رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

پاسخ به مقاله «رد برهان علیت»

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۱ ب.ظ

بسم الله 

نام مقاله : پاسخ به مقاله «رد برهان علیت»

منبع : پاد زندیق

  پیش از ورود به بحث، صورت برهان علیت را بیان کنیم:

 

چند تعریف

معلول: چیزی است که به دلیل فقر، نیازمند غیر است. معلول چیزی است که از خودش هستی ندارد و هستی خود را از دیگری میگیرد.

علّت: چیزی است که متناسب با ویژگی وجودی اش، منجر به تحقق یک پدیدۀ دیگر میشود. علّت را میتوانیم «هستی بخش» بنامیم. در ضمن باید دقت شود که علّت مورد نظر در برهان علیت، به معنای «دلیل» نیست بلکه به معنای «هستی بخش» است. لازم به ذکر است که علّت، خودش هم میتواند معلول باشد.

اصل علیت: معلول برای بودنش محتاج یک علّت است.

 

بیان برهان


  ما میخواهیم ثابت کنیم، در جهان موجودی هست که معلول نیست، یعنی دچار فقر نیست و هستی را از دیگری نمیگیرد، بدیهی است که چنین موجودی همان خدایی است که ما میخواهیم وجودش را ثابت کنیم.

  مسلم است که در اطراف ما چیزهایی وجود دارند، برای مثال خود ما که این مقاله را میخوانیم وجود داریم. حال از خود میپرسیم که آیا ما هستی خود را از خود داریم یا از دیگری گرفته ایم؟ اگر بگوییم که ما هستی را از خود را داریم، که حکم ثابت است و ما وجود موجودی که هستی را از غیر نمیگیرد پذیرفته ایم، پس خدا وجود دارد(فقط اینکه ما واقعاً خدا نیستیم را بعداً با کمک صفات خدا، نشان خواهیم داد و آنگاه باید بپذیریم که خدا موجود دیگری است) ولی اگر بگوییم هستی خود را از دیگری گرفته ایم که البته چنین است، پس معلول هستیم و محتاج علّت. حال که ما علّت داریم، آیا علّت ما، هستی را از خودش دارد یا از دیگری گرفته است؟ اگر بگوییم هستی را از خودش دارد پس وجود خدا را پذیرفته ایم، زیرا خدا موجودی است که هستی را از خودش دارد، و اگر بگوییم هستی را از دیگری گرفته است، پس معلول است و محتاج علّت. باز میپرسیم که این علّت مورد نظر، هستی خود را از خودش دارد یا از دیگری گرفته است؟ ... به این علّت و معلولها که در پی یکدیگر قرار دارند سلسلۀ علّی و معلولی میگوییم.

 

  بدیهی است که برای سلسلۀ علّی و معلولی سه حالت ممکن است:

1.علّتها دچار تسلسل شوند و تا بینهایت ادامه پیدا کنند، یعنی پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1»، پدیدۀ «3» علّت پدیدۀ «2» و پدیدۀ «4» علّت پدیدۀ «3» باشد تا بینهایت.

2. علّتها دچار دور شوند، یعنی برای مثال پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1» و پدیدۀ «1» علّت پدیدۀ «2» باشد.

3.علّتها به جایی ختم شوند.

 

ما ثابت میکنیم که حالت 1 و 2 محال است یعنی ممکن نیست علّتها تا بینهایت ادامه پیدا کنند یا دچار دور شوند. برای این امر لازم است یک امر بدیهی را مد نظر داشته باشیم: «علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد و معلول قبل از علّت وجود ندارد.»(توجه کنید که علّت بر معلول، تقدّم رتبی دارد و نه تقدّم زمانی، زیرا به محض وجود علّت، معلول نیز وجود خواهد داشت) ما بر اساس این اصل، ان شاء الله باطل بودن تسلسل و دور را ثابت خواهیم کرد.

