی که فقط یک مولا داشت، طبق احکام اسلام برای پیامبر مثل همسر بود و می شد پس از ایّام عدّه با او نزدیکی کرد و ثانیاً برای ازدواج طبق احکام اسلام رضایت زن و مرد، هر دو شرط است و اگر صفیه مجبور می بود، عقد باطل بود. البته دقّت کنید که ادعای اجباری بودن ازدواج از سوی مخالفین صرفاً یک ادعاست که هیچ سندی ندارد.
در مورد اینکه ادعا میشود که پیامبر در همان شبی که پدر و شوهر صفیه کشته شدند، با صفیه عروسی و زفاف فرمود، می گوییم که طبق اسناد تاریخی پیامبر بعد از کشته شدن شوهر صفیه در جنگ خیبر و مسلمان شدن صفیه و تمام شدن ایّام عدّه با او ازدواج کرد، این موضوع در منابعی چون صحیح مسلم، ج 4، ص 147؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 31؛ إمتاع الاسماع، مقریزی، ج 10 ص 218؛ جوامع السیره، ص 212، آمده است، خب بدون شک وقتی صفیه عده را نگهداشته است، مدتها بعد از مرگ شوهر و پدر با پیامبر عروسی و زفاف داشته است.
بحث دیگری که گاهی مخالفین اسلام مطرح می کنند این است که می گویند حضرت محمّد(ص) برای اینکه به صفیه دست پیدا کند، شوهر او، کنانه، را کشت!! در پاسخ عرض می کنیم: طبق احکام اسلام اسارت برای یک زن مثل حکم طلاق بود، به این معنا که اگر زن شوهرداری اسیر می شد، مثل صفیه، مثل این بود که طلاق داده شده است و کنانه بعد از اسارت، شوهر او محسوب نمی شد تا مانعی برای ازدواج وی با پیامبر باشد. صفیه پیش از اعدام شوهرش، اسیر شده بود و البته علّت اعدام کنانه چیز دیگری بود. کنانه چنان که تواریخ ذکر کرده اند، بخاطر قتل عمدی محمود بن مسلمه، به دست برادر محمود، قصاص شد. وی این قتل را بعد از اتمام جنگ انجام داده بود و لذا این قتل قابل پیگرد بود، زیرا در زمان جنگ انجام نشده بود. اسناد زیادی به این امر اشاره می کنند و از جملۀ آنها السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 366؛ ترجمه سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 831 است.
و امّا زینب:
در مورد ازدواج پیامبر با زینب از سوی مخالفین اسلام چنین ادعا می شود: «پیامبر روزی زینب را، که همسر زید بود، دید و گفت تبارک الله و احسن الخالقین! زینب قضیه را به شوهرش زید گفت و زید او را طلاق داد و پیامبر با او عقد کرد»!(به راستی انسان به یاد برخی فیلمهای بالیوودی می افتد!!)
در مقام پاسخگویی عرض می کنیم:
اینکه پیامبر با دیدن زینب چنین گفت و زید زنش را طلاق داد تا به عقد پیامبر در آید هر چند در برخی اسناد آمده است ولی هم با سایر اسناد در تضاد است و هم با عقل جور در نمی آید و در ضمن، در همان برخی اسناد هم، داستان طور دیگری نقل شده است و اصلا اینگونه بیان نشده است!
در طبقات الکبری، ابن سعد این داستان را به این شکل نقل می کند که حضرت وقتی زینب بدون حجاب مقابل او حاضر شد به او پشت کرد و فرمود:«پروردگار بزرگ منزه است، دگرگون و تصرف کننده دلها منزه است» و رفت. زید وقتی ماجرا را شنید پیش پیامبر آمد و گفت اگر از او خوشتان آمده طلاق بدهم تا با او ازدواج کنید! ولی پیامبر فرمود: «همسرت را پسندیده نگهدار» ولی زید دیگر با زن خود نیامیخت و علیرغم چند بار فرمان پیامبر به ایشان که فرمودند «همسرت را پسندیده نگهدار» زنش را طلاق داد و تنها پس از آن بود که پیامبر با او ازدواج کردند.(طبقات ابن سعد واقدی، ج8، ص104و103) پس داستان طبق روایاتی که اینطور می گویند هم آنگونه نیست که در این شبهه ادعا می شود.
اما این داستان با روایات دیگری در تضاد است و روایات دیگری این داستان را رد می کنند و علت طلاق را تحقیرهای زینب که دختری اشرافی بود، در حق زید که غلامی آزاد شده بود، بیان می کنند. (موسوعة التاریخ الاسلامی ، ج2 ص546؛ بحارالانوار ج22 ص218؛ تفسیر قمی ج2 ص194) حتی خود ابن سعد که داستان فوق را نقل کرده است، بدون اشاره به آن داستان ، از دو راوی دیگر به شکایت زید از زینب نزد پیامبر که منجر به جدایی پس از توصیه پیامبر که فرمود «همسرت را پسندیده نگهدار» می شود، اشاره میکند.(طبقات ابن سعد، ج8، ص106و105) همچنین بر اساس اسناد تاریخی زید بارها زن گرفته و طلاق داده است و پیش از زینب نیز با ام ایمن ازدواج کرده، طلاقش داده بود. پس از طلاق زینب با ام کلثوم دختر عقبه ازدواج کرد، در ادامه، ام کلثوم را طلاق داده و دره دختر ابولهب را گرفت، اندکی بعد طلاقش داد و هند دختر عوام را گرفت. (الاستیعاب، ابن عبدالبر، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالجیل، 1412 قمری، ج2، ص546؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه ، 1415 قمری، ج2، ص496) بنابراین زید پنج همسر داشته که بیشتر آنها را طلاق داده است. این نشانگر خوی ناسازگاریش با زنان است. پس علت این طلاق بر اساس اسناد تاریخی بخاطر ناسازگاری زید با زنان و تحقیرهای زینب در حق اوست.
از سوی دیگر داستان نقل شده در این شبهه که پیامبر زینب را دید و شگفتزده شد با عقل سلیم در تضاد است زیرا تا زمان ازدواج پیامبر با زینب حکم حجاب صادر نشده بود(طبقات ابن سعد، ج8، ص108و107) و زینب دختر عمه پیامبر بود و آن حضرت او را دیده بود، پس اگر قرار بود از زیبایی او شگفتزده شود، به جای اینکه او را برای پسرخوانده اش، زید خواستگاری کند، برای خودش خواستگاری می فرمود. ولی آن حضرت او را به عقد زید در آورد و تنها بعد از طلاق داده شدنش، او را به عقد خود در آورد.
همچنین زینب دختری کم سن و جوان نبود که اینقدر فریبنده باشد، بر اساس اسناد تاریخی سن او در سال پنجم هجری، پنجاه سال بوده است(زوجات النبی، ص24) البته برخی نیز سن او را در زمان ازدواج سی و سه یا سی و پنج دانسته اند(عیون الاثر، ج2، ص387؛ سبل الهدی و الرشاد، ج11، ص 201و203. الاعلام، ج3، ص 66.) و در هر حال او آنقدر جوان نبوده است که اینقدر برای پیامبر جذاب باشد. از سوی دیگر به دور از غیرت عرب است که وقتی ببیند کسی از زیبایی زنش شگفتزده شده است، او را طلاق دهد و به عقد آن فرد در آورد.
اما اینکه پرسیده می شود که چرا پیامبر با زن پسرخوانده ازدواج کرده است؟، در اسلام فقط ازدواج با محارم، حرام است، و زن پسرخوانده نامحرم است و ازدواج با او ایرادی ندارد و هر مسلمان دیگری هم می تواند چنین ازدواجی بکند. اعراب جاهلی(که احکام دین ابراهیمی را با خرافات خویش آمیخته بودند) زن پسرخوانده را از محارم دانسته، ازدواج با او را نادرست می انگاشتند. آیا پیامبر هم باید از اعراب جاهلی متابعت می فرمودند؟ کار اسلامستیزان به کجا رسیده است که برای حمله به اسلام، دست به دامن قوانین اعراب جاهلی می شوند؟!
امّا جناب سینا در فراز آخر فرمایشاتشان می فرمایند که این کنیزکان ابتدا آزاد بودند، آنها را حضرت محمّد(ص) برده می کرد!! حقیقت این است که آنها بعد از جنگها اسیر می شدند، ولی خب، عامل آغازگر این جنگها، کفّار سختدل بودند. اسیر شدن زنان نیز، عمل متقابلی بود در برابر آنچه کفّار با زنان مسلمانان می کردند، با این تفاوت که آنها بدون هیچ حساب و کتابی به زنان مسلمان تجاوز می کردند و هیچ حقّ و حقوقی برایشان قائل نبودند، ولی کنیز در اسلام حقّ و حقوق خاص خودش را داشت و نمی شد به همین راحتی با او نزدیکی کرد.
گناه پیامبر چیست که کفّار، اعم از مشرکین و دیگران، مدام در حال ضربه زدن و ایجاد شرایط جنگی بودند؟ آیا باید در برابر توطئه ها سکوت می فرمود؟ شاید به مذاق آقای سینا این خوشتر می آمد که پیامبر با دشمن نجنگند، و در نهایت در اثر توطئه های پیاپی، به شهادت برسند و دین حق، گسترش نیابد، ولی خب، خدا امر خود را پیش می برد، حتی اگر کافران را خوش نیاید.
