رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

بسم الله

این شبهه سی و یکمین شبهه از سری شبهات مقاله ی "شصت تنافض در قرآن" است .

پاسخ مستقیم این شبهه در منبع زیر موجود است:

1. پادزندیق

          (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۷
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: قرآن میگوید هر کسی مسئولیت گناهان خود را بر عهده دارد (سوره 17 آیه 13-15، سوره 53 آیه 38-42)، اما قرآن یهودیان زمان محمد را برای گناهیی که اجدادشان 2000 سال پیش با ستایش گوساله طلاعی کرده اند محکوم میکند.

 

پاسخ:

 

مجددا شبهه ساز مرتکب مغالطه ی ادعای بدون سند شده است. کجای قرآن یهودیان زمان پیامبر را به خاطر گناه اجدادشان محکوم کرده است؟ این ادعا نیز بی پایه بوده و قابلیت استناد ندارد، چنانکه خود شبهه ساز نیز نتوانسته است هیچ آیه ای را به عنوان شاهدی ادّعای خودش معرفی کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۴
Seyed Mohammad Alavian

 بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: 100 ضربه شلاق (زن و مرد) (سوره 24 آیه 2)، آنقدر آنها را در خانه نگاه دارید تا بمیرند (برای زنان) (سوره 4 آیه 15). اگر توبه کردند و اصلاح یافتند آنها را رها کنید (در مورد مرد) (سوره 4 آیه 16). (سوره 24 آیه 2( با دو آیه بعدی در تناقض است و مجازات برای زنان و مردان در (سوره 4 آیه 15-16) متفاوت است در حالی که در سوره 24 آیه 2 برای هردو یکسان است.

 

پاسخ:

  تناقضجو با یک سوء تفسیر اساسی مدّعی شده است که در سوره 4 آیه 16-15، مجازات زنا برای زنان و مردان زناکار متفاوت است و در سوره 24 آیه 2 برای هر دو یکسان است!!

 

  البته اینگونه نیست! آیه 16 از سوره 4، می فرماید:

 

 وَ الَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنکُمْ فََاذُوهُمَا  فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا  إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَّحِیمًا

 

 یعنی: و آن دو نفری از شما که مرتکب آن کار مى‏شوند، آنها را آزار دهید، و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمایند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذرید! زیرا خداوند، توبه‏پذیر و مهربان است‏

 

  تناقضجو به خاطر سواد عربی کمی که دارد، فکر می کند چون الذان، تثنیه مذکر است، پس این آیه فقط از مجازات مردان زناکار سخن گفته است، ولی نکته ای که نمی داند این است که وقتی در زبان عربی بخواهیم چیزی را به جمعی نسبت بدهیم که هم مؤنث در آن است و هم مذکر، از ضمیر و فعل مذکّر استفاده می کنیم، اینجا نیز از آنجا که از مرد و زنی که زنا می کنند، سخن رانده شده است، با "الذان" که مذکّر است، به آنها اشاره می کند. امّا از کجا بدانیم که منظور مردان زناکار نیست؟ از اینجا این مسئله را می فهمیم که "الذان" مثنی است و نه جمع! یعنی از دو نفر سخن می گوید و نه گروهی از افراد و مشخص است که منظور دو نفری است که با هم زنا می کنند و اگر می خواست از مردان زناکار سخن بگوید، حداقل باید از "الذین" استفاده می فرمود و نه از "الذان".

 

  حال که مشخص شد که منظور آیه 16 سوره 4، فقط مردان نیست و حکمی متفاوت با زنان را برای مردان مشخص نفرموده است، درک منظور آیه 2 از سوره 24 نیز آسان است، چرا که در این آیه از سوره 24، احکام صادر شده در سوره 4 نسخ شده است و مجازات زنا، مشخص گردیده است. که البته نه در سوره 4 و نه در سوره 24، مجازات زنای مرد و زن، متفاوت نیست.

 

 

  در پایان شاید برای برخی این سؤال مطرح باشد که چرا خدا برخی احکام خود را تغییر می دهد یا به اصطلاح نسخ می کند. در توضیح عرض می کنیم که گاهی خدا بنا به حکمتهایی که ممکن است بر ما پوشیده باشد، حکمی را صادر می فرماید، ولی بعداً آن حکم را تغییر می دهد. این حکمت می تواند امتحان بندگان یا شرایط خاص زمانی و یا شرایط خاص انسانها باشد، به همین خاطر خدا حکمی را موقتاً صادر می فرماید تا بعداً که شرایط برای حکم دائمی محیّا شد، حکم قبلی نسخ شود و حکم بهتری جایگزین آن گردد. در واقع حکمی که نسخ می شود، مثل دارویی موقّتی است که پزشکی برای درمان کسی تجویز می کند و بعد از اینکه شرایط فرد برای مصرف داروی اصلی محیّا شد، داروی اصلی را تجویز می کند، در حالی که خود پزشک نیز از ابتدا می داند که قصد ندارد که آن فرد را با داروی اوّل درمان کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۱
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: "بگو این الله است که بسوی حقیقت راهنمایی میکند، چه کسی بیشتر سزاوار دنبال روی است؟" (سوره 10 آیه 35) اما در واقع سزاوار بودن الله با (سوره 14 آیه 4)  که میگوید "الله هرکس را که بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میکند" زیر سوال میرود. ما از کجا بدانیم که از آن اشخاصی هستیم که خدا دوست داردمارا هدایت کند یا دوست دارد مارا گمراه سازد؟ یک مسلمان از کجا بداند از آن دسته افراد گمراه شده از طرف الله است یا از آن افراد هدایت شده.

 پاسخ:

 

  چنانکه خدا حدود 38 بار در قرآن فرموده است، الله حکیم است(بقره:209، 220، 228،260 و نساء:26، مائده:38، انعام:83 و...) حکیم بودن خدا به این معناست که او هر کاری را بر اساس دلیلی حکیمانه و معقول انجام می دهد و در واقع اعمال او به صورت تصادفی و اتفاقی نیست. اتفاقاً قرآن در انتهای همین آیه 4 از سوره 14 نیز به حکیم بودن خدا اشاره می کند، لذا اینکه او هر کس را که بخواهد هدایت و هر کس را که بخواهد گمراه می سازد، به معنای این نیست که او به صورت اتفاقی و تصادفی برخی را هدایت و برخی را گمراه می کند، بلکه لازمه ی حکیم بودن او، که در همین آیه نیز بدان اشاره می کند، این است که کسی را بخواهد هدایت کند که لیاقت هدایت شدن را داشته باشد، و کسی را بخواهد گمراه کند که لیاقت گمراه شدن را داشته باشد. در واقع اینکه می فرماید هر کسی را که بخواهد هدایت و هر کسی را که بخواهد گمراه می کند، به معنای این است که هدایت و گمراهی افراد در دست خداست، و هیچکس قادر نیست او را وادار به هدایت کسی کند که او قصد هدایتش را ندارد و یا او را وادار به گمراه نمودن کسی کند که او قصد هدایتش را دارد. پس یک مسلمان هم به خوبی می داند که اگر از خود لیاقتی برای هدایت نشان بدهد، یعنی در عمل و نظر، خواهان یافتن حقیقت و تبعیت از آن باشد، خدا نیز می خواهد که او هدایت شود و اگر از خود تعصب و غرضورزی و دشمنی با حقیقت را نشان بدهد، خدا نیز اراده به گمراهیش خواهد نمود. پس بین این دو آیه هیچ تناقضی نیست و ما نیز در مورد اینکه شامل هدایت می شویم یا شامل گمراهی، هیچگونه سردرگمی نداریم.

 

 

  حال ممکن است، برای برخی، سؤال پیش آمده باشد که اساساً هدایتگری خدا چگونه با گمراه نمودن او سازگار است؟ در آیه ى دوم (سوره 14 آیه 4) سخن از نوع خاصى از هدایت و گمراهی; یعنى هدایت پاداشى و ضلالت کیفرى است؛ یعنى خداوند متعال کسانى را که هدایت هاى ابتدائى و راهنمایى هاى عقل سلیم و دستورات پیامبران الهى را پذیرفته و به آن عمل نموده اند، به عنوان پاداش، بر هدایتشان مى افزاید و دل و عقل آنها را آماده ى پذیرش بیشتر و بهتر آن هدایت ها کرده و ایمانشان را افزایش مى دهد. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

 

  (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ): کسانى که هدایت یافته اند (خداوند) بر هدایتشان مى افزاید و روح تقوا به آنان مى بخشد.(محمّد:17)

 

  همچنین می فرماید: (وَ یزِیدُ اللّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً): کسانى که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان مى افزاید.( مریم:76)

 

  و نیز می فرماید: (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا); و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه هاى خود هدایتشان خواهیم کرد.(عنکبوت:69)

 

  و می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ یهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ) کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت مى کند.(یونس:9)

 

  از آیات فوق به روشنى استفاده مى شود که هدایت هاى پاداشى خداوند از روى حکمت است و در مقابل ایمان و کردار نیک و اعمال صالح و تلاش بندگان به آنان داده مى شود، نه از روى هوى و هوس و بدون حساب و کتاب.

 

  روشن است که ضلالت و گمراهى کیفرى خداوند نیز، بى دلیل و بدون حساب و کتاب نیست، بلکه از علم و حکمت خداوند بر مى خیزد و خداوند کسى را بى جهت و بدون دلیل منطقى گمراه نمى سازد.

 

لذا قرآن کریم گناهانى; مانند کفر (مائده / 67)، ظلم (مائده / 51)، فسق (مائده / 108)، دروغ و ناسپاسى (زمر / 3)، اسراف (غافر / 28) و... را منشأ محرومیت از هدایت هاى خداوند مى شمارد و لذا این نوع هدایت ثانویه است و بعضى به شایستگى براى عدالت ندارد.

 

  بنابراین، آیه ى 4 از سوره ابراهیم که هدایت و گمراهی را به خداوند نسبت مى دهد تعارض و مغایرتى با آیه ى 35 سوره ى یونس که هدایت را پیروى از شایسته ترین هدایتگر دانسته است، ندارد، زیرا آیاتى که هدایت و ضلالت را به خدا نسبت مى دهد مربوط به هدایت و پاداش و ضلالت کیفرى است که ربطى به پیروى و عدم پیروى ندارد که منشأ آن اعمال و کردار و باورهاى اختیارى انسان است.

 

  از آنجا که هدایت خداوند بى دلیل و بى حکمت نیست، در قرآن کریم معیارها و ویژگى هایى براى هدایت یافتگان و گمراهان بیان گردیده است که ایمان به خدا و روز واپسین، نبوت پیامبر خاتم حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و داشتن قلب و فطرت سالم و حق پذیر از مهمترین آنها است و هر کس خود را با معیارها و ویژگى هاى فوق منطبق سازد بدون شک از هدایت شدگان خواهد بود. مسلمان واقعى کردار و باورهاى او مطابق با هدایت هاى الهى و قرآنى است و اوصاف و ویژگى هاى هدایت یافتگان را در خویش مشاهده مى کند لذا خود را هدایت یافته مى داند.

 

  پس آیه 4 از سوره 10 به هیچ وجه سزاوار بودن خدا برای هدایتگر بودن را زیر سؤال نمی برد. در مورد اینکه از کجا بدانیم ما جزء کسانی هستیم که خدا دوست دارد هدایتشان کند یا خیر، نیز در بالا به میزان کافی توضیح دادیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۹
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه:کلام خدا در درستی و عدالت کامل است، هیچ کسی نیست که بتواند کلام خدا را عوض کند (سوره 6 آیه 115) همچنین به (سوره 6 آیه 34) و (سوره 10 آیه 64) نگاه کنید. اما بعدا الله (یا محمد؟) تصمیم میگیرد که بعضی از آیات را با آیات "بهتر" عوض کند (سوره 2 آیه 106، سوره 16 آیه 101)؛ و این البته بخاطر نادانی افراد نیست که خدا را مجبور به اینکار کرده باشند.

 

پاسخ:

 

می توان گفت:

 

  مراد از عدم تبدیل در کلمات خدا چنانکه در سوره 6 آیه 115، سوره 6 آیه 34 و سوره 10 آیه 64 آمده است است، عدم تبدیل سنت الهی و قانون های تغییر ناپذیری است که خدای متعال آن را ایجاد و به عالم خلقت معرفی کرده است که علاوه بر آیات فوق، دو آیه دیگر هم به وضوح این موضوع را یاد آوری می کنند که در سنت الهی هیچ تغییر و تبدیلی نخواهی یافت:

 

1. سوره احزاب، آیه 62:

 

 سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلا

 

یعنی: این سنت خداوندى است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییرى نخواهى یافت

 

 

2. سوره فتح، آیه 23:

 

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً

 

یعنی: این سنت خداست که از پیش چنین بوده است و تو در سنت خدا دگرگونى نخواهى یافت.

 

 

 

و اما در مورد دو آیه ای که مورد نظر تناقضجو هستند:

 

سوره 16، آیه 101:

 

وَ إِذا بَدَّلْنا آیةً مَکانَ آیةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما ینَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکثَرُهُمْ لا یعْلَمُون

 

یعنی: چون آیه‏اى را جانشین آیه دیگر کنیم، خدا بهتر مى‏داند که چه چیز نازل کند. گفتند که تو دروغ مى‏بافى، نه، بیشترین شان نادان اند.

 

و سوره 2 آیه 106:

 

مَا نَنسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَِیرٍْ مِّنهَْا أَوْ مِثْلِهَا  أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِیرُ

 

یعنی: هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مى‏آوریم. آیا نمى‏دانستى که خداوند بر هر چیز توانا است؟!

 

 

  بیان می  کنیم آیاتی که تبدیل پذیرشده اند، اگر چه به طور کلی کلمات الهی اند، اما این کلمات،جزء سنت های تغییر ناپذیر الهی نیستند و باید دید که مقصود از کلماتی که تغییر ناپذیرند، چه کلماتی اند و اشاره کردیم به طور حتم آن کلمات، سنت ها و قوانینی اند که امکان تغییر و تبدیل در آن وجود ندارد. بعلاوه همین که خدای متعال می فرماید ما آیه ای را به جای آیه ای دیگر تبدیل و جانشین می کنیم، خود دلیل بر این است آیاتی که دست خوش نسخ و تبدیل می شوند، کلمات تغییرناپذیر الهی نیستند، بلکه تابع حکمت ها و مصلحت هایی هستند که زمان و مکان در ادامه یا انقضاء آن حکم، تاثیر مستقیم دارد.

 

در ضمن، حتی اگر بگوییم آیه ای که سخن از تبدیل و تغییر دارد، کلمات غیر قابل تغییرهم باشد، ما به حکم قانون نسخ معتقدیم این تغییر در کلمه  نیست، بلکه حکمی از احکام الهی که تابع شرایطی بوده تغییر کرده است و حکمی دیگر جانشین حکم قبلی شده است.

 

  و اما منظور از سنت های غیر قابل تغییر سنت هایی چون کلمه "لا اله الا الله" به عنوان بالاترین  سنت غیر قابل تغییر است و پیامبر بزرگوار اسلام در حدیثی قدسی فرمود:

 

کلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی

 

یعنی: کلمه لا اله الا الله، قلعه استوار من است، هر که آن را بگوید (به آن معترف شود) وارد قلعه استوار من شود و کسی که وارد قلعه استوارم شود، از کیفرم در امان است.

(مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ مکرر، بی تا، ج‏49، ص 127)

 

 این یک سنت غیر قابل تغییر است. همچنین می توان به دیگر سنت های تغییر ناپذیر چون سنت های وجود پاداش و کیفر، معاد، بهشت و جهنم، علت و معلول، نظم در جهان و بسیاری سنت های دیگر اشاره کرد که هرگز تبدیل پذیر نیستند.

 

 

  در پایان شاید برای برخی این سؤال مطرح باشد که چرا خدا برخی احکام خود را تغییر می دهد یا به اصطلاح نسخ می کند. در توضیح عرض می کنیم که گاهی خدا بنا به حکمتهایی که ممکن است بر ما پوشیده باشد، حکمی را صادر می فرماید، ولی بعداً آن حکم را تغییر می دهد. این حکمت می تواند امتحان بندگان یا شرایط خاص زمانی و یا شرایط خاص انسانها باشد، به همین خاطر خدا حکمی را موقتاً صادر می فرماید تا بعداً که شرایط برای حکم دائمی محیّا شد، حکم قبلی نسخ شود و حکم بهتری جایگزین آن گردد. در واقع حکمی که نسخ می شود، مثل دارویی موقّتی است که پزشکی برای درمان کسی تجویز می کند و بعد از اینکه شرایط فرد برای مصرف داروی اصلی محیّا شد، داروی اصلی را تجویز می کند، در حالی که خود پزشک نیز از ابتدا می داند که قصد ندارد که آن فرد را با داروی اوّل درمان کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۸
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: (سوره 10 آیه 90-92) میگوید که فرعون وقتی در بستر مرگ قرار گرفت توبه کرد و بنابر این رستگار شد،  اما (سوره 4 آیه 18) میگوید چنین چیزی نمیتواند اتفاق بیافتد.

 

پاسخ:

 

  تناقضجو در راه نشان دادن یک تناقض آشکارا به دروغپردازی روی آورده است. هیچ کجای آیات 90 تا 92 سوره 10 نیامده است که فرعون رستگار شد، بلکه تنها بیان شده است که در زمان غرق شدن ذکر توحید گفت و ادعای مسلمان شدن [به معنای تسلیم امر پروردگار بودن] کرد، که این ادّعای او به سرعت در آیات 91 و 92 از سوی خدا رد می شود و او نجات نمی یابد.

 

 

 

  در آیات 90 تا 92 سوره یونس(10) چنین آمده است:

 

 وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتّى إِذا أَدْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْ آنَ وَ قَدْ عَصَیتَ قَبْلُ وَ کنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فَالْیوْمَ نُنَجِّیک بِبَدَنِک لِتَکونَ لِمَنْ خَلْفَک آیةً وَ إِنَّ کثِیراً مِنَ النّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ

 

یعنی: سرانجام بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم و فرعون و لشکریانش از سر ظلم و تجاوز به دنبال آنها رفتند. هنگامى که غرقاب دامن آنها را گرفت، گفت: ایمان آوردیم که هیچ معبودى، جز کسى که بنى اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم [اما به او خطاب شد] الان؟! در حالى که قبلاً عصیان کردى و از مفسدان بودى. ولى امروز بدنت را ]از آب[نجات مى دهیم تا عبرتى براى آیندگان باشى. و بسیارى از مردم از آیات ما غافلند.

 

 

  در مقابل آیه ى 18 سوره نساء(4) مى فرماید:

 

وَ لَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْ آنَ وَ لاَ الَّذِینَ یمُوتُونَ وَ هُمْ کفّارٌ أُولئِک أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً

 

یعنی: براى کسانى که کارهاى بد را انجام مى دهند و هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا مى رسد مى گوید: «الآن توبه کردم» توبه نیست و براى کسانى که در حال کفر از دنیا مى روند اینها کسانى هستند که عذاب دردناکى برایشان فراهم کرده ایم.

 

 

  بسیار روشن است که آیات کریمه ى فوق برخوردى با هم ندارند، زیرا که هیچ نشانى از پذیرش توبه ى فرعون در این آیات وجود ندارد، بلکه ظاهر آیه حکایت از آن دارد که خداوند توبه ى او را نپذیرفته است، بلکه به او فرمود: الآن مى خواهى توبه نمایى! معناى این سخن است که زمان توبه گذشته است و دیگر توبه او را نمى پذیرد. آنچه این ادعا را تائید مى کند آیات دیگر قرآن است که به صراحت مى فرماید: که فرعون و یارانش به خاطر طغیان و نافرمانى، در دریا غرق شدند. (فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً یعنی ولى ما او و تمام کسانى را که با او بودند غرق کردیم).

 

  چند آیه از قرآن کریم بر غرق شدن فرعون و یارانش تأکید دارد، در حالى که هیچ آیه اى از قرآن از پذیرش توبه ى فرعون سخن نمى گوید، پس چگونه مى توان ادعا نمود که این آیه ى شریفه دلالت بر پذیرش توبه فرعون دارد. منظور از «ننجیک ببدنک» قطعا نجات از عذاب الهى نیست تا از آن، پذیرش توبه ى فرعون استفاده شود، بلکه مراد نجات بدن و جسد بى جان او از دریا است تا عبرتى براى آیندگان باشد.

 

  و گفته می شود که هم اکنون بدن مومیائى شده فرعون در موزه مصر وجود دارد که در کاوشهاى اهرام مصر پیدا شده است و اگر چنین باشد، این از معجزات قرآن است که در زمان نزول قرآن کسى از بدن فرعون در زیرزمین اهرام خبر نداشت که چگونه بدن او را بعد از این که غرق شد خدا از دریا بیرون انداخت و آن را مومیائى کردند و هنوز در زمان ما وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۷
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: آیا شعبده بازان فرعون، مصریان به پیامبر خدا موسی ایمان آوردند (سوره 7 آیه 103-126، سوره 20 آیه 56-73، سوره 26 آیه 29-51) یا تنها اسرائیلیان به موسی ایمان آوردند (سوره 10 آیه 82)؟

 

پاسخ:

 

  خداوند متعال در سوره اعراف آیات 103 تا 126 و نیز سوره طه، آیات 56 تا 73 ماجرای مأموریت ساحران از طرف فرعون برای شکست حضرت موسی(ع)، و خنثی شدن سحر آن ها توسط معجزه و تبدیل به اژدهای بزرگ و بلعیدن سحر ساحران و در نتیجه ایمان آوردن آنان به حضرت و سرپیچی از فرمان فرعون را بیان کرده تأکید می کند که ساحران بعد از آشکار شدن معجزه حضرت موسی(ع) به آن حضرت ایمان آوردند و حتی از تهدیدهای شدید فرعون نهراسیدند، ولی در سوره 10)یونس) آیه 82، ماجرای قبل از آشکار شدن معجزه و افکندن عصا به دستور خداوند را بیان می نماید و به حوادثی که قبل از مبارزه و رویارویی ساحران با حضرت موسی(ع) اتفاق افتاده بود اشاره می کند.

 

  حال اگر در آیات بسیاری آمده که ساحران پس از دیدن معجزه حضرت موسی(ع) ایمان آوردند و در یکی از آیات ایمان آوردن گروهی از بنی اسرائیل را که مربوط به قبل از داستان ساحران است، بیان می  کند، این دو با هم تناقض خواهند داشت؟!

 

برای آگاهی بیشتر ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ج8، ص 220 – 229؛ ج10، ص 113، دارالکتب الاسلامیه تهران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۶
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

 

شبهه: پیش از اینها قوم نوح تکذیب کرده بودند. بنده مارا تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است و به دشنامش راندند. (سوره 54 آیه 9). حال اگر نوح رانده شده بود (از منطقه اش رانده شده بود) چطور قومش میتوانند در هنگام رد شدن از کنار نوح که کشتی میساخت او را مسخره کنند (سوره 11 آیه 38). نوح نمیتواند هم طرد شده باشد هم توسط قومش مسخره شود.

 

پاسخ:

 

  قرآن در آیه اوّل (سوره54، آیه9) هیچ اشاره ای به تبعید شدن ندارد. آیه می گوید: او را تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است و او بسی آزار کشید. اما متأسفانه اشخاص تناقضجو، آن را راندن معنا کرده اند!! حتى اگر معنای «ازدجر» راندن و طرد کردن باشد، باز معنای تبعید از آن فهمیده نمی شود. پس ادعای تناقض از بیخ و بن باطل است.

 

  کاملاً روشن است که با نگاهی به دو آیه یاد شده بین آنها تناقض و تنافی دیده نمی شود، زیرا آیه 9 سورة 54 از ایجاد مانع و تکذیب حضرت نوح توسط قومش سخن می گوید. آنها می گفتند: او دیوانه است و با انواع آزارها آن حضرت را از ادامة تبلیغ رسالتش باز می داشتند و گاهی او را تهدید به سنگسار می کردند.(شعراء:116) بنابراین، در این آیه، از بیرون کردن حضرت نوح(ع) از شهر یا تبعید آن حضرت توسط قومش سخنی به میان نیامده است، و در آیه بعدی (هود:38) تأکید می کند که نوح بعد از ایجاد موانع و نپذیرفتن رسالت توسط قومش، به امر خداوند مأمور به ساخت کشتی بزرگی شد، که باز قومش، وقتی از کنار حضرت می گذشتند او را مسخره می کردند و می گفتند که در این سرزمین خشک، آبی وجود ندارد که کشتی در آن افکنده شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۴
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: با توجه به (سوره 21 آیه 76) نوح و خانواده اش از طوفان نجات یافتند و  (سوره 37 آیه 77) اعلام میکند که تخم و ترکه نوح نجات یافتند و (سوره 11 آیه 42-43) میگوید که پسر نوح نابود شد.

 

پاسخ:

 

  دربارۀ پسر نوح و عاقبت او آیات قرآن هیچ گونه تضادی باهم ندارند. نوح(ع) فرزندان دیگری با نام های سام، حام و یافث داشت چنانکه در تفاسیر و روایات نیز آمده است و قرآن هم نفرموده است که او فقط یک پسر داشته است. این سه پسر به هنگام طوفان بر کشتی سوار شده و نجات یافتند. پس جایی که قرآن می گوید: نوح و اهلش نجات یافتند؛ از سوی دیگر در سوره هود، آیه 46، وقتی که نوح(ع) دربارۀ نجات فرزندش از خداوند تقاضا می کند، خداوند خطاب می کند که او از اهل تو نیست؛ پس اساساً از دیدگاه قرآن پسر کافر نوح که غرق شد، جزء اهل او نبود.

 

  در نتیجه وقتی در سوره 21، آیه 76 و سوره 37، آیه 77 بیان می کند که نوح و اهلش را نجات دادیم، کاملاً روشن می شود که آن فرزند جزء نجات یافتگان نیست، زیرا قبلاً بیان شده بود که این فرزند از دایره و عمومیت «اهل» خارج است.

 

  اما در سوره 37، آیه 77 که ذرّیه نوح را بیان می کند، اشاره به زمان پس از طوفان است که غیر از همسر و فرزند منحرفش، بقیه فرزندان نجات یافتند و مشخص است که چنین وعده ای پس از طوفان نوح، پسر کافر او که غرق شد را شامل نمی شود. پسر کافر نوح به هنگام عذاب به پدر گفت: به بالای کوه پناه می گیرم و بلندی کوه مرا نجات خواهد داد، و پدر گفت: فقط خداوند است که پناهگاه است. پسر نوح با لجاجت و عناد، در دریا غرق شد.(هود:43-42)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۲
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: ماجرای ابراهیم در (سوره 19 آیه 41-49، سوره 6 آیه 74-83) بطور مشخصی با (سوره 21 آیه 51-59) متفاوت است، در حالی که در (سوره 21) ابراهیم با مردمش بطور جدی مقابله میکند و حتی بت های آنها را میشکند، در سوره 19 وقتی ابراهیم به دلیل صحبت کردن علیه بت ها توسط پدرش به سنگسار شدن تهدید میشود خفقان میگیرد و نه تنها مقابله ای نمیکند بلکه گویا منطقه را نیز ترک میگوید.

 

پاسخ:

 

ابراهیم خلیل الله، دومین پیامبر اولوا العزم در 63 آیه از 25 سوره قرآن کریم 69 بار نام مبارکش ذکر شده است. پدرش تارح و به نوح(ع) می رسد. آزر، عمو یا پدر بزرگ مادریش، منجم نمرود، وزیر مشاور (یا صدر اعظم) او و در جایگاه رهبری بت پرستان بوده است.


ابراهیم آزر را به «ابتِ» خطاب کرده که نشان از اهمیت او برای ابراهیم است. ابراهیم به هنگام گفت وگو با آزر از درشت گویی پرهیز می کرد و در گفتگو و احتجاج با آزر از ادب فراتر نمی رفت. در جایی که آزر، ابراهیم را به سنگسار شدن تهدید کرد (سوره19 آیه46) ابراهیم گفت:«سلام علیک و اهجرنی ملیّا» این کلام به معنای دعا برای سلامتی معنوی آزر است، یعنی دوری از مرض شرک. «ساستغفر لک ربّی» ابراهیم وعده داد که از خداوند برایش طلب آمرزش کند.

 

  ابراهیم علاوه بر ترک محیط، رابطه عاطفی را با آزر حفظ کرد. این گفتگوها، از مکالمه نخستین ابراهیم با آزر است. الفاظ کاملاً عاطفی در چارچوب اخلاق است.

 

  اما در سوره 21(انعام)، نوع گفتگو از سختگیری برخوردار است و می رساند که ابراهیم در تبلیغ دین اصرار داشته و بت پرستان بر لجاجت خود، و بالاخره ابراهیم بنا گذاشت که بت ها را بشکند، و آنها را از بین ببرد، جز بت بزرگ(افلون) به انگیزه آنکه ابراهیم با بت پرستان احتجاج کند و آنها را به راه راست هدایت کند.

 

  اما او در این کار به جایی رسید که نمرود و... تصمیم به انداختن وی به آتش گرفتند که در سورة انبیا، آیه 68؛ صافات، 37 و 97؛ عنکبوت، 24 بیان شده است.آنگاه پس از نجات، از دیار خود هجرت کرد و به منطقة فلسطین آمد.

 

  بنابراین، در بیان هجرت و بیرون رفتن ابراهیم از شهر هیچ بحث و گفتگویی نیست، همان گونه که در مورد شکستن بت ها توسط او هیچ شکی نیست. او بت ها را نابود کرد و از شهر هجرت نمود. اگر قبل از شکستن، سخن از بیرون رفتن ابراهیم است، بدین معنا است که او قبلا از بیرون رفتن سخن گفت و پس از شکستن بت ها آن را عملی کرد؛ این دو چگونه با هم تناقض دارند؟!حتی اگر بگوییم قبل از شکستن از شهر بیرون رفت، می تواند پس از آن به شهر بازگشته و بت ها را شکسته، پس از داستان افتادن در آتش و مسایلی که به وجود آمد، برای همیشه از شهر و آن دیار هجرت کرده باشد؛ پس احتمال دیگر آنکه ابراهیم دو بار هجرت کرد: یکی قبل از شکستن بت ها برای احترام آزر به بیرون شهر رفت سپس بازگشت و بت ها را شکست. بار دیگر پس از نجات از آتش بوده، در فاصله گفتگوی اوّل تا به آتش افتادن ابراهیم(ع)، آزر را ندیده است.

 

  حال این دو مطلب چگونه در فهم شبهه ساز، تناقض دارد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۰
Seyed Mohammad Alavian