 

باطل بودن دور


  دور در علّتها، باطل است، یعنی ممکن نیست که برای مثال پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1» و پدیدۀ «1» علّت پدیدۀ «2» باشد. برای این امر دو برهان وجود دارد:

  برهان اول: گفتیم که علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد و معلول قبل از علّتش وجود ندارد، حال اگر پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1» و پدیدۀ «1» علّت پدیدۀ «2» باشد، لازم خواهد بود که پدیدۀ «1» قبل از پدیدۀ «2» وجود نداشته باشد، تا توسط آن به وجود بیاید، و قبل از پدیدۀ «2» وجود داشته باشد تا آنرا به وجود آورد. پس لازم خواهد بود، پدیدۀ «1» در یک مرحله، هم باشد و هم نباشد، این امر، اجتماع نقیضین و محال عقلی است، پس دور هم محال و باطل است.

  برهان دوم: نظر به اینکه علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد، اگر پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1» و پدیدۀ «1» علّت پدیدۀ «2» باشد، لازم خواهد بود که پدیدۀ «2» قبل از پدیدۀ «1» و پدیدۀ «1» قبل از پدیدۀ «2» وجود داشته باشد، و در نتیجه پدیدۀ «2» قبل از خودش وجود داشته باشد و نظر به اینکه محال است چیزی قبل از خودش وجود داشته باشد، پس دور باطل است.


  برهان فوق برای باطل بودن دور، به راحتی با کمک استقراء برای n  پدیده که در سلسلۀ علّی و معلولی با هم ایجاد دور کرده اند، نیز ثابت میشود.

  یک تمثیل هم برای تقریب ذهن عرض میکنیم. فرض کنید افرادی دور میز گردی، نشسته اند و در مقابل هر کدام ظرف غذایی قرار دارد. ما آنها را ملزم میکنیم که هر کدام، اگر کسی در سمت راستش باشد، فقط وقتی حق خوردن غذا را دارد که نفر سمت راستش شروع به خوردن غذا کند. آیا به نظر شما این افراد اگر بخواهند همگی این قانون را رعایت کنند، میتوانند چیزی بخورند؟ پاسخ منفی است. حال در سلسلۀ علّی و معلولی، هر یک از این افراد را یک پدیده، شروع به غذا خوردن را به وجود آمدن و نفر سمت راست را علّت فرض کنید.

 

امتناع تسلسل


  تسلسل علل یعنی علّتها دچار تسلسل شوند و تا بینهایت ادامه پیدا کنند، یعنی پدیدۀ «2» علّت پدیدۀ «1»، پدیدۀ «3» علّت پدیدۀ «2» و پدیدۀ «4» علّت پدیدۀ «3» باشد تا بینهایت. پیش از اینکه امتناع تسلسل را ثابت کنیم باید دقت کنیم که پدیده های این سلسله به غیر از پدیدۀ اول که فقط معلول است، معلول پدیدۀ قبل و علّت پدیدۀ بعد از خود هستند و نمیتوانند همگی  فقط علّت باشند و معلول نباشند یا همگی معلول باشند و علّت نباشند، زیرا در اینصورت سلسله ای وجود نخواهد داشت. حال آیا سلسلۀ علل میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند؟

  نظر به اینکه علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد، تا آنرا به وجود آورد، اگر قرار باشد این علّتها تا بینهایت ادامه پیدا کنند، از آنجایی که همیشه قبل از هر پدیده ای باید پدیدۀ دیگری وجود داشته باشد، این سلسله نمیتواند وجود داشته باشد زیرا هیچ آخرین علّتی وجود ندارد که  بخواهد هستی را به بقیۀ پدیده ها بدهد و سلسله معدوم خواهد بود. برای تقریب ذهن تمثیلی را مطرح میکنیم: فرض کنید در یک مسابقۀ دو، بینهایت انسان روی یک خط راست ایستاده اند و خط تا بینهایت ادامه دارد، ما به این افراد میگوییم که اگر کسی در سمت راستشان باشد، فقط وقتی حق حرکت دارند که نفر سمت راست آنها شروع به حرکت کند. آیا این افراد با این قانون میتوانند شروع به حرکت کنند؟ البته که نه. زیرا همه منتظر میمانند تا نفر سمت راستشان حرکت کند، و هیچ آخرین نفری در کار نخواهد بود که کسی در سمت راستش نباشد تا مجبور نباشد بعد از نفر سمت راست خود حرکت کند. حال در سلسلۀ علّی و معلولی، نفر سمت راست را علّت، شروع به حرکت کردن را به وجود آمدن، و هر یک از افراد را یک پدیده فرض کنید.

 

نتیجه


  پس ثابت شد که سلسلۀ علّی و معلولی نمیتواند دارای دور باشد و نمیتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند، پس باید به جایی ختم شود، یعنی ما باید به علّتی برسیم که خودش معلول نیست(زیرا اگر معلول بود باز هم سلسله ادامه پیدا میکرد) و آنرا علّت العلل مینامیم. «علّتی که خودش معلول نیست» همان چیزی بود که ما میخواستیم وجودش را ثابت کنیم. خداوند همان علّتی است که معلول نیست. پس وجود خدا ثابت شد.

 

چند سؤال


1.اگر اصل علیت درست است، علّت خود خدا چیست؟

  همانطور که در اصل علیت گفتیم، چیزی نیاز به علّت دارد که معلول باشد، ولی اینطور نیست که «هر چیزی» نیاز به علّت داشت باشد. هیچ کس نمیتواند این ادعا که «هر چیزی نیاز به علّت دارد» را ثابت کند و اساساً این ادعا غیرمنطقی است، ولی طبق تعریفی که ما کردیم اصل علیت که میگوید «هر معلولی محتاج علّت است.»، امری بدیهی است. خدا چنانکه در برهان نشان داده شد، علت العلل است، و علّتی است که خودش معلول نیست، پس نیازی به علّت نیز ندارد. برای تقریب ذهن میشود مثالی زد: ما وقتی میخواهیم چیزی را شور کنیم به آن نمک میزنیم ولی برای اینکه نمک را شور کنیم نیاز به استفاده از چیزی نداریم زیرا "شوری در ذات نمک است و نمک ذاتاً شور است". در مورد برهان علیت هم همین است، هستی در ذات خداست و خدا ذاتاً هست.

 

2.از کجا بدانیم که این علّت العلل ماده یا طبیعت نیست؟

  خداوند صفاتی دارد که آنها را در بحثهای آتی ثابت خواهیم کرد. ماده و طبیعت فاقد صفات خدا هستند و در نتیجه نمیتوانند خدا باشند. برای مثال طبیعت و ماده دچار تغایر میشوند، ولی ذات خدا تغایرناپذیر است.
  در مورد ماده، باید یادمان باشد که ماده طبق فرمول E=mc۲ به انرژی تبدیل میشود و انرژی هم با همین فرمول به ماده تبدیل میشود، پس برایش نابود شدن و به وجود آمدن معنی دارد، پس باید معلول باشد، زیرا اگر معلول نبود، عدم شدن برایش معنی نداشت.

 

3.از کجا بدانیم که فقط یک علّت العلل وجود دارد؟

  اینکه فقط یک علّت العلل یا خدا وجود دارد امری است که ان شاء الله در بحثهای اثبات یگانگی خدا، ثابت خواهیم کرد.

منبع مطالب:

کتاب کلام اسلامی فاضل مقداد
سایت http://www.paasokhgoo.ir
کتاب معارف اسلامی دبیرستان

 


اکنون به شبهات طرح شده می پردازیم:

 

شبهه: پذیرفتن اینکه پدیده أی می تواند بدون علت باشد مشکل است. بسیار مشکل. ما عادت داریم اینگونه انتظار داشته باشیم که هر چیزی نیاز به علتی داشته باشد. برای علل آن جستجو می کنیم و آنها را می یابیم، و اگر هم موفق نشویم، گناه آن را خود به گردن می گیریم و ایرادی از اصل علیت نمی گیریم. ولی اصل علیت از کجا آمده است ؟ چه اثباتی برای آن داریم ؟

اگر کسی ادعا کند که علیت جهان شمول نیست، و برخی چیزها می توانند بدون علت باشند و در نتیجه زنجیره ی علتها تشکیل نمی شود که لازم باشد برای فرار از تسلسل، از آن وجود خدا را نتیجه بگیریم، ممکن است ادعایش را چندان خوش نداریم، چرا که تصور چیزی فاقد علت بسیار دور از ذهن می نماید.

 

پاسخ: علیت یک اصل است، یک امر بدیهی، امور بدیهی نیاز به اثبات ندارند. اگر فرد شبهه ساز، تعریف معلول و علّت را به درستی بداند، دیگر چنین پرسشی را مطرح نخواهد کرد. معلول پدیده ای است که به دلیل فقر نیازمند غیر است، و از خودش هستی ندارد و هستی را از دیگری میگیرد، و علّت هم دقیقاً همان چیزی است که متناسب با ویژگی وجودیش، منجر به تحقق پدیدۀ دیگر میشود، خب مسلّم است که معلول از آنجا که از خودش هستی ندارد، برای بودنش نیاز به یک علّت دارد، این دقیقاً همان چیزی است که اصل علیّت میگوید، آیا چنین امر واضحی نیاز به اثبات دارد؟ آیا ما برای اینکه در ظهر یک روز آفتابی بگوییم خورشید در آسمان است، نیاز به اثبات داریم؟

  البته اصل علیّت امری قابل اثبات است: اگر معلول بدون علّت هم می توانست وجود داشته باشد، آنگاه باید همواره وجود می داشت و عدم برایش معنی نداشت. پس معلول محتاج چیزی به نام علّت است.

 

 

شبهه: این برهان هم مانند بسیاری دیگر از برهانها، گرفتار مشکل تحلیل موضعی ست. فرض کنیم برهان درست باشد. فرض کنیم اصل علیت جهانشمول باشد. بسیار خوب، حال سوال اساسی را می پرسیم : علت خدا چیست ؟

اگر قرار باشد خدا علتی داشته باشد، از خدایی خود برکنار می شود. پس این جواب ممکن نیست. هم به آن خاطر، هم به این دلیل که اگر علتی داشته باشد، علتش هم باید علتی داشته باشد و باز تسلسل به وجود می آید. در حالی که ما برای فرار از تسلسل فرض خدا را پذیرفتیم. پس خدایی که علت داشته باشد در این برهان به هیچ وجه قابل قبول نیست، زیرا نمی تواند به مقصود اصلی که رفع تسلسل است بیانجامد.

اگر قرار باشد خدا علتی نداشته باشد چطور ؟ این حالت به این معناست که علیت جهانشمول نیست. یعنی چیز یا چیزهایی وجود دارند که نیاز به علت ندارند. ولی یکی از مقدماتی که باعث شد به فرض وجود خدا برسیم جهانشمول بودن علیت بود. اگر علیت جهانشمول نباشد، باز هم زنجیره أی که تصور می کردیم ما را به خدا می رساند تشکیل نمی شود.

پس چه می شود ؟                                           

"به نظر" می آمد که ایده ی خدا درمان این تناقض بزرگ است، در حالی که با تحلیلی کاملتر در می یابیم این ایده که برای رفع تناقض ساخته شد، خود نیز گرفتار آن تناقض است.

نتیجه گیری درست این است که تصور علیت در شکل جهانشمول آن ممکن نیست. دست کم بدون پذیرفتن تسلسل امکان ندارد. علیت نمیتواند جهانشمول باشد. اگر جز این عمل کنیم، به تناقض می رسیم، و این برهان این تناقض را دست آویزی برای رسیدن به خدا قرار داده است، در حالی که اگر بعد از این نتیجه گیری باز هم تحلیل را ادامه دهیم، میبینیم که باز هم تناقض وجود دارد. پس تناقض اولیه در فرض وجود جهانی بی خدا نبوده است، در تصور ما از علیت بوده است.

اگر کسی ادعا کند که جهان علتی ندارد، با اعتراض خداباور روبرو می شود که چطور می توان آن را بدون علت تصور کرد ؟! در حالی که خداباور به جای آن به وجود خدایی باور دارد که علت این جهان است، و در عوض خود علتی ندارد ! پس تفاوت در چیست؟

تصور جهانی که علت نداشته باشد برای همه ی ما سخت است. ولی پاسخی هم برای آن نداریم. افسوس که حتا تصور خدا نیز پاسخ این مسئله ی بغرنج نیست. اگر خداباور استدلال گر ما قصد داشته باشد از این ابهام فرار کند، نمیتواند به خدا برسد. هیچکدام به جایی نمی رسیم. تنها نتیجه أی که میتوانیم بگیریم این است که بعضی چیزها را نمی دانیم، بعضی چیزهای شگفت انگیز وجود دارد، و اینکه برخی ایده های فکری ما نیاز به اصلاح دارند.

البته جوابی که از سوی خداباور علیت دوست داده می شود این است که جهان نمی تواند بدون علت باشد، ولی خدا می تواند. ولی چطور ؟ چه خصوصیتی وجود دارد که آنها را اینچنین می کند ؟ قاعدتا جواب می دهد اینکه جهان مادیست و خدا غیر مادی. ولی مگر ما جایی از خصوصیت مادی بودن و غیر-غیر-مادی بودن جهان برای رسیدن به علت استفاده کردیم ؟ مگر ما جایی علیت را با توجه به خصوصیت ماده ثابت کردیم که اگر زمانی بگوییم چیزی غیر مادی وجود دارد (حتا اگر این تصور درست باشد) از علیت برکنار باشد ؟ اگر قرار به ادعا باشد، من هم می توانم ادعا کنم که ماده میتواند علت نداشته باشد و غیر ماده نمی تواند.

یکی از جوابهایی که داده میشود این است که خدا علت ندارد، چون ازلیست، و جهان علت دارد، چون ازلی نیست و شروعی در زمان دارد. برای اثبات اینکه جهان نمیتواند ازلی باشد، معمولا از برهان ترمودینامیکی یا بیگ بنگ استفاده می کنند. با توجه به نادرستی این دو دلیل، فرض ناممکن بودن جهانی ازلی غیرقابل قبول خواهد بود، و این دفاع از علیت رد می شود.

ممکن است بگویند به این علت جهان نمی تواند چیزی بی علت درون خود داشته باشد، در حالی که خدا می تواند، که خدا بسیط است و هیچ جزئی در جهان اینگونه نیست، و چیزی که بسیط نباشد چون حداقل نیاز به علتی برای جمع شدن اجزایش گرد هم دارد، نمی تواند فاقد علت باشد. گذشته از اینکه بسیط دانستن چیزی تا چه حد می تواند مشکل به بار آورد، می توان گفت برخی از اجزای مادی جهان بسیط بوده اند، و آغازگر زنجیره ی علل جهان. آخرین اعتراضی که می تواند بشود این است که ماده نمی تواند بسیط باشد، و من از آنها دلیل خواهم خواست و آنها هم چیزی نمی توانند بگویند.

 

 

پاسخ:

  این شبهه سازان محترم، فرق علت العلل(خدا) و بقیه موجودات را نتوانسته‌اند درک کنند و گفته‌اند: بین خدا (که آن را «علت نخستین» نامیده‌اند) با سایر اشیا چه فرقی است که آنها احتیاج به علت دارند و آن یکی نیاز ندارد؟ و چون فرقی تشخیص نداده ‌‌اند، در اصل فرض خود (بی‌نیاز بودن از علت) شک و تردید کرده‌‌‌اند.

  در واقع آنان چیزی را به اشتباه در مورد اصل علیت فهمیده‌اند. اصل علیت نمی‌گوید: هر چیزی نیاز به علت دارد، بلکه می‌گوید: هر چیزی که نبود و بود شد، نیاز به علت دارد. هر چیزی که در ذات خود نسبت به وجود و عدم مساوی است، برای خروج از تساوی نیاز به علّت دارد. هر چیزی که حادث است، نیاز به علت دارد. این اصل عمومیت داشته و هیچ استثنایی برای آن نیست. در کلام اسلامی علت نیازمندی به علت را حدوث و ایجاد شدن دانسته و گفته‌اند این موجود فعلی، سابقۀ عدم و نبودن داشته و علتی آن را از عدم به وجود آورده است. بنابراین پا گذاردن از دیار عدم به وجود، نیازمندی به علت را پدید می‌آورد، ولی خداوند موجودی است که سابقۀ عدم ندارد و همیشه بوده، پس دیگر نیازمند علت نیست.(دقّت کنید که در صورت برهان علّیت چیزی را علّت نامیدیم که خودش در انتهای سلسله علّی و معلولی بود، یعنی علّتی که خودش علّت ندارد، پس آنچه ما در این برهان، خدایش نامیدیم، معلول نیست که نیازمند علّت باشد)

  فلاسفه اسلامی این مطلب را به گونه دیگر توجیه کرده و گفته‌اند: مرتبه و نوع وجود اشیا است که نیازمندی یا بی نیازی از علت را پدید می‌آورد. گفته‌اند: اگر ذات شیء عین هستی و وجود باشد، دیگر نیازی به وجود دهنده ندارد و او خودِ وجود است، ولی اگر ذات چیزی غیر از هستی و وجود باشد، محتاج وجود دهنده است. آنها نام این حالت را «امکان ذاتی» گذاشته‌اند، یعنی این شیء در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه عدم. نسبت به هر دو حالت یکسان است و برای اینکه وجود پیدا کند و وجودی برای آن واجب و لازم گردد، محتاج دیگری است که آن را علت می‌نامیم. بنابر این توجیه، واجب عین وجود است و منبع وجود و محتاج چیزی نیست. «الله نور السموات والأرض؛( نور، آیه 35) خدا نور (و وجود و منشأ وجود) آسمان‌ها و زمین است».

  پاسخ این سؤال که خدا چگونه به وجود آمد، با استفاده از کتاب «علل گرایش به مادیگرایی» چنین است: این سؤال از یک فرض اشتباه ناشی شده است و آن این که تصور می‌شود که هر موجودی نیاز به علت دارد، در حالی جمله درست و فرض صحیح این است که هر پدیده(معلول) به علت نیاز دارد، یعنی چیزی که نبوده و وجود یافته است، وجودش نیاز به علت دارد. پس هر موجودی نیاز به آفریدگار ندارد تا بگوییم خدا هم یکی از موجودات است، پس آفریدگار او کیست؟ بلکه هر آفریده ای آفریدگار می خواهد و خدا آفریده نیست تا به حکم این قانون آفریدگار بخواهد. کاملا روشن است که اگر موجودی فرض شود که همیشه بوده و هیچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آید، نیاز به آفریده و علت نیز نخواهد داشت.

  پاسخ سؤال را به بیان ساده تر می‌توان بیان کرد: اگر کسی سؤالات ذیل را از شما بپرسد، چه پاسخی به آن می‌دهید: رطوبت هر چیز از آب است، رطوبت آب از چیست و از کجا است؟ چربی همه غذاها از روغن است، چربی روغن از چه و از کجا است؟ شوری همه چیز از نمک است، شوری نمک از چیست؟ وقتی به اتاق کار خود یا منزل مسکونی خود نگاه می‌کنید و می‌بینید روشن است، از خود می‌پرسید آیا روشنایی از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفی می‌دهید، زیرا اگر روشنی اتاق از خود می‌جوشید، نباید هیچ وقت تاریک بشود، در حالی که پاره‏ای از اوقات تاریک و گاهی روشن است. پس روشنی آن از جای دیگر است. به این نتیجه می‌رسیم که روشنی اتاق و خانه ما در اثر ذرات یا امواج نور است که به آن تابیده است. آن گاه از خود سؤال می‌کنیم روشنی خود نور از کجا است؟ پاسخ این است که روشنی نور از خود آن است. نیز به سؤال های قبلی پاسخ می‌دهیم که رطوبت آب، چربی روغن و شوری نمک از چیز دیگری نیست. این خاصیت طبیعی و ذاتی آنها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمک ذاتاً شور است. نیز نور ذاتاً روشن است. در هیچ نقطه جهان نمی‌توانیم نوری پیدا کنیم که تاریک باشد و چیز دیگر آن را روشن کرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشنی جزء ذات آن ها است. روشنایی ذرات نور از چیز دیگر و عاریتی نیست. ممکن است ذرات نور از بین برود، ولی ممکن نیست موجود باشند، ولی تاریک! بنابراین اگر کسی بگوید روشنایی هر محوطه ای از جهان، معلول نور است، پس روشنایی خود نور از کجا است، فوراً می‌گوییم روشنایی نور جزء ذات آن است. همچنین هنگامی که سؤال شود هستی هر موجودی از خدا است، پس هستی خدا از کیست، پاسخ می‌دهیم هستی خدا ذاتی او و از خود او است و از جای دیگر نیست، مانند این که بپرسیم اصل وجود و هستی از چه چیزی به وجود آمده است؟ و مبدأ اصل وجود چیست؟ معلوم است که اصل وجود و هستی از چیزی به وجود نمی‌آید، چون هر چیز دیگر غیر از وجود، عدم و نیستی است و وجود و هستی از عدم و نیستی به وجود نمی‌آید. به عبارت دیگر وجود حق تعالی مساوی با وجود مطلق و اصل و حقیقت وجود است و همان گونه که بی معنا است که سؤال کنیم، اصل و حقیقت وجود چگونه به وجود آمده است؟ یا مبدأ آن چیست؟ بی معنا است که بگوئیم که خدا چگونه به وجود آمده است؟ چون فرض چنین سؤالی این است که خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگی وجود خدا سؤال می کنیم. اما وقتی که وجود خداوند ازلی و ابدی و مساوی با حقیقت و اصل وجود و هستی باشد، فرض این که خدا زمانی نبوده است، نیز اشتباه است، پس دیگر نوبت به سؤال از چگونگی به وجود آمدن اصلا نمی‌رسد. در مورد مثال‌های زده شده نیز باید توجه داشت که منظور از ذاتی بودن رطوبت برای آب، شوری برای نمک، چربی برای روغن و... هرگز این نیست که مثلاً رطوبت آب چون ذاتی آن است، پس آفریدگاری ندارد، بلکه منظور این است که آفریدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفریده است، به طوری که هرگز نمی‌توان رطوبت را از آب جدا کرد. همان گونه که وجود و هستی را نمی‌توان از خداوند جدا فرض کرد. این مثالها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن زده می‌شود وگرنه بین این مثالها و موضوع مورد بحث، تفاوت زیادی است، زیرا وقتی می‌گوییم وجود همه چیز از خدا است و وجود خدا از او است، یعنی آفریده کسی نیست و وجود و هستی، ذاتی او است. اما وقتی می‌گوییم روشنایی همه چیز از نور است و روشنایی نور از خود او است، معنایش این نیست که نور آفریدگاری ندارد، بلکه معنایش این است که آفریدگار جهان نور را این طور آفریده است که روشنایی جزء ذات او باشد و روشنائی از نور جدا نیست، همان گونه که وجود و هستی از خداوند جدا نیست.

 

 

شبهه: تصور ما از علیت، به شکلی که پذیرفته ایم، چیزیست که ساخته و پرداخته ی محیط اطراف ماست. اگر قرار باشد پا را از مرزهای جهان معمولمان بیرون بگذاریم چطور؟ آیا باز هم آنچه از طریق جهان معمول کسب کرده ایم اعتبار خواهد داشت ؟

تجربه خلاف این را نشان می دهد. هنگامی که انسان به جهان بسیار کوچک وارد شد، با شکل دیگری از علیت برخورد کرد. بیان کلاسیک علیت که میگفت "پدیده های مشابه علت های مشابهی دارند" (و هنوز نیز در بین بسیاری رایج است) در این جهان معتبر نیست. بله، واقعا معتبر نیست، در حالی که باور معمول و روزمره ی ما خلاف آن حکم می کند. اگر قرار باشد از سوی دیگر حرکت کنیم و قصد داشته باشیم درباره ی کل جهان قضاوت کنیم چطور؟ آیا باز هم تصور می کنیم باورهای روزمره مان صادق است، یا اینکه انتظار روابط غیر منتظره أی خواهیم داشت، مانند بار قبل که به جهان بسیار ریز وارد شدیم؟

 

 

پاسخ:

  هیچگونه‌ دلیل محکم، علمی و قانع کننده برای اینکه در جهان بسیار کوچک، اصل علیت حاکم نیست نداریم. به حکم عقل، اصل علیت و عمومیت آن ثابت شده، علم نداشتن به علت در بعضی موارد ـ‌ از آن جمله در جهان بسیار کوچک الکترون‌ها ـ دلیل بر نبود علت نیست، اینجا دلیلش نقص دانش ماست و نه نقص اصل علیت. فرض علیت یک فرض کاملاً عقلی است. دانش بشر همیشه نیازمند تکامل است، بشر همیشه از دانستن علت چیزهایی عاجز بوده است، این امر دلیل بر نبودن علت نیست. در جهان غیرکوچک نیز، گاهی پیش آمده است که بشر نتوانسته است علّتی برای چیزی پیدا کند، ولی پیشرفت علم، همواره پاسخهای درخوری را، محیا نموده است.

  در ضمن، اصل علیتی که ما در برهان علیت مطرح کردیم، میگوید: «هر چیزی که از خودش هستی ندارد، برای بودنش نیازمند هستی بخش است.» آیا جناب شبهه ساز ادعا میفرمایند که در جهان کوچک الکترونی پدیده هایی وجود دارند که هستند ولی هستی را نه از خودشان دارند و نه از دیگری گرفته اند؟! اگر چنین ادعایی میکند که باید از او بپرسیم: چیزی که نه از خودش هستی دارد و نه از دیگری هستی گرفته است، پس چگونه هستی پیدا کرده است؟ و اگر چنین ادعایی ندارد، پس اصل علیت در حهان بسیار کوچک نیز حاکم است.

  خلاصه اینکه، انکار اصل علّیت به خاطر اینکه هنوز علّت برخی امور چه در جهان کوچک یا جهان بزرگ بر ما مکشوف نگشته است، مصداق بارز مغالطۀ توسّل به جهل است و چنانکه در بالا به تفصیل توضیح دادیم، علّیت اصلی، منطقی و مبرهن است.

  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۷
Seyed Mohammad Alavian

نظرات  (۱)

فرمودید : «علیت یک اصل است، یک امر بدیهی، امور بدیهی نیاز به اثبات ندارند. اگر فرد شبهه ساز، تعریف معلول و علّت را به درستی بداند، دیگر چنین پرسشی را مطرح نخواهد کرد. » 

شما ظاهرا اطلاعی درباره نظریه بوجود امدن خود بخودی اشیاء یا همان خلق الساعة ندارید. 
ثلا فلان شیء خود به خود بوجود بیاید یعنی نه علتی باعث وجود آن شده باشد و نه وجودش از خودش بوده باشد ؛ بله این را حس رد میکند یا خیلی بعید میشمارد ؛ علتش هم این است همچین چیزی در خارج مشاهده ننموده است . اما عقل "لو خلی و نفسه" انکار این را نمیکند که ممکن باشد برخی اشیاء خود به خود به وجود آمده باشند .

لطفا به اشکالات وبلاگ من بر برهان نظم و امکان پاسخ دهید . ممنونم .

http://mimsad1.blogfa.com/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی