رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

علی سینا و منتظری، جنگهای پیامبر(بخش دوم)

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ

بسم الله

نام مقاله : علی سینا و منتظری، جنگهای پیامبر(بخش دوم)

منبع : پاد زندیق

 نگارنده(گان): محسن.م

  در بخش اوّل این نوشتار، به قسمت اوّل شبهات جناب دکتر(!) سینا در مورد جنگهای حضرت محمّد پرداختیم. اگر یادتان باشد ایشان ابتدا یک پاسخ کوتاه از طرف آیت الله منتظری دادند و بعد از آن فقط خودشان دارند شبهاتی همراه با دروغ و فحاشی را نظر می دهند. اکنون به ادامه شبهات ایشان و پاسخ آنها می پردازیم:

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
در مدینه 
بعد از اینکه محمد و ابوبکر از مکه فرار کردند. خانواده هایشان برای چندین هفته در مکه بازماندند. اما هیچ اتفاقی برای آنها پیش نیامد و قریش آنها را آزار نداد و به هیچ شیوه ای اذیت نکرد. هرچند همانطور که موئر دریافته است "این نابخردانه نبود که آنها بصورت گروگان علیه هرگونه تاخت و تاز خصمانه ای از طرف مدینه نگهداری میشدند. این واقعیتها ما را وا میدارد تا در مورد تنفر شدید و خشونت تلخی که همیشه سنت حاضر است به قریش نسبت دهد شک کنیم. همچنین این واقعیت که اولین تجاوز و حمله بعد از هجرت تنها از سمت محمد و طرفدارانش صادر شد در هماهنگی با همین بینش است. مردم مکه تنها زمانی مجبور شدند برای دفاع از خود پناه به سلاح ببرند که چندین کاروان که غارتگران (محمد) در کمین آنها نشسته بودند غارت شدند و در نتیجه خونشان ریخته شده بود."

این واقعیت که ابوبکر و محمد اطمینان داشتند خانواده هایشان در مکه در امان خواهند بود به آشکاری نشان میدهد که خشونت و عداوتی که به قریش علیه مسلمانان نسبت داده میشود یک اغراق و تنها یک بهانه است برای توجیه حمله ای که محمد به مکه کرد. هیچیک از مسلمانان تبعید نشده بودند، همه آنها قادر بودند از روی میل و اراده خود مهاجرت کنند. عده ای از آنها توسط خانواده هایشان دستگیر شده بودند و عده ای نیز که برده بودند نتوانستند فرار کنند. باقی آنها بدون هیچ ممانعتی از طرف قریش به محمد پیوستند.

پاسخ ما:

  بسیار جالب شد!! جناب سینا هر جای تاریخ را که به نفعشان نیست را دور می اندازند و فقط به صفحاتی از آن می چسبند که چیزی در آن باشد که به نفع ایشان باشد، و البته بعد هم بر اساس خیالات خودشان، بین این صفحات ارتباطهای عجیب و غریب برقرار می کنند و در نهایت همین شلم-شوربایی که می بینید، را می سازند. امّا در پاسخ ایشان:

  درک قضیه چندان هم پیچیده نیست! همان مسئله ای که باعث شد قریشیان از اینکه به طور مستقیم دست به جان حضرت محمّد(ص) دراز کنند، وحشت داشته باشند، به عینه مانع از گروگانگیری و آزار و اذیت خانوادۀ حضرت محمّد(ص) و ابوبکر نیز می شد. غیرت و حمیّت بنی عبدمناف و خویشان ابوبکر، اجازه نمی داد که قریشیان به سوی اعضای خانوادۀ دو نفر از طایفۀ ایشان، دست دراز کنند و آنها را که اکثراً هم زن بودند، به اسارت در بیاورند یا شکنجه نمایند.

  بدبختانه مشکل از اینجا شروع می شود، که ذهنی آشفته، تاریخ را با آشفتگی ورق می زند و درک صحیحی از گزارشهای تاریخی ندارد. آزار و شکنجه و اسارت، متوجه مسلمانانی بود که خاندان و پشتیبانی نداشتند و طایفه ای در کار نبود که از آنها حمایت کند، ولی قریشیان نمی توانستند به سوی مسلمانانی که خاندانی بزرگ داشتند و غیرتهای خانوادگی مانع از آزار و اذیتشان می شد، دست دراز کنند. به همین خاطر به سختی می توانستند به حضرت محمّد(ص) حمله کنند، و بیشتر از روشهای دیگری مثل تمسخر و توهین و محاصره اقتصادی، استفاده می کردند. در آخر کار، آنها دیدند که پایگاهی برای دینی که حضرت محمّد(ص) آورده است، ایجاد شده است، پس دور هم نشستند و به این فکر کردند که چگونه او را بکشند که بنی عبدمناف اعتراضی نکند. آنها پیشتر نیز سعی کرده بودن بهانه ای بیابند و او را به پولدوستی یا قدرت طلبی محکوم کنند، و دهان خانوادۀ او را ببندند، ولی حضرت محمّد(ص) پاسخی قدرتمند به ایشان داد که دهان تمام یاوه گویان را در تمام طول تاریخ خواهد بست، پس حال که بهانه ای نبود، باید برای این قتل ظالمانه راهی می یافتند، که از انتقام بنی عبدمناف نجات یابند و راه حل را در شراکت کلّ طوایف در قتل پیامبر دانستند، ولی حضرت محمّد(ص) به آن شکلی که در تاریخ آمده است، از توطئه نجات یافت، و با سلامت کامل به مکّه رسید. شرح تمام اینها، در بالا گذشت.

  آری! وقتی حضرت محمّد(ص) به یثرب هجرت فرمودند، شرایط همان شرایط پیش از هجرت بود: مسلمانانی که خاندانی داشتند که حامیشان باشد، همچنان تحت حمایت خاندانشان بودند و کسی را یارای شکنجه و اسارت و قتلشان نبود، ولی مسلمانان دیگری که ضعیف بودند، اگر در مکّه مانده بودند، همچنان آزار می دیدند.

  پس گزارشهای مربوط به آزار و اذیت قریش بر مسلمانان، ابداً افسانه و اغراق نیست، چنانکه تمام تواریخ بدانها اشاره کرده اند، باید در یک بحث تاریخی آنها را بر خیالات و تعصبات و جنگهای شخصی افراد مغرض، ترجیح داد.


  امّا در مورد تهاجم به کاروان قریش نیز گزافه گویی را از حد گذرانده اند، اوّل اینکه از خونریزی و غارت اموال قریش صحبت می کنند، در حالی که این ادّعا صحت ندارد: این ادّعا در کدام سند آمده است و اگر در سندی آمده است چه کسی صحّت سند را تأیید کرده است؟ پیامبر فقط این کاروانها را تعقیب می فرمودند و ثانیاً چنانکه در بالا آمد، این مسئله دو دلیل اساسی داشت: اوّل اینکه قریشیان اموال مهاجرین را مصادره کرده بودند و با آن مال التجاره ساخته بودند و بازپس گرفتن مال از دزد، نامش غارت نیست، و از سوی دیگر شرایط مدینه و مکّه جنگی و خصمانه بود، و در هر جنگی طرفین متخاصم اموال یکدیگر را در صورت دستیابی مصادره می کنند و این مسئله در جنگهای امروزی هم جریان دارد، و ابداً نمی توان نام غارتگری بر آن نهاد.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
وقتی محمد به مدینه رسید، مسلمانان حدود دویست مهاجر و شاید مقدار برابر اهل مدینه از قبایل اوس و خزرج بودند که اورا باور کرده بودند. مکیان غیر ماهر بودند و کارهایی را در زمین ها و کشاورزی پیدا کردند. آنها اکثرا بعنوان کارگر برای یهودیان ثروتمند کار میکردند. این برای آنها دشوار بود. باور به الله خوب بود اما نمیتوانست آنها را سیر کند. محمد میدانست که نمیتواند اطرافیان را تا زمانی که نیازهای زمینی آنها را اشباع نکرده است در کنار خود نگه دارد، علاوه بر این، او برای هدف خاصی آنها را مهاجرت داده بود. برای اینکه برایش بجنگند تا او بتواند بر عربستان سلطه بیابد و ایران را مطیع سازد.

هرچند گروه کوچکش فاقد صلاحیت لازم برای کارهای نظامی بودند، اما او به یارانش که خانه هایشان را ترک گفته بودند قول خانه های زیبا را داده بود. و اکنون زمان آن بود که یا به وعده خود وفا کند یا با آشوب و ارتداد یارانش روبرو شود.

    سوره نحل آیه 41

    به آنان که مورد ستم واقع شدند و در راه خدا مهاجرت کردند در این جهان جایگاهی نیکو می دهیم و اگر بدانند اجر آخرت بزرگ تر است.

محمد از کجا میخواست جایگاهی نیکو در این دنیا بدهد؟ مطمئناً الله قادر نبود خودش اینکار را انجام دهد، و این هنگامی بود که او باید نقشه ای را که سالها قبل کشیده بود به اجرا بگذارد. مسلما تسخیر عربستان و مطیع ساختن عجم، تنها با چند پیرو میسر نبود، اما با تاختن به کاروانها و غارت اموال آنها میسر بود.
پیامبر یک راهزن از آب در می آید.

پس پیامبر به یک راهزن تبدیل میشود و بنابر این دیگر نطق نمیکند که "با مردم به نیکی سخن بگو" (سوره بقره آیه 83)، "و بر آنچه آنها میگویند صبور باش و به وجهی پسندیده از آنها دوری جوی" (سوره مزمل آیه 10). او آغاز به خون خواهی میکند و "قاتلو" (بکشید) به تکیه کلام الله در پیغامهای بعدیش تبدیل میشود.

پاسخ ما:

  سخنان و اظهار نظرهای جناب سینا، همچنان براساس پیشفرضها و خیالاتِ خودساختۀ ایشان و کشیشان مسیحی است: اینکه حضرت محمّد(ص) خواهان فتح ایران بودند و حالا یک پیشفرض دیگر: حضرت محمّد(ص) می ترسید که اگر خانه های نیکو برای یاورانش تهیه نکند، یارانش علیه او قیام خواهند کرد و مرتد خواهند شد! به راستی چگونه این افراد اینقدر راحت به خود اجازه می دهند که در مورد اندیشه های درونی فردی دیگر، به قضاوت بنشینند و آنهم قضاوتی که اساسش در خیالبافی و تعصبات کور است!

  مشکل اساسی این افراد اینستکه همیشه یک پیشفرض دارند. دقّت کنید که ما در این بحث هیچ پیشفرض خاصی نداریم. ما نمی خواهیم مخاطب به حضرت محمّد(ص) به چشم یک پیامبر یا یک معصوم نگاه کند، بلکه با یک نگاه بیطرفانه موافقیم: او هم می تواند پیامبر باشد و هم می تواند پیامبر نباشد. ولی کشیشان مسیحی و مقلّدینشان، از آنجا که با هدف رد کردن حضرت محمّد(ص) سخنرانی می کنند، این پیشفرض دائمی را نیز دارند که ایشان پیامبر حقیقی خدا نبودند، بلکه –نستجیر بالله- یک دروغگوی شیّاد بودند که قصد از بین بردن زندگی آسودۀ دیگران را در راه خواستهای خود داشتند. وقتی نگرش این باشد، زیباییها را به شکل زشتی می بینند و نیکیها را به شکل بدی و بعد هم ذهنشان شروع می کند به خیالبافی و ممکن است در این خیالبافی خود را در حال مناظره با یک آیت الله شیعه نیز ببینند! حتماً یادتان هست که عنوان این مطلب یک مناظره بین علی سینا و آیت الله منتظری بود! ولی بعد از یک پاسخ چند سطری که به آیت الله منتظری منسوبش می کنند، خودشان یکبند در حال نوشتن هستند و مقاله از حالت مناظره به حالت ردیه، تغییر ماهیت یافته است! بدا به حال مروّجان دروغ.

  تاریخ به خوبی نشان می دهد که هیچیک از جنگهای پیامبر به خاطر سیر کردن شکم مسلمانان نبوده است، و هر کس کهنترین کتب تاریخی در مورد جنگهای پیامبر مثل سیره ابن هشام و المغازی واقدی را بخواند، به خوبی به این حقیقت می رسد.

  پیروان حضرت محمّد(ص) هم بیش از آنکه نیازهای زمینی و سیر کردن شکم برایشان مهم باشد، نیاز به امنیت و آسایش داشتند، و لذا اگر قرار بود به خاطر این مسائل از گرد حضرت محمّد(ص) پراکنده شوند، باید در زمان همان آزار و شکنجه های قریشیان در مکّه و توطئه ها و آتش افروزیهایشان در زمان حضور مسلمانان در مدینه، گرد حضرت را خالی می کردند که چنین نکردند. مشکل اینستکه کافر همه را به کیش خود پندارد: اسلامستیزان گمان می کنند که چون خودشان فقط به منافع مادّی می اندیشند، دیگران هم باید مثل خودشان باشند.

  در مورد جایگاه نیکو، این جایگاه به مهاجرین و انصار عطا شد، و الله هم قادر به دادن آن به مسلمانان بود، فقط مشکل اسلامستیزان اینجا دو چیز است: یکی اینکه به خاطر تعصب و غرضورزیشان، نمی توانند حقیقت را ببینند، و دوم اینکه تمام نیکیها را در مادّیات می بینند. جایگاه نیکویی که نصیب مهاجرین و انصار شد، همان خانه و کاشانه ای بود که انصار با مهاجرین قسمت کردند، همان صفّه ای بود اصحاب صفّه بر آن می خفتند، و از مادّیات نیز خالی بود. آنها فقیرانه می زیستند، ولی برادرانه می زیستند، با ایمان می زیستند و روحیه ای انقلابی داشتند. درک این مسئله برای مردم ما زیاد هم سخت نیست، در طول 8 سال دفاع مقدّس، جبهه ها که در آن شرایط بسیار دشوار بود و امکانات کم بود و گرسنگی همیشگی بود و خطر مرگ بسیار، می دیدیم که رزمندگان با چه عشقی به جبهه می روند و حتی وقتی مجروح می شدند نیز از بیمارستانهای صحرایی به سوی خطّ مقدّم می گریختند، و دختران مسلمان را می دیدیم که خانه و کاشانه را رها می کردند و برای یاری به رزمندگان در پشت جبهه و در بیمارستانها، فرسنگها دور از خانه و کاشانه و در شرایطی بسیار فقیرانه و بدون غذایی سیرکننده و جای خوابی مناسب، با مشقتهای ناشی از سنگینی کار و بدی وضعیت، به مبارزه ادامه می دادند؛ پس جبهه و خطّ مقدّم برای آنها جایگاهی نیکو بود که حتی بعد از جنگ شعرهای غمناکی را نیز از همان رزمندگان به یاد آن دوران می شنیدیم و همیشه با حسرت از فضای آن روزها یاد می کنند. اسلامستیزان که همه چیزشان مادّیات و چیزهای دنیوی است، به شدّت در درک معنویات در می مانند و اینجا نیز این مشکل گریبانگیر جناب سینا شده است.

  امّا در مورد تغییر رویه در عملکرد حضرت محمّد(ص)، باز هم نگرش متعصبانه و مغرضانۀ اسلامستیزان باعث می شود حقیقت را نبینند. روش حضرت محمّد(ص) بعد از هجرت به مدینه و تا پایان عمر مبارکشان، همان روش به نیکی سخن گفتن با مخالف و صبر در برابر دشمنیها بود، ولی وقتی دشمن، عداوت و توطئه را از حد می گذراند، و نشان می دهد که قصد نابودی مسلمانان یا جنگ با آنها را دارد، قصد جان حضرت محمّد(ص) را می کند، یا پیمان می بندد و در شرایط خطرناک جنگی از پشت خنجر می زند، اینجاست که دستور "قاتلوا" یعنی "بجنگید" باید صادر شود، و قرآن چه نیکو در آیه 190 از سورۀ بقره که در مدینه نازل شده است، می فرماید: «بجنگید با کسانی که با شما می جنگند و تجاوز نکنید، خدا متجاوزین را دوست ندارد.» پس رویه همان است، و جنگ و دستور قاتلوا خاص کسانی است که با مسلمانان سر جنگ دارند، و در مدینه هم، قرآن از تجاوزکاری نهی می کند. البته لازم به ذکر است که جناب سینا، به خاطر سواد کم عربی که دارند، "قاتلوا" را به "بکشید" ترجمه کرده اند، در حالی که "قاتلوا" یعنی بجنگید.

  بطلان ادّعای آرزوی فتح عربستان و ایران و ادّعای پوچ راهزن بودن حضرت محمّد(ص) نیز در بالا روشن شد و نیازی به تکرار نمی بینیم.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:

در شش ماه اول رسیدن محمد به مدینه، هیچ چیز مهمی اتفاق نیافتاد. همه مهاجرین شامل خود محمد مجبور بودن برای در آوردن خرج غذا و پناهگاه خود مبارزه کنند.

هرچند افکار محمد افکار صلح نبود. او نقشه هایی داشت، نقشه هایی بزرگ. تعداد طرفدارانش در حال زیاد شدن بود. برخی مکه را ترک میکردند و به سایر مهاجرین میپیوستند و برخی اسلام را در مدینه قبول میکردند. حالا او در جایگاهی بود که میتوانست به دسته ای از جنگجویان فرمان دهد. اما مردم مدینه تنها ضمانت داده بودند که از محمد در صورت حمله دفاع بکنند، نه اینکه در حمله او به قریش به او بپیوندند.

پس بجای حمله به مکه، در دسامبر 662 میلادی، در ماه رمضان، هفت ماه پس از رسیدن او به مدینه، محمد عموی خود حمزه را گسیل داشت تا فرمانده گروهی سی نفری از پناهندگان بشود و به یک کاروان مکی که از سوریه بازمیگشد و ابوحکم (ابو جهل) آنرا هدایت میکرد حمله ای غافلگیرانه کنند. این کاروان توسط حدود 300 مرد نگهبانی میشد. حمزه مجبور شد دست خالی به مدینه برگردد و ابوحکم به سوی مکه به راه خود ادامه داد. این اولین رویارویی بود که توسط محمد آغاز شد،  که بخاطر کمبود نیرو و نقشه کشیدن ضعیف و غلط با شکست روبرو شد. خدایی که به پیامبر گفته بود به کاروان ها حمله کند و اموال آنها را غارت کند به او نگفته بود که چگونه باید اینکار را انجام دهد. و پیامبر مجبور بود مانند هر دزد تازه کار دیگری خود با آزمون و خطا این را بیاموزد.

پاسخ ما:

  البته درست مثل بحث قبلی، عقده های جناب سینا نیز دارند سر باز می کنند و ایشان روال توهینگری را تا آخر بحث همچنان ادامه می دهند، و اینجا نیز می بینیم که مدام حضرت محمّد(ص) را دزد و راهزن می نامند. البته خب فرهنگ مناظره کردن ایشان، و به خصوص وقتی مناظره جعلی و دروغین باشد، همینگونه است.

  بیشتر سخنان ایشان در مورد صلحدوست نبودن حضرت محمّد(ص)، راهزن و دزد بودن و نقشه های بزرگ، تکرار همان سخنان پیشین است، که بطلانشان روشن شد، البته اینکه تا مسلمانان آمادگی جنگیدن نیافتند، سریه و غزوه ای رخ نداد، امر بدی نیست، و این نگرش جناب سینا است که مشکل دارد. اکنون موارد مورد ادّعای ایشان پیرامون جنگهای مسلمانان با قریشیان را بر اساس کهنترین سند تاریخی موجود در مورد جنگهای پیامبر، یعنی کتاب المغازی واقدی، مورد بررسی قرار می دهیم، تا بدانید تاریخ چگونه سخنان این فرد را رد می کند.

  در مورد سریّۀ حمزة بن عبدالمطلب، نیز ایشان دست از تحریف تاریخ برنداشته اند. نخست اینکه در این سریه، فقط مسلمانان مکّه یا به قول جناب سینا، که از دروغگویی شرمی ندارند، پناهندگان، همراه حمزه نبودند، بلکه از سی نفری که همراه حمزه شدند، پانزده نفر از مهاجرین و پانزده نفر هم از انصار بودند(المغازی واقدی، ج1، ص6) که می دانیم انصار از مردم مدینه بودند. دوم اینکه آنچه باعث شد که حمزه با دست خالی بازگردد، ناکارآمد بودن نقشه جنگی حضرت محمّد(ص) یا اختلاف نفرات نبود، بلکه «مجدّی بن عمرو که با هر دو گروه همپیمان بود، آنقدر بین هر دو طرف رفت و آمد کرد که از جنگ منصرف شدند.»(المغازی واقدی، ج1، ص6) پس باز هم جناب سینا، با تحریف تاریخ، به نقد حضرت محمّد(ص) اقدام نموده اند.

  ضمناً در صلحدوستی حضرت محمّد(ص)، همین بس که «چون صحبت از مجدّی به میان آمد، فرمود: "نمی دانستم که چنین نیک نفس و فرخنده کردار است" و یا فرمود: "چنین کارآمد باشد."»(المغازی واقدی، ج1، ص7) آری! جنگ و سریه اگر به راه افتاد، به خاطر مصادره شدن اموال مسلمانان به دست مکّیان و حالت خصمانه ای که با مسلمانان داشتند، بود، وگرنه حضرت محمّد(ص)، خواهان صلح و دوستی بودند.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
اتفاق بعدی در ژانویه سال 623 میلادی رخ داد، در آن زمان محمد نیروهایی دوبرابر نیروهای پیشین را به فرماندگی عبید ابن حارث به سراغ کاروان دیگری که ابوسفیان توسط 200 مرد آنرا محافظت میکرد فرستاده شد. اینبار قریش وقتی شترهایشان در حال چریدن در سرچشمه ای در دشت ربیغ بودند غافلگیر شدند و چند تیر رد و بدل شد، اما مهاجمان وقتی دیدند تعدادشان بسیار کمتر از تعداد مردان کاروان است عقب نشینی کردند.

یک ماه بعد حمله دیگری به فرماندهی جوانی به نام سعد، با بیست نفر در همان مسیر، سازمان داده شد. او قرار بود تا وادی ای به نام خرار که در راه مکه قرار داشت پیش برود و در انتظار کاروانهایی که قرار بود از آن مسیر عبور کنند کمین کند. مانند اکثر گروه های غارتگر بعدی، که میخواستند کاروانها را غافلگیر کنند، شب ها حرکت میکردند و روزها پنهان میشدند. اما با اینکه بسیار با دقت و احتیاط عمل میکردند در صبح پنجم دریافتند که کاروان یک روز قبل از آنجا گذشته است و دست خالی به مدینه بازگشتند.

این حملات در زمستان و بهار سال 623 میلادی اتفاق افتاد. در هر حمله، محمد نشان سفیدی را روی یک چوبدستی یا نیزه سوار میکرد و به رهبر در هنگام عزیمت میداد. اسامی این پرچمداران و نام رهبرهای این حملات و سایر حملاتی که اهمیت داشتند با دقت در احادیث ثبت شده است.

پیامبر و مردانش در سه نقشه دزدی و غارت دیگر  شکست خوردند. در ابوا و بوات و عشیره.

پاسخ ما:

  باز هم جناب سینا، سعی می کنند با به کار بردن واژه هایی مثل «دزدی» و «غارت» ذهن مخاطب را مغشوش کنند، ولی چنانکه در بالا توضیح داده شده است و نیازی به تکرار توضیحات دیده نمی شود، این ادّعاهای جناب سینا، باطل و بی اساس هستند.

  البته در مورد سریّۀ عبیدة بن حارث، جناب سینا به دروغ می فرمایند: "مهاجمان وقتی دیدند تعدادشان بسیار کمتر از تعداد مردان کاروان است عقب نشینی کردند"، البته ایشان شرمی از دروغگویی ندارند، ولی کهنترین سند موجود در مورد جنگهای پیامبر، می گوید: «سعد(ابن ابی وقاص) گوید: به عبیدة گفتم: اگر آنها را تعقیب و دنبال کنیم، همه را خواهیم گرفت، زیرا آنها با ترس گریختند. ولی عبیده از این پیشنهادم پیروی نکرد، همگی به مدینه برگشتیم.»(المغازی واقدی، ج1، ص7) پس عقب نشینی و فرار از سوی مسلمانان نبوده است، بلکه از سوی کاروان ابوسفیان بوده است.

  در مورد غزوه های ابوا، بواط و عشیره نیز، جناب سینا، به دروغ، می فرمایند که به شکست منجر شدند، ولی تاریخ از شکست صحبت نمی کند، بلکه کهنترین سند تاریخی در مورد جنگهای پیامبر، در مورد هر دو غزوۀ ابوا و بواط، می گوید: برخوردی پیش نیامد.(المغازی واقدی، ج1، ص8) در مورد غزوۀ ذی العشیره نیز هیچ صحبتی از شکست، به میان نیامده است.

  بنگرید که چگونه غرض و تعصّب اسلامستیزان، باعث می شود همه چیز را به نفع خودشان سوءتفسیر کنند.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
نخله، یک شکاف

بیش از یکسال گذشته بود و علی رغم تلاشهای بسیار محمد برای غارتگری، هیچ یک از این دست درازی ها موفقیت آمیز نبود. پیامبرمگالومانیاک الله سرانجام دریافت که باید با اهداف کوچکتری آغاز کند. بنابر این وقتی شنید کاروان کوچکی که 4 نفر آنرا نگاهبانی میکردند و از مکه به طائف میرفت، فرصت را غنیمت شمرد و عبدالله ابن جحش را همراه با سه مهاجر دیگر برای غارت این کاروان فرستاد.

گروه رانزنان از نخله که دره ای است بین مکه و طائف و نخلهای خرمایش از شهرت برخوردار هستند رفتند و در آنجا کمین کردند. پس از مدت کوتاهی کاروانی با باری سرشار از شراب، کشمش و چرم هویدا شد. این کاروان توسط چهار مرد قریشی نگاهبانی میشد که وقتی بیگانه های مهاجم را دیدند هراسان شدند و به حالت دفاعی در آمدند. یکی از همراهان عبدالله (نام وی عکاشه بن محصن بوده است) برای اینکه نگاهبانان فریب بخورند سر خود را تراشیده بود تا نگاهبانان گمان کنند آنها از حج عمره باز میگردند زیرا این اتفاق در ماهی افتاد که مراسم حج برگزار میشد. کاروانیان با دیدن آنها اطمینان حاصل کردند که آنها دزد نیستند و شترهایشان را به چرا کردن رها کردند و خود به فراهم ساختن غذایشان مشغول شدند. یکی از مردان عبدالله (واقد بن عبدالله) پیش رفت و تیری را رها کرد و آن تیر یکی از مردان کاروان (عمرو بن حضرمی که سرکاروان قریش بود) را درجا از پای در آورد. سپس همگی به سرعت به کاروان نزدیک شدند و دو نفر از نگاهبانان را اسیر کردند و اموال کاروان را به سرقت بردند و به مدینه آوردند. در این میان یکی از نگاهبانان فرار کرد.

وقتی که به مدینه بازگشتند، پیروان محمد از اینکه  فرستادگان رسم عدم خصومت در ماه های حرام را زیر پا گذاشته بودند ناراضی بودند. این عمل آنها بر پیامبر الله نیز دشوار افتاد و او تظاهر به عصبانیت کرد. او تمامی اموال ضبط شده را تصاحب کرد و مردان اسیر شده را زندانی کرد و ناخشنود بودن خود را نشان داد. اما پیامبر چاره ساز آیه دیگری از جانب الله از آستین خود در آورد و گناه آنان را پوشانید.

سوره بقره آیه 217

    تو را از جنگ کردن در ماه حرام می پرسند بگو : جنگ کردن در آن ماه ، گناهی بزرگ است اما بازداشتن مردم از راه حق و کافر شدن به او و مسجدالحرام و بیرون راندن مردمش از آنجا در نزد خداوند گناهی بزرگ تر است ،و شرک از قتل بزرگ تر است آنها با شما می جنگند تا اگر بتوانند شمارا از دینتان بازگردانند از میان شما آنها که از دین خود بازگردند و کافر بمیرند ، اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند.

بعد از ساختن این آیه، محمد یک پنجم از غنیمت بدست آمده را برای خود برداشت و بقیه را به مهاجمین داد و آنها نیز آنرا بین خود تقسیم کردند.

قبل از اینکه عبدالله به نخله برسد، دو نفر از مردانش سعد وقاص و عتبه بن غزوان، شترهای خود را که درحال چریدن در بیابان بودند گم کردند. آنها برای یافتن شترهایشان به راه افتادند و نتوانستند در هنگام حمله در کنار بقیه باشند. وقتی عبدالله به مدینه بازگشت، آن دو مرد هنوز بازنگشته بودند. محمد گمان کرد که ممکن است آنها توسط قریشان اسیر شده باشند، لذا از آزاد کردن اسیران در ازای فدیه خودداری ورزید. از محمد نقل شده است که گفت "اگر شما دو مرد مرا بکشید، هرآینه من نیز مردان شمارا خواهم کشت". اما بلافاصله بعد از اینکه آن دو نفر از بیابان بازگشتند، محمد قبول کرد که اسرا را به فدیه آزاد کند. محمد هرکدام از آنها را در ازای چهل اونس (حدود یک کیلو و صد گرم) نقره آزاد کرد.

حمله به کاروانهای تجارتی، جنگیدن در ماه های حرام، فریب دادن و کشتن مردم بیگناه، دزدیدن غیر مشروع مال التجاره، گروگان گیری، تقاضای فدیه برای آزادی آنها، تهدید به مرگ کردن و... کارهایی نیستند که بتوان از یک پیامبر خدا انتظار داشت. کاری که پیامبر کرد یک بزه و جنایت بود، و هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد.

تنها در آن موقع بود که قریش متوجه شد دشمن به قوانین و اصول احترامی نمیگذارد. این نکته شایان توجه است که اولین خونی که بین مسلمانان و ناباوران ریخته شد، توسط یک مسلمان ریخته شد. مسلمانان هیچوقت قربانی خشونتی نشده بودند، آنها همیشه دیگران را قربانی خشونت میکردند، و متجاوز و محرک بودند.
ابن هشام نیز تایید میکند که "این اولین غنیمتی بود که مسلمانان به چنگ آوردند، اولین اسیری که گرفتند، و اولین شخصی که مسلمانان کشتند."

گفته میشود که پیامبر عبدالله را به دلیل این موفقیتش امیر المومنین خواند، صفتی که بعدها توسط خلفا نیز استفاده شد.

این حمله نشان داد که پیامبر و دار و دسته اش نه برای جان انسانها ارزشی قائل بودند نه برای ماه های حرام که همه جا به آنها احترام گذاشته میشد.


پاسخ ما:

  جناب سینا، که خود نیز متوجه شده است که غارتگر و مگالومانیاک خواندن حضرت محمّد(ص) بیشتر فحش دادن است تا اظهار نظر منطقی، مدام این حرفها را تکرار می کند! باری ما پاسخ این ادّعاهای پوچ را در بالا عرض کردیم، و نیازی هم به تکرار نمی بینیم.

  امّا بعد، نگاه گزینشی به تاریخ باعث می شود که اینگونه بدون کوچکترین شرمی، حقایق را تحریف کنیم.

  بد نیست بدانید که طبق کهنترین سند در مورد جنگهای حضرت محمّد(ص)، «پیامبر به آنها اصلاَ دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلکه به آنها فرمان داده بود که اخبار قریش را به دست آورند.»(المغازی واقدی، ج1، ص12) در نامۀ پیامبر به عبدالله بن جحش نیز، صحبتی از حمله به کاروان نیست. پس اساساً بحث حمله به کاروان، جنگیدن در ماه حرام و کشتن یک نفر و سایر مواردی که جناب سینا به حضرت محمّد(ص) نسبت می دهند، هیچیک دستور ایشان نبوده است، بلکه ایشان فقط یک گروه دیدبانی را در نخله مستقر فرموده بودند و این کار بزه و جنایت نیست. مسئول حوادثی که رخ داد، یارانی بودند که نافرمانی کردند. فرمایشات جناب سینا که می گویند: "وقتی شنید کاروان کوچکی که 4 نفر آنرا نگاهبانی میکردند و از مکه به طائف میرفت، فرصت را غنیمت شمرد و عبدالله ابن جحش را همراه با سه مهاجر دیگر برای غارت این کاروان فرستاد"، با کهنترین اسناد تاریخی در تضاد و ساخته و پرداختۀ ذهن متعصّب خودشان است. همچنین اینکه حضرت محمّد(ص) تظاهر به عصبانیت کرد و ادّعای اینکه او از خودش آیه ای ساخت و... نیز ادّعاهای پوچ و فاقد سندی معتبر است، و جناب سینا در خیالات خود این مسائل را ساخته اند. به راستی اگر ساختن آیات قرآن اینقدر ساده است، پیشنهاد می کنیم جناب سینا هم دست به کار بشوند و چند آیه که با هم یک سوره را می سازند، در حدّ قرآن و یا بهتر از آن، تولید کنند و به ما نشان بدهند! آیا عجیب نیست که چهارده قرن است، برای قرآن مشت و لگد پرت می کنید ولی دریغ از یک سوره مثل قرآن که بیاورید؟

  امّا تصرّف تقسیم اموال کاروان بین مسلمانان، هیچ ربطی به سخنان باطل جناب سینا ندارد. مسئله این است که قریشیان هم اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بودند و هم با مسلمانان را شرایط جنگی بودند، لذا وقتی این گروه با نافرمانی اموال کاروان را نیز گرفتند، به هر حال، با توجه به اینکه مسلمانان همچنان حقّشان از کف رفته و توسّط قریش مصادره شده بود و با قریش در حالت جنگی بودند، باز پس ندادن اموال کاروان و تقسیم آن بین خود، امری غلط به نظر نمی رسد. امروزه نیز کشورهایی که با هم در شرایط جنگی هستند، اگر بتوانند اموال یکدیگر را مصادره و به نفع خود استفاده می کنند. البته جناب سینا که دروغگویی و تحریف تاریخ، عادتشان شده است، اینجا هم به دروغ می فرمایند که بعد از نزول آیۀ 217 سورۀ بقره حضرت محمّد(ص) غنایم را تقسیم فرمود، در حالی که تاریخ می گوید: «پیامبر غنایمی را که اهل نخله آورده بودند نگهداشت و به بدر رفت، پس از اینکه بازگشت با غنایم بدر تقسیم کرد، و حق هر قوم را عنایت فرمود.»(المغازی واقدی، ج1، ص13)

  در مورد رسیدن یک پنجم غنایم به پیامبر، اوّلاً معلوم نیست این سخن را بر اساس چه سندی مطرح می کنند. ثانیاً جناب سینا که اینقدر برای قوانین اعراب جاهلی ارزش قائل هستند، بد نیست بدانند که «در جاهلیت رسم بود که یک چهارم غنایم را برای رؤسا بر می داشتند،»(المغازی واقدی، ج1، ص13) پس اگر حضرت محمّد(ص) یک پنجم غنائم را برداشته باشد، کمتر از حقّی که جناب سینا آنرا قانونی می دانند، برای خود برداشته اند. ثالثاً زندگی فقیرانۀ پیامبر نشان می دهد که ایشان به دنبال پول نبودند و پاسخ ایشان به قریش در مکّه نیز به خوبی نشان می دهد که به دنبال ثروت یا پادشاهی نبودند. رابعاً حضرت محمّد(ص) رهبر و حاکمی بر حکومت اسلامی مدینه بودند، و هر حکومتی برای امورش خرج و مخارجی دارد، و خمس نیز در همین جهت بود و البته از آن به بینوایان و مستضعفان نیز داده می شد، و کمک می کرد که ثروت در دست یک طبقۀ خاص از جامعه نماند. همچنین خمس برای تأمین بودجۀ هر کار خیری است که حضرت محمّد(ص) می خواهد انجام بدهد. مشکل امثال جناب سینا این است که کافر همه را به کیش خود پندارد، لذا اینها نمی توانند باور کنند فردی بودجه ای را به دست آورد و در راه حق و حقیقت از آن استفاده کند، به خصوص که آن فرد کسی باشد که جناب سینا به خاطر تعصّبات کورشان، با او دشمنی دارند.

  حال در مورد اینکه یک نفر بی گناه کشته شده است، شاید بتوان گفت که باید خونبهای او را پرداخت و شاید هم بتوان گفت که این کار به خاطر شرایط جنگی بین مدینه و مکّه، لازم نبود. به هر حال تاریخ نظر دقیقی ندارد، و واقدی از ابن عبّاس نقل می کند که پیامبر خونبهای فرد مقتول را نپرداخت و از عروه نقل می کند پیامبر خونبها را پرداخت کرد.(المغازی واقدی، ج1، ص13)

  امّا شاید کسی بپرسد که حضرت محمّد(ص)، پیامبر بود چرا نمی دانست که آن دو نفر از یارانش اسیر نشده اند؟ پاسخ می دهیم، این خداست که همه چیز می داند و علم پیامبر به اذن خداست، یعنی چیزی که او بیش از دیگران می داند را خدا به صورت خاص به او داده است، و در اینجا خداوند او را مطلع نفرموده بود، چنانکه یعقوب نیز پیامبر بود ولی وقتی پسرش در چاه کنعان بود، تشخیص نداد پسرش، یوسف، کجاست، امّا وقتی سالها بعد پیراهن پسرش را آوردند، وقتی برادران یوسف وارد کنعان شدند، به خواست خدا، بوی پیراهن یوسف را از مسافتی دور تشخیص داد. دانش و علم غیب پیامبر، تماماً به خواست خداست و اگر خدا نخواهد، پیامبر هیچ چیز بیش از دیگران نمی داند.

  امّا فرمایشات عجیب دیگر جناب سینا نیز جالب است که می فرمایند: "تنها در آن موقع بود که قریش متوجه شد دشمن به قوانین و اصول احترامی نمیگذارد"، که البته معلوم نیست ایشان از کدام قوانین و اصول حرف می زنند؟ همین امروز هم مصادره کردن اموال کشوری که با ما دشمنی دارد(چه برسد که او قبلاً بخشی از اموال ما را مصادره کرده باشد)، هیچ ناسازگاری با اخلاق و قانون ندارد. اعراب آن عصر خود ید طولایی در غارت یکدیگر داشتند و هر کس تاریخ اعراب جاهلیت را خوانده باشد، بر این امر واقف است.

  و جالبتر اینکه با کمال بی شرمی می فرمایند: "اولین خونی که بین مسلمانان و ناباوران ریخته شد، توسط یک مسلمان ریخته شد." در حالی که اوّلین خونی که بین مسلمانان و ناباوران ریخته شد، خون سمیّه و یاسر، پدر و مادر عمّار بود که زیر شکنجه های مشرکان قریش، تنها به جرم مسلمان و موحّد بودن، شهید شدند.

  در مورد امیرالمؤمنین خوانده شدن جناب عبدالله بن جحش نیز، هر کس معنی این عبارت را بداند، متوجه می شود که این عبارت به خاطر این عمل غلط عبدالله بن جحش به او داده نشده است. او امیر و فرمانروای گروهی از مؤمنین شد برای انجام مأموریتی که در نهایت در آن عملی خودسرانه انجام داد، و به همین خاطر امیرالمؤمنین، خوانده شد! چنانکه در تاریخ نیز آمده است، «در این لشکرکشی به عبدالله بن جحش لقب امیرالمؤمنین دادند»(المغازی واقدی، ج1، ص14) و نه بعد از عمل خودسرانه و البته جایی نیامده است که این لقب، لقبی دائمی بود. از قرار معلوم امیرالمؤمنین تنها لقبی بوده است که برخی در این هنگام شروع مأموریت به او داده اند.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
اما قریش همچنان تلافی نکرد. هرچند همچنان برخی از مسلمانان در مکه بودند، قریش هیچ خشونت یا عمل تلافی جویانه ای نسبت به آنها نشان نداد. این را میتوان با کار محمد مقایسه کرد که عده ای را بخاطر خطای عده ای دیگر تنبیه میکرد. وقتی مردان محمد نگاهبانان کاروان را در نخله اسیر کردن، او کاملا آماده بود تا آنها را با فرض اینکه آن دو نفر از طرفدارانش توسط قریش دستگیر و کشته شده اند بکشد. حتی اگر این ماجرا درست بود نیز یک پیامبر خدا چگونه میتواند اشخاصی را بخاطر گناه دیگران بکشد؟ در واقع دهشتناک ترین عمل پیامبر و بیعدالتی او قتل عام مردان بنی غریظه است که در تلافی کشته شدن یک مسلمان توسط یک یهودی بود، به دلیل اینکه آن مسلمان قبلاً یهودی دیگری را کشته بود.

پاسخ ما:

  گویا جناب سینا در اثر دروغگویی مفرط، تعادل فکری خویش را نیز از دست داده اند! این فرمایش ایشان بسیار مضحک است: "قتل عام مردان بنی غریظه است که در تلافی کشته شدن یک مسلمان توسط یک یهودی بود، به دلیل اینکه آن مسلمان قبلاً یهودی دیگری را کشته بود." به راستی ببینید که چه کسانی داعیه دار نقد اسلام هستند! اسلامستیزان آنقدر کوردل هستند که حوادث تاریخ را با هم خلط می کنند. آن قوم یهودی که یکی از آنها مسلمانی را کشت، که البته مسلمان نیز یک یهودی را به جرم هتک حرمت یک زن مسلمان، کشته بود، یهودیان بنی غریظه یا به عبارت صحیحتر، یهودیان بنی قریظه نبودند! آنها یهودیان بنی قینقاع بودند! مسئله هم فقط یک قتل نبود، بلکه پیش از این حادثه، «چون پیامبر بر اهل بدر پیروز شد و به مدینه برگشت، یهودیان سرکشی کردند و پیمانی که میان ایشان و رسول خدا بود، شکستند.»(المغازی واقدی، ج1، ص127) و بعد از این حادثه نیز، «اعلان جنگ کردند و در دژهای خود جا گرفتند.»(المغازی واقدی، ج1، ص127) پس آغازگر جنگ یهودیان بنی قینقاع بودند. ولی دروغ دیگر جناب سینا، این است که می فرمایند که حضرت محمّد(ص) آنها را قتل عام فرمودند، در حالی که تاریخ می گوید: «پیامبر آنها را از کشتن رها ساخت و دستور داد از مدینه بیرونشان کنند.»(المغازی واقدی، ج1، ص128) البته در مورد ماجرای یهودیان بنی قریظه نیز در بالا توضیح دادیم و در بخشی از این مناظرۀ جعلی که خاص بحث یهودیان است، نیز به این مسئله به خوبی خواهیم پرداخت.

  امّا جناب سینا می فرمایند که "او کاملا آماده بود تا آنها را با فرض اینکه آن دو نفر از طرفدارانش توسط قریش دستگیر و کشته شده اند بکشد." البته در تاریخ نیامده است که به فرض کشتن شدن آنها را خواهد کشت، بلکه از حضرت محمّد(ص) نقل شده است که فرمود: «اگر دو نفر ما را بکشید، من هم دو نفر شما را خواهم کشت.»(المغازی واقدی، ج1، ص13) مسلّم است که چنین کاری وقتی دو طرف در شرایط جنگی هستند، طبیعی است. به هر حال اگر چنین عمل متقابلی نباشد که دشمن به راحتی اسرای ما را قتل عام خواهد کرد. یادمان باشد، اسلام دین گوسفندها نیست، دین توسری خوردن نیست، همانطور که دین توسری زدن هم نیست. مقابله به مثل اگر نباشد، دشمن در برابر جنایتکارگی خود هیچ مانعی نخواهد دید. همانطور که اگر ما پاسخ این اباطیل جناب سینا را ندهیم، ایشان در آینده بیشتر دروغ خواهند بافت! پس این مسئله نه تنها بی عدالتی و ظلم نیست، بلکه عملی منطقی، برای حفظ جان اسرای خودی است.