ایشان می فرمایند که آیا باید انتظار می داشتیم که آن کنیزان به خاطر کشته شدن عزیزان و همسرانشان، از پیامبر متشکّر می بودند؟ بنده نمی خواهم به جای کنیزان چیزی بگویم، ولی در کل به جناب سینا عرض می کنم که بهتر است، کنیزان را به حال خود رها کنند و برای آنها دایه ای مهربانتر از مادر نباشند. کنیزان بیش از اینکه از محمّد(ص) آسیب دیده باشند، از خیره سری و توطئه گری همین همسران عزیزانشان، آسیب دیده بودند و امثال صفیه و جویریه، می توانستند اگر نفرتی از حضرت نبی(ص) دارند، پس از آزاد شدن به دست ایشان، به ازدواج تن ندهند یا بعد از ازدواج انتقامی زنانه از ایشان بگیرند، ولی طبق تاریخ، هیچیک از این دو رخ نداده است.
4-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
ازدواج محمد و عایشه در سال نخست و یا دوم بعد از هجرت با فشار و اصرار پدرش ابوبکر و تنی چند از دوستانش انجام گرفت. پیامبر برای مدتی بعد از مرگ خدیجه مجرد ماند. هدف اصلی اش از این ازدواج دلایل سیاسی بود. زیرا محمد زیر فشار فراوان از طرف دشمنانی سرسخت همچون ابو لهب و ابوجهل بود که وی را متهم میکردند؛ لذا او کاملا به حمایت قبایل مختلف دیگر نیاز داشت. ابوبکر نفوذ قبیله ای بسیاری داشت. و رد این تقاضای ابوبکر در آن شرایط به مصلحت پیامبر نبود. در واقع این ازدواج یک ازدواج نمادین بود و نه برای اشباع غریزه جنسی، زیرا بر حسب عادت یک مرد 53 ساله نمیتواند احساسات جنسی نسبت به یک دختر 9 ساله داشته باشد.
دکتر علی سینا:
پیامبر با عایشه به دلیل اصرار پدرش ازدواج نکرد، احادیث بسیاری وجود دارد که محمد میل به عایشه داشت و از ابوبکر خواست که دختر 6 ساله اش را به وی بدهد. درواقع ابوبکر از شنیدن چنین خواسته ای شوکه شده بود. وی اعتراض کرد که وی با محمد پیمان برادری بسته است و یا او برادر رضاعی پیامبر است، که این پیمان ازدواج محمد با برادرزاده خویش را غیر قانونی میکند، اما پیامبر نظر ابوبکر را با گفتن اینکه ما برادران حقیقی و خونی نیستیم رد کرد و استدلال کرد که پیمان برادری آنها ربطی به این ماجرا ندارد.
صحیح بخاری 7.62.18
پیامبر از ابوبکر ازدواج با عایشه را تقاضا کرد. ابوبکر گفت "اما من برادر تو هستم". پیامبر گفت "من و تو در دین الله و کتابش برادر هستیم اما عایشه بر من حلال است."
اعراب مردمان بدوی ولی به هم پیوسته ای بودند که اندک قوانین نیز برای خود داشتند. برای خود اصول اخلاقی ای داشتند که با دقت و وسواس بدانها عمل میکردند. بعنوان مثال در ماه های مشخصی از سال جنگ نمیکردند. همچنین شهر مکه را بعنوان شهری مقدس به رسمیت میشناختند و هرگز علیه آن جنگ نمیکردند. زن برادر رضاعی همچون برادرزن واقعی به شمار می آمد و ازدواج با وی جایز نبود. همچنین بسیار رایج بود که دوستان نزدیک پیمان برادری باهم میبستند و همدیگر را همچون برادران واقعی به رسمیت میشناختند. پیامبر هر زمان که این قوانین در مقابل او و منافع یا آرزوهایش قرار میگرفتند آنها را زیر پا میگذاشت.
ابوبکر و محمد پیمان برادری بسته بودند، و بنابر رسوم و قوانین عایشه همچون برادرزاده محمد بود، اما این محمد را از میل به عایشه باز نداشت، حتی وقتی که عایشه 6 سال سن داشت.
اما پیامبر که اخلاقیات را نسبت به امیال خود تغییر میداد با استناد به همین رسم که نمیتوان با دختر برادر ازدواج کرد، از ازدواج با دختر حمزه سر باز زد. چون او چندان زیبا نبود.
صحیح بخاری 7.62.37
از ابن عباس نقل شده است:
از پیامبر پرسیده شده بود، "آیا با دختر حمزه ازدواج نمیکنی؟"، او پاسخ داد "او برادر زاده من است".
حدیث زیر نشان میدهد که پیامبر به عایشه گفته بود قبل از اینکه از پدرش تقاضای ازدواج کند خواب او را دیده است.
صحیح بخاری 9.87.140
از عایشه نقل شده است:
رسول الله به من گفت "تو دوبار قبل از اینکه من با تو ازدواج کنم در رویاهای من ظهور کرده بودی. من فرشته ای را دیدم که ترا در تکه ای لباس ابریشمی حمل میکرد، من به او گفتم، لباسش را در بیاور و اورا نگاه دار، او تو بودی. به خود گفتم "اگر این از طرف الله است، پس این (لخت شدن عایشه) باید واقعا اتفاق بیافتند".
این بهانه که ازدواج محمد با عایشه یک "حرکت سیاسی" بود را میتوان به سادگی رد کرد. ابوبکر دوست خوبی برای محمد بود، او از پیروان محمد و برادر رضاعی محمد بود، به قبیله پیامبر متعلق بود، هیچ لزومی برای پیامبر الله وجود نداشت که برای تحکیم دوستی اش با ابوبکر لازم باشد که با دختر خردسالش همبستر شود. مدارک نشان میدهد که پیامبر مقدس از هواخواهی این مرد و اعتمادی که به او داشت سوء استفاده کرد و اورا وادار کرد تا دختر کوچکش را به ازدواج با او در بیاورد. چطور میتوانید درخواست مردی را که معتقدید پیامبر خدا است انکار کنید؟
ابوجهل (پدر جهالت) و ابولهب اسامی مستعار موهنی بودند که به عبدالعزی توسط محمد داده شده بود. عبدالعزی عموی پیامبر و یک مرد دانشور بود. قریشیان وی را ابوالحکیم (پدر خرد) میخواندند. بسیار دشوار است که بدانیم رابطه میان خوابیدن با یک دختر 9 ساله، چطور میتوانست وی را از شر دشمنانش محافظت کند؟ همانطور که اشاره کردید، این ازدواج یک یا دو سال بعد از هجرت اتفاق افتاد. دشمنان محمد در مکه بودند. حتی اگر این ازدواج میتوانست باعث حفاظت بیشتر محمد شود، که این یاوه ای بیش نیست، او خود در مدینه در امان کامل بود. بنابر این عذر نیز غیر قابل قبول است.
به هر حال، مسئله این است که پیامبر با دختر ابوبکر ازدواج کرد، مسئله این است که با یک دختر بچه 9 ساله همبستر شد. اگر معتقدید که پیامبر این کار را کرد تا از خود محافظت کند، پس محمد یک آدم فرصت طلب بوده است که به یک دختر بچه تجاوز کرده است تا جان خود را حفظ کند. لطفاً نگویید این عمل یک تجاوز نبود برای اینکه یک دختربچه 9 ساله به اندازه ای بالغ نیست که رضایت به تماس جنسی و یا ازدواج بدهد و اگر نتواند رضایت بدهد پس تماس جنسی با او، تجاوز حساب میشود. دفاعیات شما پیامبر اسلام را حتی از اتهام های ما بیشتر متهم میکند.
میگویید این ازدواج یک ازدواج نمادین و سمبلیک بوده است، واقعا این مسئله چقدر میتواند نمادین باشد که پیامبر وقتی به عایشه نزدیک میشود که به گواهی خود عایشه، وی در حال بازی کردن با اسباب بازیهایش بوده است، و پیامبر یک چیز کاملا متفاوت از اسباب بازیهای عایشه را در اختیارش قرار میدهد تا آن دختر بچه "حیرت زده" با آن بازی کند؟
صحیح بخاری 7.62.90
از عایشه نقل شده است:
وقتی پیامبر با من ازدواج کرد، مادرم نزد من آمد و مرا وادار کرد که به خانه پیامبر وارد شوم، و هیچ چیز موجب تحیر من نشد، مگر آمدن پیامبر به نزد من قبل از ظهر.
نوشته اید، "بر حسب عادت یک مرد 53 ساله نمیتواند در قبال یک دختر 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد"، کاملا صحیح است. این دقیقا مسئله ای است که مورد نظر من نیز هست. متاسفانه ما در دنیای کاملی به سر نمیبریم و کسانی هستند که بیماری های روانی ای دارند و قوانین و عادتها را زیر پا میگذارند. حتی امروزه نیز مردان پیری وجود دارند که رویای داشتن رابطه جنسی با کودکان را در سر میپرورانند، عکسهایشان را جمع آوری و بر روی اینترنت تبادل میکنند. به این افراد پدوفیل (بچه باز) گفته میشود و ما برای حفاظت از کودکانمان آنها را به زندان میاندازیم. اگر پیامبر آن دختر را قبل از ظهر همان روزی که مادرش اورا به خانه محمد آورده بود "متحیر نمیکرد"، من میتوانستم قبول کنم که این ازدواج نمادین و سمبلیک بوده است، هرچند شایستگی آن آشکار نیست. اما وقتی پیامبر اسلام همان روز به آن دختر کوچک دخول میکند، واقعا دشوار است که این مسئله را بعنوان یک مسئله "نمادین" دید. این کار به درستی نمادی از چه چیزی بوده است؟
پاسخ ما:
باز هم تشکّر می کنیم از جناب سینا به خاطر پاسخ آبکی ای که به آیت الله منتظری نسبت دادند و پاسخ ظاهراً محکمی که به آن دادند!
امّا بعد...
الف)جالب است که جناب سینا، فکر می کنند که افراد با عقد برادری، با یکدیگر برادر رضاعی می شوند! گویا ایشان حتی معنی رضاع را نیز نمی دانند!! البته تحریف ایشان از روایت نیز آشکار است! در روایت روشن می شود که منظور ابوبکر آن برادری است که در دین بین هر دو مرد مسلمانی وجود دارد و نه عقد برادری یا برادری رضاعی! منتقدین اسلام، در حالی اسلام را نقد می کنند، که هنوز نمی دانند که برادری و خواهری رضاعی، از طریق شیر خوردن مشترک از یک زن در دوران کودکی و در شرایط خاص، ایجاد می شود.
ب)هر چند در این ماجرا قوانین آن روز اعراب جاهلی نیز زیر پا نهاده نشد، ولی قوانین آمیخته به خرافات اعراب جاهلی، ارزش اجرایی نداشتند که حال حضرت محمّد(ص) را به خاطر عمل نکردن بدانها توبیخ کنیم. به راستی، وضعیت اسلامستیزان را ببینید، که برای محکوم کردن پیامبر اسلام، به قوانین اعراب جاهلی دست دراز می کنند، و حتی آنها را اخلاقی نیز می خوانند!
ج)در مورد برادرزاده بودن دختر حمزه، اگر به راستی این روایت حقیقت داشته باشد، تفاوت آن با بحث برادر بودن ابوبکر اظهر من الشّمس است، فقط کافی است فرهنگ و زبان عربی را درک کنیم. در زبان عربی وقتی می خواستند بگویند که به زنی نگاهی با قصد ازدواج ندارند، او را یکی از محارم خود می خواندند، این سخن در واقع نشانگر این است که فرد به هیچ وجه فکر ازدواج با آن زن را ندارد. قرآن، به خوبی از این تکنیک زبانی، استفاده می کند و وقتی می خواهد مؤمنین را از ازدواج با همسران پیامبر، بعد از رحلت ایشان، نهی کند، می فرماید که آنها مادران مؤمنین هستند.(احزاب(33):6) حال اگر حضرت رسول می فرمایند او برادرزادۀ من است، یعنی من نگاهی در جهت ازدواج به او ندارم و نه اینکه بفرمایند با این برادرزاده ازدواج نمی کنم چون برادرزاده است ولی با آن برادرزاده ازدواج می کنم!
د)به داستانهایی که عایشه نقل می کند، زیاد نمی توان اعتماد کرد. او تحت تأثیر احساساتش، حرفهای منتاقضی را به زبان آورده است، و مصداق بارز این مسئله، سخنان او پیش از مرگ عثمان و پس از مرگ اوست! او همچنین به این خاطر که تنها همسر باکرۀ پیامبر بوده است، بسیار به خود می بالد و در همین صحیح بخاری که آقای سینا از آن نقل می کنند، در باب ازدواج با دوشیزگان، روایتی از عایشه آمده است، که می گوید من از پیامبر پرسیدم که تو اگر بخواهی شترت را بچرانی، آنرا به جایی می بری که شتران دیگر در آن چریده باشند، یا جایی می بری که شتری قبلاً در آن نچریده باشد؟ و عایشه در ادامه می گوید که منظورش، باکره بودن خودش بوده است!!! حال وقتی عایشه به بحث باکرگی خود چنین نگرشی دارد، باید هم اینگونه داستانهای عجیب و غریب از ماجرای ازدواجش نقل کند. او اگر سعی می کند خود را در آن زمان خیلی کم سن نشان بدهد، به خاطر همین احساسات زنانه است. این می شود که ممکن است عایشه ادعا کند با اسباب بازیهایش بازی می کرد که پیامبر به خانه آمد یا هر ادّعای مشابه دیگری! هر چند امروزه می بینیم که برخی دخترانی که نزدیک به سی سال سن دارند نیز، شبها با عروسکشان می خوابند!! امروزه نیز زنان دوست دارند کمتر از سنّی که دارند نشان داده شوند، ولی خب امروزه وجود شناسنامه ها و کارتهای شناسایی، پنهان کردن سن را برای بانوان دشوار نموده است.
ه)هم قبیله بودن ابوبکر با حضرت محمّد(ص)، اتفاقاً کمک بیشتری به بحث سیاسی بودن ازدواج می کرد! گویا جناب سینا، آنقدر در تاریخ مطالعه نداشته اند که بدانند جدّیترین دشمنان حضرت رسول(ص) همین قبیله ای بود که قبیلۀ ایشان و ابوبکر محسوب می شد.
و)ادّعای اینکه پیامبر از هواخواهی ابوبکر سوءاستفاده کرده است و از این طریق با دختر او ازدواج کرده است، ادّعایی بی سند است و به درد همان بحثهای کوچه و بازاری می خورد، نه بحث علمی و منطقی. چنین ادّعاهایی را صرفاً کسانی قبول می کنند، که خودشان دوست دارند، اینگونه بیندیشند.
ز)اینکه پیامبر پس از هجرت با عایشه ازدواج کرد، آسیبی به بحث سیاسی ازدواج نمی زند. جناب سینا، درست تاریخ را نخوانده اند که بدانند کفّار قریش چندین بار، پس از هجرت با مسلمانان جنگیدند، و به توفیق نرسیدند. پس برقراری برخی پیوندها با قریش، همچنان بعد از هجرت مفید، بلکه مفیدتر بود.
ح)پرش جناب سینا، به بحث ابوجهل و ابولهب، هم خیلی جالب است! ایشان خود متوجه هستند که استدلالاتش، هیچ ارزشی ندارند، و به همین خاطر بحثی بسیار نامربوط را وسط می کشند. توضیحاً عرض می کنیم، که در مورد اینکه کسی ابوجهل است یا ابوحکم، منش خود او، حقیقت را نشان می دهد، ابوجهل که مدافع اندیشۀ جاهلیت بود، که هیچ آدم عاقلی، اعم مسلمان و نامسلمان، از آن دفاع نمی کند، چگونه می خواست ابوحکم و انسانی دانشور باشد. آری ابوجهل خواندن او، کاری پسندیده است. اتفاقاً این کار پیامبر که حرمتهای دروغینی که کافران برای خودشان می ساختند، را در هم می شکستند، نه تنها صحیح است، بلکه قابل تحسین است. شما به عنوان نمونه به همین آقای دکتر سینا توجه کنید! ایشان مدّعی هستند دکترا دارند، ولی سطح بحث ایشان نشان می دهد که ایشان حتی دوران دانشجویی را نیز پشت سر نگذاشته اند تا بتوانند نگاهی شکّاکانه به ادّعاهایی که مطرح می کنند داشته باشند و پیش از اینکه آنها را مطرح کنند، کمی بیندیشند، ولی می خواهند با گذاشتن عنوان دکتر، در پیشوند نام خویش، به دیگران بفهمانند که خیلی باسواد هستند. البته شاید هم منظورشان این است که اسم کوچکشان «دکتر علی» است! نام ابوحکم برای ابوجهل نیز، مانند همین عنوان دکترا برای جناب سینا، بود. به همین شکل مسئله برای ابولهب نیز، قابل تبیین است.
ط)باز جالب است که ایشان ازدواج با دختر خردسال را(که البته مورد تأیید تاریخ نیست)، با تجاوز به یک دختر خردسال یکی می دانند. به راستی مشکل ایشان در کجاست؟ ایشان معنی ازدواج را نمی دانند؟ فکر می کنند بعد از ازدواج هم روابط زناشویی مانند تجاوز است؟ معنی تجاوز را نمی دانند؟ یا اینکه بیش از حد غرض و تعصّب دارند؟ ایشان می فرمایند: "نگویید این عمل یک تجاوز نبود برای اینکه یک دختربچه 9 ساله به اندازه ای بالغ نیست که رضایت به تماس جنسی و یا ازدواج بدهد و اگر نتواند رضایت بدهد پس تماس جنسی با او، تجاوز حساب میشود." در پاسخ عرض می کنیم که نه ساله بودن عایشه، امری اثبات شده در تاریخ نیست. چنانکه خواهد آمد، عایشه، طبق کهنترین گزارش، حدود هفت سال پیش از عقد و حدود ده سال پیش از اینکه به خانۀ پیامبر برود، مسلمان شده بود، پس چگونه می توانست در آن زمان نه ساله باشد؟! آیا او در گهواره مسلمان شده بود؟! از این گذشته، دختران عرب در عربستان، به علّت گرمی هوا و شرایط محیطی زودتر به بلوغ می رسند. به همین خاطر است که حضرت فاطمه(س) بنا به روایاتی در نه سالگی ازدواج فرمود و در ده سالگی صاحب فرزند گردید. این نشان می دهد که ایشان در آن سن به بلوغ کامل رسیده بودند. البته طبق گزارشهایی که خودتان در ادامه نقل می کنید، عایشه می گوید که در زمان جماع داشت از خنده می ترکید، و آیا به نظر شما انسانی که به او تجاوز شده است، چنین می کند؟
ی)در مورد پدوفیل هم در بالا توضیح دادیم که نظر به اینکه خردسال بودن عایشه در زمان ازدواج امری اثبات شده نیست، بلکه عایشه حتی در صورت نه سالگی باید دختری بالغه محسوب می شد، پس نمی توان مدّعی میل جنسی به کودکان، در پیامبر شد؛ از سوی دیگر برچسب بیماری روانی زدن، کار عوام و انسانهای بیسواد است. تشخیص اینکه فردی که حالتش به یک بیماری روانی شبیه است، به راستی به آن بیماری دچار هست یا خیر، تنها بعد از معاینه و تستهای لازم روی آن شخص ممکن است، که چنین کاری هرگز روی پیامبر انجام نشده است، پس این ادّعا نیز بیشتر شبیه فحش دادن است تا نقدی حقیقی. از این گذشته سنّی هم که جناب سینا برای عایشه در زمان ازدواج ذکر می کنند، سنّی است که دختران عرب، در آن سن، به بلوغ رسیده اند و زنان دیگری بودند که در این سن باردار شدند، پس خردسال و نابالغ بودن عایشه، سخن باطلی است. به راستی برای من خیلی جالب است که پیامبر ما چگونه میل جنسی به خردسالان دارد، ولی بعد از عایشه با پیرزنی چون میمونه ازدواج می کند!
یا)متحیّر بودن عایشه نیز، که خیلی جناب سینا را امیدوار نموده است، تنها با همان غرضها و تعصبات خودشان سازگار است، زیرا عایشه نمی خواهد بگوید که پیامبر در همان روز به قول ایشان "دخول کرد"!! منظور عایشه تحیّر از این مسئله می باشد که در آن سنّ پایین شوهری نصیبش شده است، و همچنین اینکه شوهرش حضرت محمّد(ص) است، که عایشه در سخنان و روایاتی که از او نقل شده است، عشق عجیب خود به او را مدام گوشزد می کند. مشکل اصلی امثال جناب سینا، این است که برای زنی عزاداری می کنند، که خودش نه تنها به آن مسئله راضی است، بلکه از آن هیجان زده است؛ تا جایی که سالها پس از رحلت شوهرش نیز، سعی می کند از سخنان عاشقانه ای که با هم می گفتند و حتی نوازشهای او سخن بگوید!
یب)این نکته نیز باید یادآوری شود که تمام بحث ازدواجهای پیامبر سیاسی نیستند. میزانی از محبّت و علاقه هم در کار بوده است و البته گاهی نیز هدف کمک به زنان بوده است، مانند ازدواج با امّ حبیبه، گاهی آزاد کردن بردگان بوده است، مانند ازدواج با جویریه که منجر به آزادی تمام اسرای جنگ شد،. ازدواج پیامبر با عایشه هم، شاید صد در صد سیاسی نبوده باشد، ولی آنگونه هم که این افراد مغرض و متعصب می خواهند جا بیندازند، به خاطر شهوت و میل جنسی نبوده است، که اگر چنین بود، باید گرد محمّد(ص) را دوشیزگان و کنیزکان پر می کردند و نه بیوگان و پیرزنانی که زنان جوان و نسبتاً جوانی هم ممکن است بینشان پیدا شود. حضرت حتی در بیشتر موارد کنیزان را ابتدا آزاد می فرمود تا با میل خود به عقد پیامبر در بیایند و رابطۀ کنیز و مولا در کار نباشد، چنانکه در مورد صفیه و ریحانه چنین نمودند.
یج)باز نکته ای که سواد پایین جناب سینا را به رخ می کشد، استناد ایشان به صحیح بخاری است در برابر به اصطلاح آیت الله منتظری است!! ایشان یا نمی دانند صحیح بخاری، سندی سنّی است یا نمی دانند که آیت الله منتظری شیعه است و یا نمی دانند که نگاه رجالیون شیعه و سنی به روّات یکدیگر، چگونه است! روایتهای صحیح بخاری، شاید برای اهل سنّت معتبر باشند، ولی برای شیعیان ارزش سندی ندارند، و ما فقط از جهت جدال احسن با برادران اهل سنّت، گاهی علیه باورهای خودشان، از کتب خودشان همچون صحیح بخاری، حدیث می آوریم، وگرنه راویان روایتهای صحیح بخاری از دید رجالیون شیعه چندان اعتباری ندارند، و نمی شود آنها را به همان سادگی که اهل سنّت می پذیرند، راستگو انگاشت. جناب سینا، از آنجا که سواد چندانی ندارند، از این مسئله غافل مانده اند، و جالب اینکه این مسئله را در پاسخهایی که از سوی آیت الله منتظری نقل می فرمایند نیز نمی بینیم و آیت الله منتظری همانطور که از ابتدا آن پاسخ فقهی تمام کننده را نمی دهند، به این مسئله نیز نمی پردازند!
ید)در آخر هم نکته ای که گفتنش مفید و فهمش برای افرادی که از یقین تاریخی بیخبر هستند، ولی در عین حال ادّعای دکترا داشتن دارند، دشوار است، این است که حتی یک خبر به صرف وجود در فلان سند تاریخی، الزاماً درست نیست. اکثر این تواریخ و از جمله همین صحیح بخاری، فاصله ای یک، دو یا چند قرنی با زمان رحلت پیامبر دارند. هیچیک از نویسندگان این کتب، پیامبر را ندیده اند و حتی ملاقات با کسانی که ایشان را دیده اند، نیز برایشان ممکن نبوده است. آنها با چند واسطه مسائل را از پیامبر نقل می کنند. افراد بیماردل بسیاری در این فاصلۀ زمانی به ظاهر مسلمان شده اند و داستانهایی به دروغ در مورد آن حضرت ساخته اند، و حتی ممکن است که این افراد نقل چنین داستانهایی از خود عایشه نیز نقش مؤثری داشته بوده باشند. امثال جناب سینا، چگونه ثابت می کنند که این روایتها با وجود اینکه با چند واسطه، و احتمال ورود دروغ به آنها، نقل می شوند، درست و دقیق و محکمه پسند هستند؟ تنها سند معاصر و معتبر برای شناخت شرایط و زمان حضرت محمّد(ص)، کتاب قرآن است. در کنار آنها، روایتهایی که در حدّ تواتر باشند، مانند حدیث ثقلین، ماجرای غدیر خم و تا حدودی اعجاز شق القمر، مواردی هستند که می توان با اطمینان تاریخی به آنها نگریست، و سایر داستانها همیشه مورد شکّ و ظن هستند. جناب سینا، از این ریزسنجی تاریخی خبری ندارند، لذا هر چه به نفعشان است را نقل می کنند، آنهم نه از روی منابع، بلکه از روی دست کشیشها و نویسندگان مسیحی!
شاید لازم به توضیح باشد که متواتر، خبری است که آنقدر از طُرَق و سلسله رُوات مختلف نقل شده است، که امکان تبانی تمامی آنها بر دروغ، ممکن نباشد.
5-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
شکی وجود ندارد که شرایط آب و هوایی روی رشد فیزیکی و روانی دختران تاثیر میگذارد و رشد آنها در آب و هوای گرمسیری بیشتر است.
دکتر علی سینا:
در نوشتار قبلی شما اشاره کرده بودید که این ازدواج یک ازدواج سمبلیک و نمادین بوده است، و گفتید که بر حسب عادت، یک مرد 53 ساله نمیتواند برای یک دختر 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد" اما حال به قضیه از زاویه ای کاملاً متفاوت نگاه میکنید.
من نگران هستم که نکند دختران 9 ساله در عربستان در واقع همان دختران 9 ساله باشند. مگر اینکه شما نظریه تکاملی بسیار پیشرفته ای را ارائه دهید که نشان دهد نژاد انسانها در 1400 سال پیش تابحال دچار جهش و تغییر ناگهانی شدید و شگرفی شده است، و آن روزها زنان در سن 9 سالگی به بلوغ میرسیدند، اما واقعیت همچنان باقی میماند که پیامبر دچار احساسات جنسی نسبت به یک دختر نابالغ بود و این خطا بود. برای اینکه مطمئن شویم که کودکان 9 ساله همیشه حتی زمان محمد نیز کودک بوده اند، تنها کافی است که به حدیث بعدی نگاه کنیم. در این حدیث عایشه توضیح میدهد که وقتی مادرش برای بردن او به خانه پیامبر آمد، وی در حال بازی با تاب بوده است.
سنن ابو داوود 31.4915 و 31.4916 , 31.4917
منقول است از عایشه مادر مومنان:
پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتی من در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند، و او وقتی من 9 ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم.
عایشه همچنین با عروسکهایش بازی میکرده است.
صحیح بخاری 8.73.151
منقول است از عایشه:
من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی میکردم و دختر بچه های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی میشدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد میشد آنها (دوستان عایشه) پنهان میشدند، اما پیامبر آنها را صدا میکرد تا بیایند و با من بازی کنند. (بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود (فاتح البری ج.13 ص.143)
صحیح مسلم 8.3311
عایشه روایت کرده است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی 7 سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده است 9 سال داشته است، و عروسکهایش همراه وی بوده اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی 18 سال سن داشته است.
قاعدتاً ممکن است شخصی بگوید اینکه عایشه همچنان با عروسکهایش بازی میکرده است نشان میدهد که به اندازه کافی بالغ نبوده است که در مورد مسائل جنسی چیزی بداند، دست کم از کسی که میتوانست پدر بزرگش باشد.
پاسخ ما:
اینکه کودکان در مناطق گرمسیرتر زودتر به بلوغ می رسند، امری است که جزء اطلاعات عمومی مردمان عادی محسوب می شود، جناب دکتر!! شما هنوز از آن بیخبرید؟ چگونه توضیح می دهید که حضرت فاطمه(س) یک سال بعد از ازدواج در نه سالگی، در ده سالگی کودکی به دنیا آوردند؟ آیا تاریخ را قبول ندارید؟ اگر تاریخ را قبول ندارید که کلّ استدلالاتتان بی اساس و فاقد سند است! اگر تاریخ را قبول دارید، ازدواج زنان دیگری که در همین سن و سالها ازدواج نموده و بچه دار می شدند، به خوبی نشانگر وقوع بلوغ در این سن هست. البته امروزه هم این مسئله در مناطق گرمسیر وجود دارد. لازم به ذکر است که عوامل دیگری نیز هستند که باعث بلوغ زودرس کودکان می گردند.
امّا اکنون که سندی برای ادّعاهایتان نقل کردید، و برای سنّ پایین عایشه مدرکی آوردید، لازم است، که جوابتان در این زمینه نیز داده شود:
الف)ابتدا در مورد ادّعاهای عایشه چنانکه در بالا عرض کردیم و نیازی به تکرار نمی بینیم، او بسیار شیفتۀ این ازدواج بوده است و خود، آنگونه که تاریخ نشان می دهد، شخصیتاً کسی بوده است که تحت تأثیر احساساتش سخن می گفته است. او مانند هر زنی دوست داشته است که سن خود را پایینتر نشان بدهد و نبود شناسنامه و کارت شناسایی در آن عصر، او را بیشتر کمک می نموده است. عایشه سعی می کند به صورت مستقیم و غیرمستقیم، خود را کم سن و سال نشان بدهد، این عادتی زنانه است. البته توضیح خواهیم داد که تاریخ گزارشهای متضادی را نشان می دهد.
ب)لازم به ذکر است که بدانیم که در مورد سنّ عایشه در زمان عقد اختلاف نظرات بسیار است، لذا از گزارشها صرفاً ازدواج عایشه، اثبات می شود، نه سن عقد او! برای مثال ابن قتیبه دینوری، می گوید که عایشه در سال 57 یا 58 هجری، در سن هفتاد سالگی وفات یافت( المعارف، ص 134)، لذا او در زمان عقد، حدود ده سال و لذا در زمان ازدواج، حدود سیزده سال سن داشته است. باز بر اساس گزارش ابن هشام از ابن اسحاق، که در بند بعد بیشتر راجع به آن خواهم نوشت، او حداقل هفت سال پیش از عقد، مسلمان شده است، پس باید سنّش بیشتر از این حدود باشد. پس اساساً سنین مختلفی در تواریخ برای او ذکر شده است و امثال جناب سینا، برای اثبات شبهات خود، کمترین سن را ذکر می کنند و این کارشان غیر منطقی است. حقیقت این است که، به خاطر این سنین مختلف که ذکر می شود، نمی توان به راستی دریافت که سنّ عایشه در زمان ازدواج چقدر بوده است.
ج)اگر به سراغ کهنترین اسناد برویم، سنّ عایشه در زمان ازدواج، باید خیلی بیشتر از اینها می بود. طبق گزارش سیرۀ ابن هشام به نقل از کهنترین سیره نویس، یعنی ابن اسحاق(که تاریخ حیاتش به تقریب از سال 85 تا سال 151 است)، عایشه جزء کسانی بود که پیش از علنی شدن دعوت مسلمان شد(سیرۀ ابن هشام، ص121) پس حداقل در سال سوم بعثت مسلمان شده است، نظر به اینکه پیامبر(ص) تا وفات حضرت خدیجه(س)، که سه سال پیش از هجرت رخ داد(سیرۀ ابن هشام، ص206)، با زن دیگری ازدواج نفرمودند، لذا اگر فرض کنیم که به محض وفات خدیجه(س)، ازدواج با عایشه صورت گرفته است نیز، قاعدتاً عایشه حداقل باید هفت سال پیش از اینکه به عقد پیامبر در آمده باشد، مسلمان گشته باشد! پس طبق کهنترین اسناد، در زمان عقد، نمی توانسته 6 ساله باشد! با خود حساب کنید عایشه باید چند ساله می بود تا مفهوم اسلام را بفهمد و مسلمان شود! سن او در زمان عقد حداقل هفت سال بیشتر از این بود و عروسی هم حدود سه سال بعد از عقد صورت گرفت! چنین دختری دیگر یک دختر صغیر و خردسال نیست!! او ممکن نیست در زمان عقد شش ساله یا نه ساله و حتی ده ساله باشد. اگر فرض کنیم که او در زمان مسلمان شدن، تنها هفت سال سن داشته است، در زمانی که به منزل پیامبر رفت، حدوداً هفده ساله بود. اسناد دیگر که سنین کمتری را ذکر می کنند، حداقل صد سال با ابن اسحاق فاصله زمانی دارند! از جملۀ این اسناد متأخر تاریخ طبری(به تقریب متولد 224 و متوفای 301)، است که البته خودش در مقدّمه اش ذکر می کند که هدفش صرفاً جمع آوری هر چه راویان گفته اند، است، و نه ذکر اخبار دقیق(طبری، ج1، ص6). البته حتی سخن طبری را نیز تحریف می کنند، زیرا طبری حسابی قصه گویی می کند، و داستانهای مختلفی را ذکر می کند و این افراد، روایتی را سند قرار می دهند که کمترین سن را بیان داشته باشد! بخاری هم که نویسندۀ صحیح بخاری است، متولّد 194 و متوفّای 256 است، و یک قرن بعد از ابن اسحاق می زیسته است و فاصله اش با عصر پیامبر، حدود دو قرن است، و اخباری که با چند واسطه نقل می کند، آنقدرها یقینی نیستند. دشمنان اسلام، در این زمان داستانهای زیادی را نقل می کردند، و راویان صحیح بخاری، نیز مورد اعتماد ما شیعیان نیستند. حال جای سؤال است، چرا باید حرف کهنترین سند را رها کنیم، و به سراغ اسناد متأخر دیگری برویم؟
د)گذشته از تمام تعارضات و تناقضات بین گزارشها، که باعث می شود نتوانیم بفهمیم که عایشه در زمان ازدواج چند ساله بوده است، اساساً هیچیک از این گزارشات در حدّ تواتر نیز نیستند، و لذا به یقین تاریخی برای اثبات آنها نمی رسیم.
ه)آنچه نشان می دهد که عایشه در سنّ ازدواج بوده است، اینستکه ابن سعد با سند خود از ابن عبّاس نقل می کند که وقتی حضرت محمّد(ص)، عایشه را از پدرش خواستگاری فرمودند، پدرش عرض کرد: من پیش از این، عایشه را به مطعم بن عدی وعده داده و گفتگو کرده ام که عایشه را به همسری پسرش جبیر بدهم. آزادم بگذارید تا این موضوع را لغو کنم و چنان کرد و سپس رسول خدا با عایشه که دوشیزه بود ازدواج کرد.(طبقات ابن سعد، ج۸، ص۵۷) پس مشخص است که عایشه در سنّ ازدواج طبیعی آن عصر بوده است که فرد دیگری نیز برای ازدواج با او صحبت کرده بوده و وعده گرفته است.
و)امّا آنچه ضربۀ نهایی را هم به شبهه و هم به اصل مناظرۀ جناب سینا وارد می کند پاسخ فقهی مسئله است! طبق فقه اسلام، عقد کردن دختر نابالغ، حلال است ولی نزدیکی با او حرام است: در باب 45 از ابواب مقدمات نکاح از کتاب وسایل الشیعه روایاتی نقل کرده است، مبنی بر عدم جواز دخول به زوجه ای که صغیره(خردسال و نابالغ) است، که چنین حکمی به طور مشابه در اسناد اهل سنّت نیز موجود است. این چیزی است که هم گزارشاتی که صغیره بودن عایشه را تأیید می کنند رد می کند، زیرا به فرض پیامبر نبودن رسول خدا، اگر حضرت محمّد با عایشه در سن پایین ازدواج کرده بود، هرگز چنین قانونی را وضع نمی کرد که برای خودش دردسر شود، و البته می دانیم که اکثر احکام شرعی پس از هجرت وضع شدند و عقد عایشه پیش از هجرت بود. امّا ضربۀ سنگینتری که این مسئله بر پیکر سفسطه های جناب سینا می زند این است که: اگر به راستی طرف دوم مناظره، آیت الله منتظری با آن سطح بالایی که ایشان در دانش فقه دارند، بود، به جای این پاسخهای آبگوشتی و آبکی، از ابتدا باید این پاسخ را به شما بدهند و بگویند نظر به اینکه این روایتهای تاریخی، با روایتهای مستند دیگری که احکام آن حضرت را نشان می دهند، در تعارض است، این روایتها و خردسال بودن عایشه، در زمان نزدیکی، منتفی است، مگر اینکه پذیرفته شود که عایشه در آن سن، به بلوغ رسیده بوده است.
البته باز هم این نکته را یادآوری می کنم که این اسناد همگی از منابع اهل سنّت و از آن بدتر، به فرض صحّت سند، غیرمتواتر هستند، و لذا نمی توانند از دادگاه شکّاکیت تاریخی جان سالم به در ببرند تا مدرکی محکمه پسند علیه محمّد(ص) محسوب گردند.
6-پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
تفاوت سن میان مرد و زنی که باهم ازدواج میکنند، در جوامع بدوی، قابل قبول و یک رسم بوده است. همچنین برای یک مر هیچ قباحت و زشتی ای وجود نداشته که با دختران بسیار کوچکتر از خود ازدواج کند، و مردم آن دوران این عمل را یک عمل غیر اخلاقی نمیدانستند. حتی تا به امروز میتوان بین اعراب اشخاصی را یافت که با دختران بسیار جوان ازدواج میکنند. قاعدتاً رسوم و قواعد اجتماعات قبیله ای آن دوران را نباید با جوامع مدنی و پیشرفته امروز مقایسه کرد.
دکتر علی سینا:
من موافق هستم که اجتماعات بدوی رسومی داشته اند که امروز با حساسیتی که جوامع مدرن دارند برای ما شوکه آور هستند. انسانهای پیشین کارهای بسیاری کرده اند که مارا وحشتزده میکند. آنها حیوانات و انسانها را قربانی میکردند، میان جنس زن و مرد تبعیض قائل میشدند، برده داری میکردند و به انواع مختلفی حقوق انسانی را زیر پا میگذاشتند. من جوامع بدوی را محکوم نمیکنم، زیرا آنها نمیدانستند که میتوانند بهتر از این نیز رفتار کنند. من انسانهای مدرنی را محکوم میکنم که به وسیله دنبال کردن مردی که خود نتیجه و محصول اجتماع بدوی خود بوده است، آن جوامع بدوی و کهنه را دنبال میکنند. من مردی را محکوم میکنم که خود را پیامبر الله "رحمتی بر عالمیان" و یک نمونه و الگو برای انسانها معرفی کرده است، کسی که بجای اینکه خود اخلاق و راستی و درستی را پایه گذاری کند، رسوم و قواعد اجتماع بدوی اش را دنبال کرد و بنابر این مهر تایید بر آنها زد و آنها را به رسومی جاودانه تبدیل کرد که باید از آنها تقلید کرد. من اجتماعی را محکوم میکنم که شکوه و جلال و افتخار و فخر خود را فراموش کرده است و الان تلاش میکند تا رسوم قبایل کهنه را نسخه برداری کرده و مفاهیم کهنه آنها را با دنبال کردن پیامبری که هیچ چیز جدید برای اضافه کردن به اجتماع خود نداشت بلکه خود محصول این اجتماع بود، مبنای رفتار خود را پایه گذاری کند.
آری ما نباید رسوم قبایل قدیمی و بدوی را با اجتماعات مدرن امروز مقایسه کنیم، اما چرا باید این رسوم را بکار گیریم؟ چرا باید آنها را دنبال کنیم؟ چرا باید پیامبرشان را که عرضه شکستن بربریت و توحش جامعه خودش را نداشته است قبول کنیم؟
اگر پیامبر واقعا یک پیامبر بود، باید نوع دیگری رفتار میکرد، نمیباید رسوم جامعه خود را دنبال میکرد، بلکه باید استاندارد و چهارچوب جدیدی را پایه میگذاشت. اگر او نیز رسوم جامعه خود را دنبال میکرد، ما چرا باید از او پیروی کنیم؟ از طرفی مسلمانان دنیا زندگی محمد را به دقت مطالعه میکنند، و سعی میکنند از آن پیروی کنند. همچون وی لباس میپوشند، چهره شان را همچون وی آرایش میکنند، شبیه وی راه میروند و شبیه وی حرف میزنند، اعمالشان را شبیه به او میکنند و شبیه او زندگی میکنند و معتقدند هرچه او کرده حکم شده از طرف خدا و صحیح بوده است، و او در واقع بعنوان نمونه و الگویی برای انسانها فرستاده شده است، اما شما میگوید عمل محمد تنها تقلید و ادامه ای بوده است از عملی که عرف جامعه بدوی و جاهل وی حساب میشده است و چرا ما باید گناه اورا تنها به دلیل اینکه او تنها یک قربانی اجتماع خودش بوده است ببخشیم؟ نگاه کنید بر سر سرزمین ما که افتخار گذشته خود را فراموش کرده است و اکنون کور کورانه مردی را که رسوم جامعه بدوی خود را دنبال میکرده است پیروی میکند، چه آمده است. آیا ما میتوانیم بیش از این نیز غرق شویم؟ آیا هیچ تحقیری سیاه کننده تر از این هم وجود دارد؟ چقدر آنهایی از ما که این را هنوز درک نمیکنند رقت بار هستند.
پاسخ ما:
به راستی عقب نشینیهایی که از طرف آیت الله منتظری می کنید، خیلی جالب و بامزه است! به راستی انسان به حال شما تأسف می خورد! به راستی شما فکر می کنید، دست یک عالم بزرگ اسلام، اینقدر از استدلال علیه شما خالیست که مدام در برابر ادعاهای شما کوتاه بیاید و عقب برود؟! در بالا و در ادامه، پاسخهای یکی از کوچکترین پژوهشگران مسلمان را، می بینید، که چگونه چهار ستون استدلالات شما را پایین می آورد. آنگاه فقط فکر کنید که چه می شد اگر علمای اسلام به راستی شما را در حدّی می دیدند که پاسختان را بدهند.
امّا بعد...
الف)حضرت محمّد(ص) نه تنها محصول جوامع بدوی نبود، بلکه با قوانین خرافی آنها مانند زنده به گور کردن دختربچگان و پرستش بتهای سنگی و چوبی، به مبارزه پرداخت و در راه این انقلاب چندین بار تا پای جان دادن نیز پیش رفت، ولی گویی خدا نمی خواست شیطان و یارانش پیروز شوند.
ب)پیامبر خدا(ص) هرگز مهر تأیید بر رسوم جاهلیت نزد و پیرو آنها نشد، بلکه خرافاتی که بر دین ابراهیمی نشسته بود را زدود، و همچنین ناسخهایی که از سوی خدا بر احکام پیشین نهاده شد را مرسوم کرد و فرهنگ جاهلیت را برچید. این شما هستید که بر اساس خیالات خود اینگونه می اندیشید، چنانکه در بالا گذشت، طبق احکام اسلام که پیامبر آنها را وضع فرمود، اساساً نزدیکی با دختر خردسال، حرام است و اگر ازدواج کنند باید مرد صبر کند تا دختر به بلوغ برسد. این است قانونی که حضرت محمّد(ص) وضع فرمودند.
ج)فخر و شکوه و جلال ما به عمل به اسلام است، زیرا هر کس با اسلام آشنا باشد، آنرا مکتبی ترقیخواه و باعث پیشرفت ما در دنیا و سعادت ما در آخرت، خواهد شناخت. مسلمانان تا وقتی به اسلام عمل می کردند، دارای جلال و شکوه بودند و به محض دور شدن از آن، به زیر بند استعمار و استثمار رفتند.
د)این از دانش کم و ناچیز شماست که فکر می کنید حضرت محمّد(ص) برای جامعۀ خود چیز جدیدی نداشت. تاریخ را نخوانده اید یا اگر خوانده اید با غرض و تعصّب خوانده اید. اصلاح قوانین برده داری، منسوخ کردن صدها رسم جاهلانه ماننده زنده به گور کردن کودکان، و زدودن خرافات از احکام الهی مثل حج و... اینها را نمی بینید؟ آیا حضرت رسول، توحید را در عربستان سراسری نکرد؟ اینها تنها بخشی از حقایق است، و برای بیان اصل مسئله، باید بحثی جدا را طرح نمود.
ه)اسلام ربطی به قواعد جاهلانه در آن عصر ندارد. افراد کم سواد و مغرض، ممکن است فکر کنند که اسلام به درد 1400 سال پیش و جامعۀ عربستان می خورد، ولی حقیقت این است که آیات قرآن، پندهایی را در بر می گیرد که نیاز امروز ما و تمام بشریت است. اسلام و احکام اسلام، تنها راه تعالی ما چه در دنیا و چه در آخرت هستند. عوارض دوری از اسلام و اعتماد به فرهنگ غرب را در قرن گذشته دیدیم که بخش اعظم ممالک اسلامی به زیر سیطرۀ کفّار رفت. خدا را شکر که عموم مردم ایران مثل شما فکر نمی کنند.
و)البته باز هم عنان ادب از کف داده اید و بی ادبی می کنید، ولی این از مطالعه و سواد کم شماست که فکر می کنید که پیامبر عرضه نداشتند که بربریت و توحش جامعه را بگیرند. ایشان در جنگهایشان با همین وحشیگریها نیز مقابله می نمودند، و پس از استیلای کامل حکومت اسلامی بر عربستان، آن روحیه توحش و بربریت نیز به خاطر وحدت حکومتی، از بین رفت.
ز)خب این خود شما هستید که از سوی آیت الله منتظری چنین سخنی می گویید که ایشان پیرو قوانین و رسومات عصر جاهلیت بودند! بدون شک ما چنین چیزی را نمی گوییم. بله عمل غیراخلاقی همیشه غیراخلاقی است، چه دیروز و چه امروز، ولی از آن غیراخلاقیتر، دستچین کردن گزارشهای تاریخی، دروغ بستن به مسلمانان و ادعای دروغین مناظره است. مناظره ای که از همان ابتدا می توانست با یک پاسخ فقهی کوبنده تمام شود(!) ولی مشکلش این بود که طرف مسلمان مناظره واقعاً آیت الله منتظری نبود تا اطلاعات فقهی قوی داشته باشد! حتی فردی منطقی نبود و در هر پاسخ حرفی می زد. در واقع شما از سوی آیت الله منتظری، تنها پاسخهایی که از سوی مسلمانان به ذهنتان می رسیده است را سر داده اید و دست آخر هم پیروز شده اید! در واقع اگر یکی دو مناظره را از نزدیک می دیدید، به خوبی متوجه می شدید، که هرگز یک مناظره، به این شکل پیش نمی رود، ولی افسوس...
آری ما معتقد به پیامبر بودن حضرت محمّد(ص) هستیم و برای این اعتقادمان، سند هم داریم. اگر می خواهید با ما بر سر آن بحث کنید، پس دیگر این بحثها چیست؟ به عنوان یک سند خوب، می توانید به خود این مناظره بنگرید و از خود بپرسید که اگر اسلام به راستی نقصی داشت، آیا اینقدر علیه آن دروغ-بافی صورت می گرفت؟ آیا اگر نقصی حقیقی در اسلام بود، آیا نمی شد بدون دروغ و جعل و دستچین کردن اسناد تاریخی، آنرا نشان داد؟
7- پاسخ منسوب به آیت الله منتظری:
به مسائل هر زمان و مکانی باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد، نه با توجه به معیارها و استانداردهای دیگر زمانها و مکان ها. از طرف دیگر پیامبر با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی و معنوی اسلام نیستند مخالفتی نکرد، بلکه با واقع گرایی با آنها روبرو شد تا کم کم آنها را از بن و اساس برطرف سازد.
دکتر علی سینا:
من هم معتقد هستم که مسائل را باید در متن و زمینه زمان و مکان خودشان بررسی کرد. چیزی که 1400 سال پیش در عربستان قابل قبول بود، امروز دیگر قابل قبول به نظر نمیرسد. شاید صحیح نباشد که ما در مورد مردم آن دوران به این سختی قضاوت کنیم. اما سوال این است که چرا ما باید آن مردم را و رسومشان را پیروی کنیم؟ راه حل هایی که در آن دوران برای آنها مناسب بود دیگر برای زمان ما مناسب نیست. چرا باید عقایدی را دنبال کرد که سودمندی خود را از دست داده و در تاریخ گیر کرده اند؟
مسلمانان به این تشویق میشوند که سنت پیامبر را دنبال کنند. شما میگویید پیامبر یک عرب بود و قواعد و رسوم مردم خودش را دنبال میکرد، بنابر این کاری که او در آن زمان میکرد در جامعه بدوی خودش درست بود. اما آیا با دنبال کردن سنت های وی، درواقع جاودان کردن آن قوانین و رسوم غلط و ناشایسته اعراب 1400 سال پیش نیست؟
شما تایید کردید که پیامبر با رسومی که در زمان خودش در تضاد با آموزه های تربیتی و معنوی اسلام نبودند، مقابله نکرد. سوال من این است که آن آموزه های تربیتی و معنوی اسلام چه هستند؟ هدف اصلی اسلام چیست؟ طبیعتاً پاسخ مسلمانان این است که هدف اسلام تایید یگانگی خداوند و اینکه او هیچ شریکی ندارد و اینکه محمد پیامبر او است میباشد. این اصلی ترین پیام اسلام است، مفاهیم و آموزه های تربیتی و اخلاقی در درجه دوم مطرح میشوند. همه گناهان میتوانند بخشیده شوند. دزدی، قتل، کشتار و بچه بازی بخشیده میشوند اما شریک قرار دادن برای خدا بخشیده نمیشود.
سوره نساء آیه 48
هر آینه خدا گناه کسانی را که به او شرک آورند نمی آمرزد، و گناهان دیگر را برای هرکه بخواهد می آمرزد. و هرکه به خدا شرک آورد، دروغی ساخته و گناهی بزرگ مرتکب شده است.
به عبارت دیگر، صدام حسین، عیدی امین، بن لادن، خلخالی و خمینی بخاطر اینکه مسلمان هستند و شرک نورزیده اند علی رغم جنایاتشان بخشیده خواهند شد، اما گاندی به دلیل اینکه هندو بود و به ادعای مسلمانان هندو ها به چند خدایی اعتقاد دارند، تا ابد در جهنم خواهد سوخت.
این الله باید بیمار باشد، باید دیوانه و موجود حقیری باشد که اینقدر پافشاری روی شناخته شدن خودش میکند و اینقدر حسادت نسبت به شرک می ورزد. اگر این خدای محمد است، شایسته هیچ ستایشی نیست، بلکه باید او را به سرعت در بیمارستان روانی بستری کرد.
اما آن رفتارهای غلط مردم که پیامبر با آنها مقابله نکرد اما تلاش کرد آنها را کم کم با سازش محو کند، به راستی چه بودند؟ در دنیای ما، پدوفیلیا یک جرم است. واقعا شرم آور است که پیامبر بچه بازی را به دلیل اینکه با اصول اسلامی در تضاد نیست به اندازه کافی مهم تشخیص نداد که با آن مقابله کند. با اینحال بسیار جای خوشحالی بود اگر مشاهده میشد حداقل در جایی آنرا تقبیح کند، اما نه او هرگز حتی پدوفیلیا را تقبیح نیز نکرده است. او نه تنها اینکار را نکرد بلکه با تکرار آن، مهر جاودانگی بر آن زد. این روش درستی برای محو کردن رسوم غلط نیست؛ بلکه اتفاقا روش تایید و تبلیغ آن است.
قبل از اسلام ما ایرانیان انسانهای بافرهنگی بودیم. ما چنین رسوم وحشیانه ای را نداشتیم، اما به لطف اسلام این قوانین امروز در فرهنگ ما نیز رخنه کرده است و در سرزمین ما پیاده میشوند.
پدوفیلیا تنها یکی از هدایایی است که اسلام برای ما آورده است. پیامبر اسلام رسوم بسیار دیگری را نیز تایید کرد که به همین اندازه شرم آور و ننگین هستند. ترور کردن شخصی که اندیشه مخالفی دارد نیز سنتی از سنت های پیغمبر بود. او دژخیمانی را شبانه به خانه های دشمنانش میفرستاد تا آنها را بکشند. طرفداران رژیم اسلامی ایران نیز در حال پیروی از همان سنت های پیامبر الله (بر روح معصومش صلوات) هستند.
پاسخ ما:
جناب سینا، به راستی آیا این طرز حرف زدن، این فحاشیها و اینگونه عقده گشائی کردن، در معیارهای یک مناظره می گنجند؟ به راستی اگر حرفی علیه اسلام دارید، چرا مؤدبانه نقل نمی کنید؟ فکر می کنید فحاشی و بد و بیراه گفتن، ضعف استدلالات شما را پنهان می کند؟ آیا انسانیت حکم نمی کند که اینقدر این شاخه و آن شاخه نکنید، اینقدر فحاشی نکنید، اینقدر تحقیر و توهین نکنید؟ آقای سینا دارم از انسانیت حرف می زنم. به راستی شما چه هستید؟ تعریفتان از خودتان چیست؟ یک منتقد؟ یک منتقد با ادب و احترام انتقاد می کند. یک روشنفکر؟ فحاشی را با تفکّر نسبتی نیست. یک انسان؟... به راستی برایتان متأسفم.
امّا بعد...
الف)مغاطلۀ «رها نکردن پیشفرض» در سخنانتان موج می زند. این پیشفرض که احکام اسلام، قوانین مردمان 1400 سال پیش بوده است، ادعای شماست. اگر بر سر منشأ الهی آنها بحثی دارید، می توانیم پیرامونش بحث کنیم، ولی معنی ندارد که بدون هیچ برهانی، به صورت پیشفرض، آنها را قوانین مردم بدوی 1400 سال پیش بدانیم.
ب)پیامبر هر چند در بطن جامعه ای زندگی می کرد که 1400 سال پیش می زیست، ولی این دلیل نمی شود که نتواند برای ما الگو باشد. ایشان از هر لحاظی الگویی کامل برای ما مسلمین و هر انسان آزادۀ دیگری هستند، و رفتارشان ربطی به آن جامعه ندارد و هرکس رفتار حضرت را درست و بدون عینک تعصّب مطالعه کند، به خوبی خواهد دید که ایشان رفتاری بسیار متفاوت با مردمان زمانشان داشتند و بسیاری از رسوم آن عصر را منسوخ فرمودند.
ج)فهم و برداشت شما از آیه 48 سورۀ نساء، در حد فهم و برداشت یک فرد دیپلمه هم نیست، و شما ادعای دکترا دارید! جالب است. اولاً این آیه نفرموده است که جنایت جنایتکاران به همین سادگی بخشیده می شود. هر گناه برای بخشش راهی دارد، تنها راه بخشیده شدن شرک، توحید است، و در غیر این صورت بخشیده نمی شود، بلکه حتی آثار مثبتی که از فرد باقی مانده است و بعد از مرگش به دیگران خیر می رساند هم، باعث بخشش گناه او نمی شود، ولی سایر گناهان، ممکن است به خاطر اعمال نیک دیگر و یا آثار اعمال دیگر، بخشیده شوند. یک جنایتکار برای اینکه بخشیده شود، باید جنایاتش را جبران کند! خب اگر او به راستی آنقدر نیکی کند که در محکمه ای معقول و منطقی، نیکیهایش بر جنایاتی که از سر جهالت کرده است، بیرزد و بچربد، چرا بخشیده نشود؟ پس یک جنایتکار اگر هم به ظاهر موحد یا مسلمان باشد، باید تمام بدیهای خود را جبران کند، تا بخشیده شود، ولی یک مشرک، فقط باید موحد شود تا شرکش بخشیده شود؛ البته بخشش شرک ساده تر است، ولی این مشکل را دارد که سایر اعمال نیک اثری بر آن ندارند. ثانیاً آیات قرآن در کنار هم معنا دارند. قرآن می فرماید: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها(بقره(2):286 و طلاق(65):7) یعنی: «خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمى کند.» آری، اگر کسی توانایی این را داشت که بفهمد که شرک باطل است و توحید صحیح است، خب تکلیف اوست که موحّد شود و اگر موحّد نشود مصداق آیه 48 سورۀ نساء می شود؛ ولی اگر او توانایی درک مسئله را ندارد و بدون هیچ غرض و مرض و تعصبی، با وجود تلاشی که برای یافتن حقیقت می کند، به توحید نرسد، دیگر تکلیف او نیست که موحّد شود، تا شرک برایش گناهی محسوب گردد که خدا آنرا نخواهد بخشید. به عنوان یک مثال ساده برای ذهن شما عرض می کنم، نپوشاندن موی سر برای یک زن در برابر مرد نامحرم، گناه است، و باید توبه و اصلاح کند، ولی برای یک مرد، این مسئله اساساً موضوعیت ندارد و تکلیف او نیست که بخواهد گناه باشد تا بخواهیم در مورد چگونگی توبه و اصلاحش حرف بزنیم! ثالثاً ما مثل شما، به جای خدا نمی نشینیم و فتوا بدهیم که فلانی بهشتی و فلانی جهنی است. این خداست که می داند چه کسی به بهشت می رود و چه کسی به جهنم. رابعاً جهت اطلاع شما، که دانشتان از چیزهایی که راجع به آنها سخن می گویید، بسیار ناچیز است، عرض می کنم، هر چند با هندوئیسم موافق نیستم، ولی هندوان نمی گویند چند خدا وجود دارد، بلکه می گویند یک خدا هست که جلوه های مختلفی دارد. البته هندوئیسم ایرادهای خاص خود را دارد و همین بحث جلوه های خدا نیز به همین سادگی، قابل قبول نیست.
د)در مورد خدا، ابتدا باید عرض کنیم که الله، ترجمۀ واژۀ خدا در زبان عربی است و اختصاصی به اسلام ندارد، ولی افراد کم سواد فکر می کنند که الله نام خاص خدا در اسلام است. در متن ترجمه های عربی تورات و انجیل نیز، که خود مسیحیان و یهودیانِ عربزبان، آنها را نگاشته اند، واژه های الوهیم و تئوس(هر دو به معنای خدا)، از عبری و یونانی، به الله ترجمه شده اند. از این که بگذریم، خدا اگر شرک را نمی بخشد و سایر گناهان را می بخشد، به خاطر حسودی او نیست! چقدر مغرضانه و به دور خرد، مسائل را موشکافی می کنید، و همین می شود که راهی جز فحاشی و توهین ندارید. خدا نیازی به توحید من و شما ندارد، جناب! ولی هر گناهی اثری در فطرت آدمی دارد. اثری که گناه شرک بر فطرت آدمی دارد، با کارهای نیک دیگر، برطرف نمی شود، بلکه فقط با توحید است که برطرف می شود. گناه فقط به خود ما صدمه می زند، و اثرش را بر فطرت ما می گذارد، و نتیجه اش در قیامت به صورت عذاب جهنم نمودار می شود. درست مثل قرص سیانور، که نتیجۀ خوردنش مرگ سریع است! این است که قرآن می فرماید: ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید(آل عمران(3):182) یعنی: «این بخاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (و نتیجه کار شماست) و بخاطر آن است که خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى کند.» بخشیده نشدن شرک، به خاطر اثر خاص آن بر فطرت انسان است که جز با توحید زدوده نمی شود، و نه به خاطر حسد خدا.
ه)در مورد پدوفیلیا چنانکه عرض کردیم، هر چند اسلام و قوانین الهی موظف نیستند که تابع قوانین روز باشند، ولی اسلام با آن مخالفت کرده است، چنانکه نزدیکی با دختر نابالغ حتی اگر او را عقد کنیم، حرام است، برای مقابله با پدوفیلیا همین کافی است و نیازی نیست که ازدواج نیز ممنوع شود. شما نیازی می بینید؟ و البته چنانکه به میزان کافی توضیح دادیم، سند درستی برای پدوفیل بودن حضرت محمّد(ص) نداریم، و این بیشتر حاصل خیالات کشیشان مسیحی است که اکنون جناب سینا آنها را مطرح می کنند.
و)وحشیانه خواندن رسوم اسلام، کمکی به جناب سینا جهت اثبات ادّعاهایشان نمی کند، بلکه اثباتگر این حقیقت است که ایشان اگر حرف حساب داشتند، ادب را رعایت می کردند. اینکه ما ایرانیان پیش از اسلام نیز، بافرهنگ بودیم، تا حدود زیادی صحیح است، هر چند هیچیک از فرهنگهای بشری معصوم نیستند و در فرهنگ پیش از اسلام ایرانیان نیز نقصهایی بوده است، ولی اسلام فقط یک بحث فرهنگی را در بر ندارد، اسلام، یک دین بزرگ الهی است و برنامه ای کامل برای سعادت دنیا و آخرت را برای ما به ارمغان می آورد. اسلام، مسائلی بسیار بزرگتر از این مسائل را مطرح می کند، البته نقصهای فرهنگی ما را نیز، اگر حاضر به اصلاح شدن باشیم، اصلاح می کند.
ز)در آخر، هم باز آقای سینا، دست به دامن مغالطۀ «فرافکنی» شده و بحث ترور را مطرح می کنند. ایشان مدّعی هستند که به دستور حضرت محمّد(ص)، ترور مخالفین صورت می گرفته است، و این ادعایشان نیز مصداق مغالطۀ «تحریف» است، و ایشان تاریخ را تحریف می کنند. خیلیها مخالف حضرت محمّد(ص) بودند و هرگز دستوری برای دستگیری و ترورشان صادر نشد. برخی افراد، مانند کعب ابن اشرف و امثال او، جرمهایی را انجام می دادند که مجازاتش اعدام بود، ولی به میان قبیله و قوم خود می رفتند و بر اساس رسوم آنروز عرب، آنها مانع از دستگیری و مجازات او می شدند، لذا چنین فردی را، به شکلی که شاید تنها با تعصّب کور بتوان آنرا ترور خواند، مجازات می کردند، ولی حقیقت امر این است که در دنیای امروز نیز، وقتی یک نفر جنایتی بکند و متواری بشود، او را در حین فرار و حتی به صورت ترور می کشند، و این عملی است که بارها از سوی آمریکا و دوست عزیزش اسرائیل، انجام شده است و بارها مخالفین را، که البته مدّعی جنایتکار بودنشان نیز بوده اند، از طریق ترور کشته اند. پس بر اساس اخلاقیات غربیها هم، این عمل اشتباه نیست. به راستی آقای دکتر(!) سینا، بر اساس کدام اخلاقیات، این عمل را تقبیح می کنند؟
پس چنانکه دیدیم، جناب دکتر سینا، در این مناظرۀ دروغین، هیچ راه معقولی برای اثبات ادّعاهای پوچ خویش نیافته و در نهایت نیز شروع به توهین و فحاشی نموده اند. امیدواریم، چنین روشهای به دور از خردی، هر چه سریعتر از فضای مباحثات رخت بر بندد.