  جناب سینا، همچنین می فرمایند: "قریش همچنان تلافی نکرد. هرچند همچنان برخی از مسلمانان در مکه بودند، قریش هیچ خشونت یا عمل تلافی جویانه ای نسبت به آنها نشان نداد"!! خیلی جالب است! ایشان چه سندی دارند که قریش هیچ خشونتی علیه مسلمانان در مکّه انجام نداد؟ به راستی برای من جالب است که بدانم ایشان ادّعاهای نه چندان منطقی خود را از کجا می آورند؟ از خیالاتشان؟ از تعصباتشان؟ یا اینکه خوابنما شده اند؟ به راستی، این سخن چه سندی دارد؟ آیا یک انسان منطقی، نباید بار مسئولیت اثبات ادّعاهایش را به دوش خود حس کند؟ باید همینطور روی هوا حرف بزند؟ البته یک انسان منطقی، نه جناب سینا!

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
  بعد از تاراج در نخیله، پیامبر چپاولگری های بسیار سود آور خود را گسترش داد و به یک متخصص در چپاول و جنگ آوری تبدیل شد. کاروانهای بیشتری مورد حمله قرار گرفتند و غنیمتهای بیشتری تابوتهای محمد را پر کرد و دار و دسته اش را ثروتمند ساخت. در اینجا بود که پیامبر آیاتی را ساخت که جنگیدن و کشتن را تبلیغ میکنند، مانند آیه زیر،

    سوره حج آیات 37 تا 41

    به بزرگی یاد کنید و نیکوکاران را بشارت ده؛ خدا از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند ، و خدا خیانتکاران ناسپاس را دوست ندارد؛ به کسانی که به جنگ بر سرشان تاخت آورده اند و مورد ستم قرار گرفته اند، ، رخصت داده شد و خدا بر پیروز گردانیدنشان تواناست؛ آنهایی که به ناحق از دیارشان رانده شده اند جز آن بود که می گفتند :، پروردگار ما خدای یکتاست؟ و اگر خدا بعضی را به وسیله بعضی دیگر دفع نکرده بود ، دیرها و کلیساها و کنشتها و مسجدهایی که نام خدا به فراوانی در آن برده می شود ویران می گردید و خدا هر کس را که یاریش کند ، یاری می کند و خدا توانا و پیروزمند است.

توجه کنید که پیامبر چگونه واقعیت ها را عوض میکند تا طرفدارانش را تحریک کند که آنها دیوانه وار آدم بکشند. همچنانکه دیدیم، به مسلمانان "تاخت آورده" نشده بود و آنها از خانه هایشان رانده نشده بودند. قریش آنها را به خاطر اعتقادشان به خدا مورد آزار قرار نداده بود. این آیات فتنه انگیز همگی دروغ بودند. اما او میخواست که لشگریانش را تحریک کند که برای جنگ آوری اعلام داوطلبی کنند و به او کمک کنند تا رویای تسخیر عربستان و مطیع ساختن عجم خود را به واقعیت تبدیل کند.

یک قرارداد در مدینه نوشته شده بود که سکنه مدینه را متعهد میکرد در صورتی که مدینه مورد حمله مکیان قرار گرفت از محمد حفاظت کنند. اما این قرارداد آنها را متعهد نساخته بود تا در تاخت و تازها شرکت کنند تا اموال دیگران را تاراج کنند و پیامبر را از غنیمتهای این تاراجها غنی سازند. راه حل برای این قضیه طبق معمول در یک وحی پیدا شد.

    سوره بقره آیه 216

    جنگ بر شما مقرر شد ، در حالی که آن را ناخوش دارید شاید چیزی را، ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می داند و شما نمی دانید.

در اینجا ما باید از خود بپرسیم، چه چیزی یک مرد را پیامبر خدا میکند؟ مگر نه اینکه اعمال او و افعال نیک او؟ پیامبر چه برتری ای نسبت به دزدهای معمولی داشت؟ نسبت به راهزن ها، آدمکش ها، اوباش و جنایتکاران؟

 پاسخ ما:

  دقّت کنید که جناب سینا، در این مناظرۀ قلّابی که چند سطر را به اصطلاح از آیت الله منتظری نقل می کنند و بعد هم یک بند خودشان می نویسند، چقدر دو سه ادّعای باطل را تکرار می کند و سعی در القای باورهای باطل خود از طریق تلقین دارد.

چقدر بد است که خود انسان هم بداند دارد حرف بی اساسی می زند! آنوقت مجبور است دست به فحاشی بگشاید و دیگران را آدمکش و اوباش و جنایتکار بنامد و سؤالاتی بپرسد که جهلش را نسبت به کلّ قضیه نشان می دهد، چنانکه ایشان می فرمایند: "چه چیزی یک مرد را پیامبر خدا میکند؟ مگر نه اینکه اعمال او و افعال نیک او؟"!!! که پاسخ خیلی روشن است جناب دکتر قلّابی! نزول وحی خدا بر یک مرد، او را پیامبر می کند و نه اعمال و افعال نیک او، چرا که بسیار بودند نیکوکارانی که پیامبر نبودند و البته پیامبران نیز نیکوکارند، ولی بسیارند پیامبرانی که دشمنانشان به خاطر تعصّبات و غرضهای عقیدتی، اعمال نیک آنها را انکار می کنند.

  در مورد حمله به کاروانها به میزان کافی در اواسط بحث توضیح دادیم و نیازی به تکرار نمی بینیم. تفسیرهای جناب سینا از آیات قرآن و ادّعاهای بی سند ایشان در مورد حضرت محمّد(ص) و اعمال آن حضرت نیز، ارزش پاسخگویی ندارد، زیرا اثبات به عهدۀ مدّعی است. ایشان می توانند تا آخر عمر پربارشان حضرت محمّد(ص) را دزد و راهزن و آدمکش و جنایتکار بنامند، با خاکپاشی به آفتاب، از نور خورشید، کاسته نخواهد شد. ایشان با این ادبیات، خودشان را معرفی می کنند.
 


ادامه فرمایشات جناب سینا:
پرسش پایانی

آیت الله گرامی، به نظر میرسد در نامه شما این کار محمد به دلیل اینکه سر انجام آن توجیه شده بود، تایید شده است. شما اصلا به اینکه کاری که او کرده است، غیر اخلاقی، متقلبانه و ظالمانه بوده است، کاری نداشته اید و گویا به نظر شما تنها چون او پیامبر خدا است، هر آنچه او انجام داده است هرچند بگونه ای آشکار غیر عادلانه باشد، درست بوده است.

مسئله مهم این نیست که محمد چه کسی بوده است و چه کرده است، محمد مرده است و کارهایش به تاریخ پیوسته اند. مسئله اینجا است که ما که هستیم؟ در مورد اجتماعی که یک قاتل، یک آدمکش حرفه ای، و یک دزد غارتگر را بعنوان رهبر معنوی خود انتخاب کند چه میتوان گفت؟ در مورد ما چه میتوان گفت؟ در مورد ارزشها و اخلاقیات ما، وقتی که ما شخصی مانند محمد را معلم و الگوی خود قرار میدهیم؟ ما چگونه میتوانیم به یک جامعه روحانی تبدیل شویم، در زمانی که محمد عزیز ما یک قاتل بوده است؟ ما چگونه میتوانیم ارزشهای انسانی چون تحمل، برابری، عدالت و عشق را در جامعه احیا کنیم در حالی که رهبر روحانی ما هیچکدام از این ارزشها را نداشت؟ اینها سوالاتی است که کشور ما باید به آن در این لحظات حساس تاریخش پاسخ بدهد. این اولین بار بعد از 1400 سال زیستن در شرایط ترور و وحشت و چشم بسته بودن است که ما به فرصت دیدن خود و پرسش و مواجهه با حقیقت دست یافته ایم.

ما آنچه فکر میکنیم هستیم و ما بر اساس چیزهایی که بدان باور داریم فکر میکنیم. آیا ما هرگز میتوانیم به یک کشور صلح دوست، محبوب، پیشرفته و متمدن تبدیل شویم، در زمانیکه به مردی اعتقاد داریم که یک قتل عامگر، یک دروغگو، یک بچه باز، یک دزد، یک آدمکش، یک متجاوز، یک زنباره شهوتران، یک جنگنده متنفر و یک دزد سرگردنه بوده است؟ آیا ما هرگز میتوانیم صلح داشته باشیم، درحالی که پیامبرمان به ما هیچ چیز جز جنگیدن نیاموخته است؟ آیا ما هرگز میتوانیم نسبت به یکدیگر تحمل و بردباری داشته باشیم و تفاوتهای یکدیگر را جشن بگیریم، در زمانیکه مردی که ما میخواهیم با او در همه چیز برابری کنیم، هیچ چیز جز استهزاء در مقابل کسانیکه همچون او بودند نداشت؟ آیا ما هرگز میتوانیم در اجتماعمان به زنان احترام بگذاریم درحالی که راهنمای معنوی ما، شخصی که ما اورا معصوم مینامیم، در مورد آنها گفته است که در عقلانیت دچار کمبود هستند، کج دنده هستند، عامل مصیبت هستند و در قلمرو شیطان به سر میبرند؟ آیا ما هرگز میتوانیم تنفری را که در قلبهایمان نسبت به اقلیتها میسوزد، جایگزین کنیم، درحالیکه پیامبرمان گفت، آنها نجس هستند، باید کشته شوند، یا مطیع شوند، تحقیر شوند و جزیه بپردازند؟ آیا ما هرگز میتوانیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، درحالی که پیامبرمان گفته است تنفر بورزید؟ آیا این درست نیست که یک رهبر باید پیشرو تر از رهروانش باشد؟ ما چگونه میتوانیم پیشرفت کنیم درحالی که رهبرمان بسیار عقب مانده بوده است؟

شناخت اسلام، و درک حقیقت در مورد آن در نهایت برابر با شناخت خودمان است، و دانستن اینکه چگونه تاریخ ما به اینجا رسیده است، و ما چگونه به اینجا آمدیم؟ پزشکان میدانند که همان لحظه که دلیل یک بیماری کشف شود، علاج آن نیز در همان نزدیکی یافت میشود. الان زمان آن است که ما بعنوان یک اجتماع به دلیل کسالت خود توجه کنیم، شاید بتوانیم علاج را در همین گوشه و کنارها بیابیم.

پاسخ ما:

بخش پایانی این بخش از به اصطلاح مناظرۀ جناب سینا، همراه با عقده گشائی و توهین است، و نشانگر ذهن متلاطم اسلامستیزان است. به خوبی بنگرید بیماردلی این افراد را که مناظره ای جعلی را می سازند، ولی حتی در این مناظره جعلی هم نمی توانند با پاسخهای آبکی از طرف مسلمان و زیاده گویی از سوی خود و چندین برابر طرف مقابل حرف زدن، خیال خود را راحت کنند و دست به سوی هتّاکی و فحّاشی می برند.

  اعمال حضرت محمّد(ص)، چنانکه نشان دادیم، غیراخلاقی یا متقلبانه یا ظالمانه و یا ناعادلانه نبوده است، و نه تنها ما به صرف پیامبر دانستن ایشان، این اعمال را تأیید نمی کنیم، بلکه این تعابیر شما مخالفان و تحریفاتتان از حقیقت اسلام، نشان می دهد که بر نبوت ایشان هیچ خدشه ای وارد نیست.

  رهبر معنوی اجتماع ما، بزرگمردی است، که هیچگونه نقد منطقی بر او نیاورده اند و جز تهمت و نسبتهای ناروا مثل قاتل و آدمکش حرفه ای، و دزد غارتگر و فحشهایی که از سر خشم و نفرت از دهان و قلمشان می تراود، چیزی علیه ایشان ندارند. رهبر روحانی ما مسلمانان، الگوی کاملی از تحمل، برابری، عدالت و عشق برای تمامی جوامع است، ولی وقتی گروهی از نامسلمانان اوج عداوت خود را نشان می دهند و ظلم می کنند، و شرایطی جنگی را می آفرینند، نجنگیدن با آنها ظالم پروری است، لذا حضرت محمّد(ص) که در هم شکنندۀ ظلم هستند، با جنگ ظالم را سر جایش می نشانند تا قویتر و گستاختر نشود. ما در طول این 1400 سال نه در شرایط ترور و وحشت بوده ایم، و نه چشمهایمان بسته بوده است، ولی گروهی افراد ناصالح بر ما حاکم شدند و کشورهای اسلامی را به سوی الگوهای غیراسلامی بردند که منجر به فروپاشی و فقر گسترده در جهان اسلام شد. ما هر گاه به اسلام نزدیک شده ایم، متمدّنترین و قویترین اقوام جهان گشته ایم.

  ما به بزرگمردی اعتقاد داریم که نه قتل عامگر، نه دروغگو، نه بچه باز، نه دزد، نه آدمکش، نه متجاوز، نه زنباره شهوتران، نه جنگنده متنفر و نه دزد سرگردنه بود، او مردی راستگو و حقگو بود و همین امر باعث می شود که دشمنان حقیقت با او دشمنی داشته باشند، و اینگونه با لیستی از نسبتهای ناروا عقده گشائی کنند! به راستی همینکه دروغگویان فحّاشی مثل سینا، با آن حضرت دشمن هستند، سند حقّانیت ایشان است. کشور ما همین الان هم کشوری صلح دوست، محبوب، پیشرفته و متمدن است، صلحدوست و متمدّن هستیم، زیرا خیلی کمتر از کشورهایی که از دید امثال جناب سینا متمدّن هستند، به جنگ با دیگران می پردازیم و مرتکب جنایات جنگی نمی شویم. محبوب هستیم، ولی بدون شک نزد کشورهایی که اندیشه ای شیطانی در پس آنهاست، محبوب نیستیم و خواهان محبوبیتی هم در نزد آنها، نمی باشیم. پیشرفته هم هستیم که اگر نبودیم نیازی نمی دیدند دانشمندانمان را ترور کنند و مغزها و نوابغمان را با وعدۀ پول و زندگی مرفّه از کشور خارج کنند، و با این وجود صنایع کشور ایران در مقابل تمام تحریمها، پیشرفتهای خود را داشته است و این یعنی پیشرفت. ما صبر و بردباری نسبت به یکدیگر داریم و اتفاقاً صبر و بردباری ما خیلی بیشتر از صبر و بردباری سایر ملل است: آیا در همین چین و شوروی با تمام مظاهر دین دشمنی نشده است؟ آیا در غرب، به راحتی به مقدّسات ادیان توهین نمی شود؟ کثیفترین اهانتها به حضرت مسیح که از دید اکثریت مردم جهان مردی الهی است، نمی شود؟ این صبر و بردباری نسبت به یکدیگر است؟ در کشور ما، توهین به مقدّسات مسیحیان جرم است، توهین به مقدّسات یهودیان جرم است، و حتی بنا به آموزه های دینی خویش، به مقدّسات بهائیت هم توهینی را روا نمی داریم. کسی را هم در ایران، به جرم اعتقادش زندانی یا اعدام نمی کنند و وقتی پرونده های اینگونه افراد که از سوی مخالفین معرفی می شوند را می نگریم، متوجه می شویم جرمشان اموری غیر از امور اعتقادی بوده است. حضرت محمّد(ص) هرگز استهزاء مخالفینش را نکرد و در هیچ سندی هم نیامده است که ایشان استهزاء کرده باشند. در مورد سب هم که در ترجمه های فارسی به دشنام ترجمه شده است، عرض کردیم که آنچه تواریخ نقل می کنند نمی تواند فحش و دشنام باشد و باید منظور بدگویی و ناتوان خواندن بتها باشد. اینکه زنان در برخی نقل قولهای غیرمعتبر از معصومین، در عقلانیت دچار کمبود، کج دنده ، عامل مصیبت و در قلمرو شیطان دانسته شده اند، به خاطر غیرمعتبر بودن نقل قولها، و نداشتن سندی محکم، نه می تواند چیزی را علیه معصوم ثابت کند و نه چیزی را علیه زنان. هر کس با نگاه رسمی اسلام به زن آشنا باشد، می داند که اسلام زن را عنصری بسیار مهم در تعالی بشریت می داند. به راستی این نقل قولها چگونه می توانند صحیح باشند وقتی معتبرترین سند اسلامی، قرأن، یک زن را مَثَل مؤمنین قرار می دهد(تحریم:11) ما مسلمانان هرگز تنفّری از اقلیّتها در دل نداریم، و اقلیّتها را نیز نجس نمی دانیم و قرآن کریم و پیامبر نیز، نه اقلیتها و اهل کتاب را، بلکه مشرکان و کافران را نجس دانسته اند. امّا در مورد آنها گفته نشده است که باید کشته شوند، یا مطیع شوند، تحقیر شوند و جزیه بپردازند، بلکه مسئله این بود که اهل کتابی که تحت قیمومیت حکومت دینی هستند، باید مثل امروز که ما مالیات می دهیم، مالیات بدهند. جزیه مالیات سرانه اى بود که اهل کتاب آن را در هر سال، به دولت اسلامى مى پرداختند و علّت قرار دادن چنین مالیاتى این بود که چون کشورهاى آنان به دست مسلمانان اداره مى شد و یا به صورت یک اقلّیت در جوامع اسلامى زندگى مى کردند، دولت اسلامى مجبور بود که حفاظت و نظم و امنیت آنها را به عهده بگیرد. از این لحاظ لازم بود مالیات عادلانه اى از هر فرد دریافت کند و در راه تأمین وسایل زندگى و حفظ جان و مال آنان مصرف نماید. ناگفته پیداست، نیروهایى که دولت اسلامى مجبور بود در نقاط مختلف کشور متمرکز سازد تا جان و مال آنها را از هرگونه تجاوز احتمالى مصون دارد، احتیاج به هزینه هاى زیادى داشت که یگانه راه تأمین آن این بود که از خود مردم گرفته و در طریق رفاه خودشان مصرف نماید، همانطور که امروزه نیز دولتها از مردم مالیات می گیرند و خرج خودشان می کنند - به خصوص این که غیر مسلمانان هرگز در جنگ هایى که با دشمنان اسلام روى مى داد، نفراتى به میدان نمى فرستادند بر این اساس قوانینی مثل خمس و زکات را برای مسلمانان وضع میکند. حال از آنجا که غیر مسلمانان وظیفه ای برای پرداخت خمس و زکات ندارند، باید مطابق عدالت قانون دیگری برای غیر مسلمانان تحت عنوان جزیه وضع شود. با این حساب، اگر گروهی از اهل کتاب حاضر به پرداخت این مالیات نمی شدند قرآن می فرماید با آنها بجنگید تا مطیع شوند و در حالی که حکومت اسلامی را پذیرفته اند(و نه اینکه به تعبیر غلط جناب سینا تحقیر شده باشند)، جزیه بدهند. ما می توانیم یکدیگر را دوست بداریم، زیرا آئین ما فقط دستور تنفر ورزیدن نسبت به کسانی را داده است که ارزش دوست داشتن را ندارند. رهبر ما مسلمانان، حضرت محمّد(ص)، نه تنها، به تعبیر بی ادبانۀ جناب سینا، عقب مانده نیست، بلکه آنقدر والاست که اسلامستیزان بی انصاف، حدود 1400 سال است که علیه او گزافه گویی می کنند و دریغ از یک حرف حساب که علیه او داشته باشند و قرآنی که او آورد هرگز از تازگی نمی افتد و این چیزی است که هر کس قرآن را بخواند، خواهد فهمید. عقب مانده، کسانی هستند که بعد از این همه قرن، نمی خواهند در برابر حقیقت سر تسلیم فرود بیاورند. آری! سینا با این حرفها خودش را معرفی کرده است.

  جناب سینا می فرمایند: "شناخت اسلام، و درک حقیقت در مورد آن در نهایت برابر با شناخت خودمان است، و دانستن اینکه چگونه تاریخ ما به اینجا رسیده است، و ما چگونه به اینجا آمدیم؟" آری چنین است ولی افسوس که همین یک جا هم که حرف حق می زند، از بیان آن نیّت باطلی دارد. بله، شناخت اسلام به خوبی نشان می دهد که چگونه به اینجا رسیدیم، زیرا وقتی تاریخ را با دقّت ورق می زنیم، می بینیم که هر گاه به اسلام عمل کرده ایم، بر کافران فائق آمده و به اوج تمدّن و انسانیت و اخلاق رسیده ایم و هر گاه از اسلام دور شده و به فرهنگ بیگانه عمل کرده ایم، دچار سقوط گشته ایم. بقیه حرفهای جناب سینا هم که می گوید: "پزشکان میدانند که همان لحظه که دلیل یک بیماری کشف شود، علاج آن نیز در همان نزدیکی یافت میشود. الان زمان آن است که ما بعنوان یک اجتماع به دلیل کسالت خود توجه کنیم، شاید بتوانیم علاج را در همین گوشه و کنارها بیابیم،" چندان غیرمنطقی نیست، و دلیل بیماری کشور ما و سایر کشورهای اسلامی، دوری از اسلام است که این کشورها تا به اسلام نزدیک بودند، در اوج پیشرفت و تمدّن و قدرت بودند، و امروز نیز راه علاج تمام اجتماعات اسلامی، بازگشت به اسلام ناب محمّدی(ص) و عمل مو به مو، به رفتارهای الگوهای معصوممان(ع) است.

 

ادامه فرمایشات جناب سینا:
با اینحال، قریش هرگز در مورد پیامبر و حرکتهایش  وقتی میشنید که تعداد طرفدارانش در مدینه در حال افزایش است، مشکوک نبود. لحن پیام محمد آکنده از جنس تیرگی و نابودی بود و اعمال او در قبال مکیان بطور محسوسی خصومت آمیز بود. بنابر این طبیعی بود که مکیان بیمناک حرکتهای او باشند و اورا به دقت زیر نظر بگیرند. کنجکاوی آنها وقتی بیشتر شد که دانستند پیامبر شبانگاه دیداری با زائران مدینه در عقبه در حومه مکه داشته است. مکیان با مردم یثرب (مدینه) در جنگ نبودند اما به هر حال مردم مدینه بیگانه به شمار می آمدند. پیامبر با آنها چکار داشته است؟ چرا او داشت با بیگانگان طرح توطئه میریخت و هدف او از این ملاقات مخفیانه در نیمه شب چه بود؟ ما نمیتوانیم بر قریشان برای اینکه نگران امنیت خود بودند و آن گردهم آیی مخفیانه را یک تداخل بیجا در مسائل شهرشان تلقی کردند خرده بگیریم.

پاسخ ما:
  این بخش نهایی از فرمایشات جناب سینا هم بر اساس همان دروغها و تهمتهای پیشین است که بیان داشت و به خوبی بطلان تمامی آنها را نشان دادیم. نه قریش دمی حضرت محمّد(ص) را راحت گذاشته بود و نه در لحن آن حضرت، تیرگی و نابودی بود و نه اعمال حضرتش خصومت آمیز بود، آن حضرت فقط دعوت به حق می فرمود و مشکل امثال جناب سینا هم همین است. مشکل قریشیان، همان مشکل جناب سینا بود، چنانکه می بینید که جناب سینا، از دیدار حضرت محمّد(ص) با مردم مدینه که از دید ایشان بیگانه است، بر اساس پیشفرضهای خود و به خاطر تعصب کوری که علیه حضرت محمّد(ص) دارند، نتیجه می گیرند که طرح توطئه ای در حال ریخت شدن بوده است و از این گذشته، به قریشیان هم حق می دهند که به خاطر توهمات شخصی جناب سینا(و نه توهمات قریشیان، زیرا مشکل قریشیان نشر اسلام بود و نه اوهام شخصی جناب سینا در مورد توطئه!)، بخواهند حضرت محمّد(ص) را بکشند. هیچ جای تاریخ نیامده است که قریشیان دیدار حضرت محمّد(ص) با اهالی یثرب را توطئه دانسته، و یک تداخل بیجا در مسائل شهرشان تلقی نمایند و نگران امنیت خویش شوند. اینها اوهام و خیالات و حاصل تعصبات کور  جناب سینا است، که ذهنشان فقط برای دروغ و فحاشی کار می کند. تاریخ به خوبی نشان می دهد اساساً رفتار قریش تا مدّتها بعد از این دیدار همان رفتار پیشین، با همان شکنجه ها و تمسخرها بود. قریش زمانی تصمیم به قتل حضرت محمّد(ص) گرفت که اکثر مسلمانان مکّه را ترک کردند و پایگاهی جدید برای اسلام در یثرب ایجاد شد. بعد آنها جلسه ای تشکیل دادند و در آن جلسه از این حرفهای دروغ جناب سینا و تهمتهای ایشان هم به حضرت محمّد(ص) و هم به قریش(!) هیچ صحبتی به میان نیامد. آنها در آن جلسه تصمیم گرفتند از هر طایفه کسی را انتخاب کنند و دسته جمعی حضرت محمّد(ص) را بکشند، ولی به کوری چشم تمامی دشمنان اسلام، حضرت محمّد(ص) از آن غائله نجات یافت، و دشمنان اسلام می توانند از این مسئله عصبانی باشند و از عصبانیت بمیرند. اسلام زنده و باقی است و پررشدترین دین جهان می باشد، و این دشمنان اسلام هستند که فانی هستند. به وارثان ابوجهل و ابولهب، توصیه می کنیم حال که دین ندارند، حداقل قدری انسانیت داشته باشند و به دور از ادب و انصاف در مورد حضرت محمّد(ص) سخن نگویند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۵
Seyed Mohammad Alavian

نظرات  (۱)

۱۳ آبان ۹۸ ، ۲۳:۰۳ بهنام عباسی

سپاس از پاسخ شبهات این نجاسات که روشنمان ساختید

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی