رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

رحمت للعالمین

جواب به شبهات اینترنتی سایت زندیق

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: قرآن در جاهایی ادعا میکند که کامل است و تمامی جزئیات را دارا میباشد و هیچ چیز باقی نمانده است که در آن نباشد (سوره 6 آیه 38، سوره 6 آیه 114، سوره 12 آیه 11، سوره 16 آیه 89 و...) اما چیزهای بسیاری هستند که قرآن آنها را ناتمام باقی میگذارد، این نوشتار به مسئله شراب و شبهات موجود در قرآن میپردازد.

 

 پاسخ:

 

دو پاسخ به این شبهه داده شده است:

 

1.قرآن بارها و بارها خود را کتاب هدایت خوانده است، پس وقتی میفرماید کامل است و همه چیز در آن هست، منظور هر چیزی است که برای هدایت لازم باشد، همانطور که یک کتاب جامع در زمینه علم الکترونیک "کامل و دارای همه جزئیات" خوانده میشود، ولی در مورد بسیاری مباحث که در زمینه الکترونیک نیستند، چیزی در آن ذکر نشده است.

2.برخی مفسرین هم میگویند، تمام علوم در قرآن هست ولی فقط ائمه معصومین(ع) قادر به استخراج آنها از قرآن هستند و اینکه ما قادر به درک این مباحث نیستیم دال بر این نیست که قرآن برخی مباحث را در بر ندارد.

  یادآوری این نکته نیز خالی از لطف نیست که این شبهات قرار است تناقضات داخلی را در قرآن نشان می دهند و این شبهه هیچگونه تناقض داخلی را نشان نمی دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۲
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

شبهه: از لخته خون (سوره 96 آیات 1-2) آب (سوره 21 آیه 30، سوره 24 آیه 45، سوره 25 آیه 54) "چیزی مانند سفال" (سوره 3 آیه 59، سوره 30 آیه 20، سوره 35 آیه 11).

 

پاسخ:

 

  ابتدا بگذارید کمی با ترجمه های غلط تناقضجو مقابله کنیم. آنچه ایشان آنرا «چیزی مانند سفال» ترجمه کرده اند، "تراب" است، که می دانیم به معنای خاک و همچنین زمین است(المنجد، ترجمه محمّد بندر ریگی، ج1، ص128) آنچه ایشان به لخته خون، ترجمه نموده اند، علق است، که الزاماً به معنای لخته خون نیست، بلکه معانی مختلفی دارد: خون دلمه شده، زالو، گِل رس و گِل چسبو. (المنجد، ترجمه محمّد بندر ریگی، ج1، ص1169) و همینجا مشخص می شود که معنی علق و تراب که مورد اوّل و مورد سوم این شبهه هستند، با هم قرابت معنایی نیز دارند.

 

 

پاسخ خلاصه: آیاتی که به خلقت از تراب یا به قول تناقضجو، چیزی شبیه به سفال اشاره دارند، در مورد خلقت حضرت آدم(ع) سخن می گویند. سوره 3 آیه 59 که در موارد مورد اشاره در شبهه است، آشکارا به خلقت حضرت آدم از تراب اشاره می کند، سوره 30 آیه 20 و سوره 35 آیه 11 نیز، چنانکه سوره 35 آیه 11 روشنتر بیان می کند، نشان می دهند که خلقت انسان ابتدا از تراب یا خاک بوده است که به خلقت آدم یا انسان نخستین(و همچنین همسرش) منجر شده است و سپس انسانهای بعدی در اثر تزویج ایندو و نسلهای بعدیشان، از نطفه خلق شده اند که سایر آیات نیز به همین خلقت از راه تزویج اشاره می کنند.

 

  امّا آیاتی که به علق و ماء، که تناقضجو آنها را به معنای لخته خون و آب گرفته است، اشاره می کنند، به مراحل مختلف ایجاد انسان در رحم مادر اشاره دارند و مسلّم است که بین آنها تناقضی نیست. چرا تناقضجو گمان می کند که تمام این موارد به یک مرحله از مراحل خلقت انسان اشاره می کنند؟ آیا اگر کسی بگوید نان از گندم به دست می آید، و دیگری بگوید نان از آرد به دست می آید و دیگری بگوید نان از خمیر به دست می آید، بین سخنان آنها تناقضی دیده می شود؟!

 

 

 

پاسخ تفصیلی:

 

  آیاتى که در رابطه با آفرینش و ماده ى نخستین انسان مى باشد بر چند دسته است و بین آنها تناقضى نیست.

 

 

الف. برخى از این آیات با صراحت یا به طور ضمنى به ماده ى اولیه ى آفرینش حضرت آدم(علیه السلام) و مراحل خلقت او اشاره دارد؛ مانند بعضى از آیاتى که ماده ى اولیه ى انسان را «ارض»، «تراب»، «طین»، «حمأ مسنون»، «صلصال» و امثال آن مى داند. این بدان خاطر است که آن ماده ى اولیه، حالات مختلفى به خود گرفت و تغییر و تحولاتى در آن پدید آمد تا زمانى که صورت انسان به خود گرفت. بدین معنا که ماده ى آغازین حضرت آدم، اول زمین بود و خاک با آب آمیخته شد به صورت گل (طین) در آمد و این گل پس از مدتى به صورت لجن و گل بد بوى (حمأ مسنون) درآمد و سپس به صورت خشکیده (صلصال) تغییر ماهیت داد. پس از آن عصاره ى صلصال ماده ى اصلى آدم گرفته شد و به صورت انسانى به آن داده شد.

 

 

ب. دسته اى از آیات به ماده ى آفرینش نسل آدم، یعنى انسان در مراحل درون رحم، پرداخته است و به مراحل آفرینش او اشاره مى کند؛ مانند آیاتى که ماده ى اولیه ى آفرینش را «ماء»(که در متن شبهه به آب ترجمه شده است)، «نطفه»، «علقه»(یا علق که در متن شبهه به لخته خون ترجمه شده است)، «مضغه» و امثال آن مى داند. تعبیر به «ماء» یا «ماء مهین» و یا «نطفه» در واقع یک چیز است و تعبیر به علقه و مضغه و امثال آن اشاره به مراحل مختلفى است که بر آفرینش انسان گذشته است.

 

  شاهد بر این سخن برخى از آیات است که در آنها با صراحت به این مطلب اشاره شده است. آنجا که مى فرماید: (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَة مِنْ ماء مَهِین)و آفرینش انسان نخستین را از گل آغاز کرد و سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچیز و بى قدر آفرید (سجده/ 7).

 

 

ج. دسته ى سوم از آیات به بیان هر دو پرداخته، و خاک و نطفه را در آفرینش انسان دخالت مى دهد، مى فرماید: (وَ اللّهُ خَلَقَکمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة)خداوند شما را از خاکى آفرید سپس از نطفه اى (فاطر/ 11)؛ مانند آن است (غافر/ 67).

 

  در آیه ى 7 و 8 سوره ى سجده نیز آمده است: او همان کسى است که... آفرینش انسان را از گل آغاز کرد ـ و سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچیز و بى قدر آفرید.

 

 

لذا تدبر و اندیشه در آیات قرآن کریم ما را به این موضوع رهنمون مى سازد که مبدأ آفرینش انسان گاه به صورت آفرینش فرد فرد انسان ها بیان شده است. مبنى بر این که از نطفه است و مراحلى دارد تا به جنین کامل مى رسد، و گاه توجه به خلقت نخستین انسان دارد، و گاهى هر دو را جمع مى کند.  آیه اى که با صراحت هر دو نگرش را در خود جمع کرده است، آیه ى 7 از سوره ى سجده مى باشد و آیات 5 سوره ى حج و 67 سوره ى مؤمن نیز بر این مطلب گواهى مى دهد. برخى از آیات هم منحصر به حضرت آدم(علیه السلام) و مراحل آفرینش او مى باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۰
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

شبهه: در مورد روش ایجاد زمین و آسمان قرآن یکجا میگوید که آنها از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند (سوره 41 آیه 11) اما در  )سوره 21 آیه 30) میگویند که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از یکدیگر جدا شدند.

پاسخ:

  متأسفانه چون هدف، پدید آوردن تناقض است، آن هم به هر شکلی که شده، در معنای آیه هم دست برده می شود تا هدف برآورده شود.

 

  آیه می گوید: سپس آهنگ (آفرینش) آسمان کرد و آن بخاری بود، پس به آن و زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: خواستۀ خدا را فرمان پذیریم.

 

  کجا این آیه سخن از به هم پیوستن می کند؟! در کجا آمده که به هم گرویدند؟! اگر هر دو به حکم الهی درآیند یا بیایند، معنایش این است که به هم چسبیدند یا گرویدند؟!

 

  این آیه به طور کلی مقصود دیگری غیر از آیه دوم (سوره 21، آیه 30) بیان می کند.

  «آیا کسانی که کفر ورزیدند، نمی دانند (ندیدند) که آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم، آیا (باز ایمان نمی آورند)؟!»

 

  متأسفانه انسان های کافر همیشه یکسان بودند و در صدد پوشاندن حقیقت بر می آیند. آیه اول را که  به معنای به هم پیوستن نیست، به معنای به هم پیوستن می گیرد تا با این آیه تناقض افتد!!

 

  معنای «رتق» و «فتق» در این آیه جالب توجه است که می توان با مراجعه به تفاسیر و معنای آنها به مطالب مفید و ارزنده دست یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۸
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

شبهه: اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).

پاسخ:

  این دو آیه مقصود تناقضجو را تامین نمی کند؛ زیرا آنچه در سوره نازعات آمده، خلقت زمین نیست، بلکه گستردن زمین است(دحاها).

  حتی کلمه «استوی» در سوره بقره به معنای خلقت نیست، بلکه به معنای استیلا و تسلط یا پرداختن به آن است. در این صورت معنای آیه چنین است: او خدایی است که برای شما آنچه در زمین است بیافرید، سپس به کار آسمان پرداخت و آن را در هفت آسمان استوار ساخت.

حال با توجه به معنای آیه چه اشکالی دارد که آفرینش آسمان، پیش از خلق زمین باشد، اما استوار ساختن آن به هفت آسمان، پس از خلقت زمین صورت گرفته باشد؟!

اگر این کلمه را به معنای خلقت بدانیم و همین طور کلمه (دحاها) در سوره نازعات به معنای خلقت باشد، چندین پاسخ از طرف قرآن پژوهان ارائه شده، یکی از آن پاسخ ها چنین است:

  کلمه «ثم» نه به معنای «ترتیب واقعی» بلکه به معنای «ترتیب ذکری» باشد، به این معنا که در مقام گزارش از آفرینش آسمان و زمین، ابتدا به خلقت زمین اشاره کرده، سپس به خلقت (پرداختِ) آسمان، پس آیه سوره بقره اصولاً در مقام گزارش به حسب وجود واقعی و تحقق خارجی نیست، بلکه در جهت بیان گزارش از واقعیاتی است که صورت گرفته، در مقام گزارش ابتدا آن را بیان کرده که برای مردم اهمیت دارد، که خلقت زمین است، یعنی اگر چه به حسب آیات سوره نازعات، خلقت آسمان ها پیش از زمین است اما چون روی زمین، روزی انسان ها و منابع آن وجود دارد که مورد توجه و نیاز مردم است، خداوند آن را در ابتدا ذکر کرده، سپس به گزارش خلقت آسمان ها (که پیش از آن آفریده شده بود) پرداخته است.

    برخی از مفسران کلمه «بعد ذلک»را در سوره نازعات به معنای «مع ذلک»می دانند، همان گونه که در آیه «عتلّ بعد ذلک» به معنای «مع ذلک» است. در این صورت، معنای آیه مورد نظر در سوره نازعات این است: زمین را با این حال (آفرینش آسمان) بگسترد، یعنی به همراه آفرینش آسمان، گسترش زمین نیز صورت گرفت.

بر اساس این معنا، می توان گفت که اصولاً آفرینش آسمان ها و زمین کاملاً تفکیک شده از هم نیستند و آیات صریحاً از آفرینش نام نبرده، بلکه به استوار ساختن آسمان یا گستردن زمین اشاره کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۵
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

شبهه: الله آسمانها و زمین را در 6 روز آفریده است (سوره 7 آیه 54) و مسلمانانی که میخواهند به قرآن چهره علمی بدهند میگویند این 6 روز منظور 6 دوره است، اما (سوره 2 آیه 117) میگوید که "الله به صورت آنی خلق میکند".

پاسخ:

  دو تفسیر در مورد آیه قابل فرض است که هیچ کدام از آن دو خواسته تناقضجو را برآورده نمی کند:


1. منظور از آیه «آنچه می گوید باش، وجود می یابد» آن نیست که بلافاصله و در همان لحظه وجود می یابد، بلکه منظور آن است که بین اراده الهی و تحقق یک کار هیچ واسطه ای نیست و همه چیز با اراده الهی تحقق می یابد و خداوند نیاز به شرط و واسطه ندارد.

  و مراد از اراده خداوند تخلف پذیر نیست. چنین نیست که خداوند چیزی را اراده کند، اما آن چیز تحقق نیابد.

  با اراده خداوند به وجود یک چیز، آن چیز بی کم و کاست واقع می شود. حال اگر این چیز زمانی باشد، در طی دوران زمان خاص خود به وجود می آید. اگر زمانی نباشد در همان لحظه تحقق می یابد. اگر در عالم تدریج بود، تدریجی وجود می یابد و اگر در عالم دفعی (مجردات) بود به صورت دفعی تحقق می یابد، مثلاً چون خداوند اراده کند نوزادی به وجود آید، این نوزاد حتماً وجود خواهد یافت «چون اراده کند که چیز باشد، خواهد بود» بدون تخلف مراد از اراده.

چون گوید بباش آنچه خواهد بُدَهست     همو بود تا بود و هست هست

اما وجود یافتن نوزاد با توجه به زمانی و تدریجی بودن نیاز به 9 ماه و کمتر و بیشتر زمان دارد تا دوران جنینی را طی کند؛ بنا براین منظور آیه این نیست که حتماً وب دون فاصله زمانی (در موجودات زمانی) وجود می یابد، بلکه منظور آن است که حتماً وجود خواهد یافت، به تدریج یا آنی و همان لحظه.

 

2. منظور از کلمه «امر» در این آیه، موجودات مجرّد و غیر مادی است، زیرا در یکی دیگر از آیات خداوند می فرماید «آگاه باشید که خلق و امر هر دو برای اوست» (بقره:54) خلقت مربوط به موجودات مادی و «امر» مربوط به مجرد است؛ بنابر این منظور از (چون خداوند اراده امر می کند، گوید بباش پس خواهد بود) آفرینش موجودات مجرد است و در موجودات مجرد نیاز به زمان نیست و همان لحظة اراده، مراد وجود می یابد.

پس بر فرض این معنا نیز تناقض جو به خواسته خود نمی رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۲
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: (سوره 7 آیه 54، سوره 10 آیه 3، سوره 11 آیه 7 و سوره 25 آیه 59) به روشنی اعلام میکند که الله زمین و آسمانها را در 6 روز آفرید. اما در (سوره 41 آیات 9-12) جمع روزهایی که الله بدانها اشاره میکند 8 روز است.

پاسخ:

آنچه در این فقره تناقض جویی جالب است، اینکه برای چسباندن تناقض به قرآن بدون در نظر گرفتن تعبیرهای مختلفی که در دو گونه آیات آمده، هر دو لفظ «خلق» و «قدّر» به معنای آفریدن معنا می شود تا تناقض ادعایی بچسبد، در حالی که، دو معنای متفاوت دارند.

آیاتی که بر شش روز دلالت می کند، در آیات قرآن بسیار است که مورد تأیید است و البته بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که منظور «روز به وجود آمده از حرکت زمین به دور خورشید» نیست،  چون هنوز زمین و خورشیدی در میان نیست.

در آیات دیگر قرآن نیز به صراحت اشاره می کند که روز نزد خداوند غیر از آن است که محاسبه می کنیم.

 در آیه ای دیگر تناقض جو آفرینش را با استفاده از آیات 9-12 سوره 41 به شمار هشت رسانده و برای این منظور لفظ «قدّر» را نیز به همان معنای آفرینش گرفته است تا شمار تناقضش جفت و جور شود.

در حالی که تقدیر به معنای اندازه گیری است، نه خلقت. به همین خاطر برخی از مفسران، مقصود از آیه را چهار فصل دانسته اند با توجه به توضیح فوق که منظور از روز، روز محاسبه ای ما نیست.

اما اگر «قدّر» را به معنای آفرینش بدانیم، باز خواسته تناقض جو برآورده نمی شود، زیرا آفرینش حاصل خیزی زمین برای آماده شدن مواد خوراکی (قوت) در آن، جدای از آفرینش زمین نیست؛ بنابراین قسمتی از چهار روز آفریدن اقوات در زمین، همان دو روزی است که زمین آفریده می شود، یعنی در واقع مجموع آفرینش زمین و اقوات (خوراکی) چهار روز می شود.

این معنا از آیه مطابق با نظر مفسرانی است که کلمه «تتمه» یا کلمه «کلّ ذلک» را در آیه 10 در تقدیر می دانند که بر اساس این تقدیر معنی آیه چنین می شود:

«مواد غذایی مختلف آن (زمین) را در تتمه و پایان چهار روز قرار داد» یا «کلّ ذلک فی أربعه أیام»؛ یعنی «تمام آنها در چهار روز بوده است.»

مسئله تقدیر کلمات در آیات قرآن بسیار وجود دارد و این از مواردی است که در فصاحت و بلاغت در کلام بسیار کاربرد دارد و در کتاب های مربوط به این دو فن آمده است.

هم چنین این تفسیر با استفاده از آیات دیگر است که طبق جمله روشن و منطقی تفسیر بعضی از کلام به بعض دیگر، مبنای مستدل و منطقی دارد.

***

  گفتیم اگر «قدّر» را به معنای آفرینش در نظر بگیریم، نیز تناقضی در کار نخواهد بود، توضیح تفصیلی در این مورد عبارت است از:

  ما در قرآن هشت آیه داریم که آفرینش زمین و آسمان را در شش روز بیان مى کند ولى از این هشت مورد در چهار مورد اشاره به آفرینش زمین و آسمان مى کند که در 6 روز بوده (حدید 4، اعراف 54، یونس 3، و هود 7) و در 3 مورد از این هشت مورد اشاره به آفرینش آسمان و زمین و آنچه در میان آنهاست یعنى در شش روز هم آسمان و هم زمین و هم چیزهایى که در بین آسمان و زمین بوده اند.»

 

  زمین و دو دوران براى پیدایش گیاهان و حیوانات و اقوات و غذاها معرفى مى کند.

 

  بیان مطلب: در آیات 9 تا 12 فصلت که در آیه ى 9 مى خوانیم زمین را در دو روز آفرید (خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یوْمَینِ) و سپس در آیه ى 10 مى خوانیم او در زمین کوههاى قرار داد و برکاتى در آن آفرید و مواد غذایى مختلف آن مقدّر فرمود اینها همه در چهار روز بود. (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِی مِنْ فَوْقِها وَ بارَک فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیام سَواءً لِلسّائِلِینَ)

 

  و بعد در آیه 12 سوره ى فصلت مى خوانیم «در این هنگام آنها (توده گاز یا دود) را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید. (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فِی یوْمَینِ وَ...)

 

اکنون با توجه به مطالب فوق به بررسى اشکال مى پردازیم.

 

1. با توجه به تقسیم بندى آیات هشتگانه فوق در خلقت آسمان و زمین که در چهار مورد مى گوید آسمان و زمین در شش روز بوده است و در سه مورد دیگر مى گوید آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است با هم شش روز آفریده شده است و در یک جا هم مى خوانیم آسمان در دور روز و زمین هم در دو روز آفریده شده آیا اینها قرینه نمى شوند هر یک از آسمان و زمین به تنهایى در دو روز خلق شدن و دو روز هم مال آفرینش کوه ها و غذاها و گیاهان اقوات که جمعاً 6 روز مى شود و این قرینه متصله است جمله (قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیام)(مواد غذایى مختلف آن رامقدر فرمودند در چهار روز) که این چهار روز دو روز مال خلقت زمین و دو روز مال خلقت گیاهان حیوانات و اقوات باشد. زیرا آیات چهارگانه از یک سو و آیات سه گانه از سوى دیگر و حتى آیات 9 و 12 فصلت از ناحیه سوم مبین و بیان کننده و از محکمات مى باشند که اجمال و شبهه موجود در آیه 10 فصلت را برطرف نمایند که منظور از چهار روز تنها خلقت گیاهان و حیوانات و غذاها نبودن بلکه دو روز مربوط به خلقت زمین است و دو روز مربوط به غذاها و گیاهان.

 

2. در آیه 10 سوره فصلت که مى گوید موادغذایى را در چهار روز خلق کردیم «قرینه» و نشانه و علامتى وجود دارد که منظور هم خلقت زمین و هم خلقت اقوات غذاها با هم چهار روز مى باشد زیرا در این آیه مى گوید: او در زمین کوههایى قرار دارد و برکاتى در آن آفرید. (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِی مِنْ فَوْقِها وَ بارَک فِیها...)

 

و مى دانیم بخش عظیم از کره زمین را کوه هاى آن تشکیل مى دهد و با توجه به این که ریشه و پایه کوهها در اعماق زمین فرو رفته است و خلقت آفرینش کوه ها همان آفرینش زمین است بنابراین لازم نیست براى فهم آیات ما تقدیرى در کلام بگیریم و بگوئیم (کل ذلک) «همه اینها از زمین و غذاها» در چهار روز بودن بلکه آفرینش کوهها و جزء آفرینش زمین به حساب مى آید و اگر کوهها را از زمین جدا کنیم چیزى از زمین باقى نمى ماند.

 

و جالب این که در آیات زیادى در مورد آفرینش زمین از آفرینش کوهها سخن مى گوید که با کشیدن زمین کوهها را در آن قرار دادیم یعنى کوهها جزء زمین مى باشد 3 سوره رعد (وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِی وَ أَنْهاراً...) 19 حجر (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَینا فِیها رَواسِی)7 ق (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَینا فِیها رَواسِی...) و آیات دیگر که حاکى است که خلقت کوهها جزء خلقت زمین مى باشد.

 

بنابراین آیه 10 سوره فصلت درباره ى خلقت زمین و کوهها و نیز گیاهان حیوانات مى باشد که در چهار روز خلقت شدند که دو روز مربوط به خلقت زمین و دو روز هم مربوط به موادغذایى و اقوات مى باشد و در نتیجه همه آیات هشت گانه قرآن حاکى از این مى باشند که خلقت آسمان و زمین در 6 روز مى باشد و تناقض در میان آیات وجود ندارد.

 

3. علاوه بر مطالب فوق علامت و قرینه عرض در یک کلام واحد در اینجا وجود دارد که نخست بیان بخش نخست از خلقت زمین را دو روز بیان کرده و سپس با اضافه بخش دیگر خلقت غذا که مجموع چهار روز مى باشد. و نظیر این تعبیر در زبان عرب و تعبیرات فارسى نیز وجود دارد که فى المثل گفته مى شود از اینجا تا مکه ده روز طول مى کشد و تا مدینه 15 روز یعنى پنج روز فاصله مکه و مدینه است. و ده روز فاصله اینجا تا مکه (نه این که ده روز با پانزده روز که 25 روز مى باشد)

 

  و با توجه به آیات روشن و محکم که خلقت آسمان زمین را شش روز بیان کرده و خلقت هر کدام از آسمان و زمین را دو روز معلوم نمود و نیز در سه آیه خلقت آسمان و زمان و آن چیزهایى که بین آسمان و زمین است را 6 روز قرار داده یقین پیدا مى کنیم منظور از این چهار روز دو روز مربوط به زمین و دو روز مربوط به خلقت گیاهان و حیوانات و غذاها مى باشد و لذا تفسیر بزرگ زمخشرى در کشاف به قرینه این آیات جمله «کل ذلک» را تقدیر گرفت. معنى آیه: (مواد غذایى آن را مقدر کرد (اینها همه (زمین و غذاها) در چهار روز بوده (وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها (کل ذلک) فِی أَرْبَعَةِ أَیام).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۲
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

 

شبهه:  الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز دارد؟ یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز )سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7).

 

پاسخ:

1ـ «انّا أرسنا علیهم ریحاً صرصراً فی یومِ نحسٍ مستمر» (قمر(54) آیه19).


2ـ «سخّرها علیهم سبع لیالٍ وثمانیةَ أیّام حسوماً...» (حاقه(69) آیه7).


3ـ فأرسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی أیّام نحساتٍ...» (فصلت(41) آیه 16).


  از تناقضجو می پرسیم که منظور از روز نحس مستمر چیست؟


  آیا معنای مستمر، چیزی جز استمرار است؟


  روزی که نحس است، چون آغاز عذابی است که استمرار دارد.


  این استمرار در آیات دیگر بیان شده که در هفت شب و هشت روز بوده است.


  بنابراین بر خلاف ذهنیت تناقضجو نه تنها آیه اوّل با آیات دیگر (که تعداد روزهای مستمر را بیان می کند) تناقض ندارد، بلکه آیات دیگر، کلمه استمرار را در آیه اوّل معنا میکند، بنابراین تکمیل کننده و تأیید کننده آیه اوّل هستند.

 

  قرآن در سوره 54 آیه 19، نفرموده که مدت عذاب یک روز بوده است، بلکه می فرماید که در روزی نحس بر آنها باد صرصر فرستاده شد، پس مدت زمان عذاب و تعداد روزهایی که این نابودی طول کشیده است، در این آیه مطرح نشده است، که بخواهد با آیاتی که میگویند عذاب چند روز طول کشید، تناقضی داشته باشد.همانطور که جمالات زیر نیز با هم تناقض ندارند:

 

-نیروهای بعثی عراق، در روزی نحس به ایران حمله کردند.

 

-نیروهای بعثی عراق، هشت سال با ایران جنگیدند.

 

یادآوری: البته نباید از نظر دور داشت که اساساً این پرسش که «الله چند روز برای نابودی قوم عاد نیاز دارد؟» هم بد بیان شده است، زیرا الله به چیزی نیاز ندارد. روش صحیح پرسش این بود که پرسیده شود: «الله قوم عاد را در چند روز نابود کرد؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۷
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

شبهه: آیا روزهای الله برابر 1000 روز بشر است)سوره 22 آیه 47، سوره 32 آیه 5) یا برابر 50000 روز بشر است (سوره 70 آیه 4) ؟

 

پاسخ:

 

  قبل از هر چیز باید به معنى و مفهوم سال توجه شود به این بیان که سال مرکب از ماه است و ماه هم از روز تشکیل مى شود و روز در زبان عرب که «یوم» است معانى متعددى دارد که یکى از آن معانى همان معناى متعارف یعنى مدت زمان بین طلوع خورشید تا غروب آن است، و در عرب معمولى مردم هم بعضى وقت ها این لفظ به متعارف خود استعمال نمى شود بلکه به معنى دوران است، مثلا مى گوییم روزى رژیم استبداد در ایران حکومت مى کرد یا این که روزى زمین یکپارچه آتش بود، و هزاران مثال دیگر. و در یک جاى کلام امیر المؤمنین(علیه السلام) به معناى روزگار استعمال شده در معانى متعدد، مثلا از قیامت تعبیر به شده به «روز قیامت» و این تعبیر شاهد بر این است که مجموع کارهاى قیامت از قبیل حساب رسى خلایق با آن مدت طولانى که دارد روز قیامت نامیده شد، و اصلا در قیامت شب و روزى وجود ندارد چون که شب و روز از گردش زمین به دور خورشید به وجود مى آید و روز قیامت نه زمین و نه خورشید به این کیفیت باقى نمى مانند تا روز و شب تشکیل شود.

 

  با توجه به مطالب یاد شده خداوند در سوره 32 آیه 5 مى فرماید: (فِی یوْم کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَة مِمّا تَعُدُّونَ); یعنى که خداى تعالى تدبیر امور را در ظرف دورانى انجام مى دهد که اگر با مقدار حرکت و حوادث زمین تطبیق شود با هزار سال از سالهایى که شما ساکنان زمین مى شمارید، برابر مى گردد، ناگزیر مراد از آن، زمانى خواهد بود که اگر با مقدار حرکت و حوادث زمینى تطبیق شود هزار سال از سالهایى که ما مى شماریم خواهد شد، و در آیه 4 سوره 70 در مورد طول روز قیامت مى خوانیم که (تَعْرُجُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْم کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة) یعنی فرشتگان و روح به سوى او عروج مى کنند در دورانی یا روزى که پنجاه هزار سال است، اگر به ظاهر این دو آیه بنگریم مى بینیم که با هم منافات دارند که چگونه مى توان میان آیه مورد بحث که مقدار آن را فقط یک هزار سال تعیین مى کند و آیه سوره معارج جمع کرد؟ یکى از پاسخها به این سؤال در حدیثى که در امالى شیخ طوسى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده آمده است، در این حدیث آن حضرت فرمودند: «ان فى القیامة خمسین موقفا، کل موقف مثل الف سنة مما تعدون، ثم تلا هذه الایة فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة» یعنی در قیامت پنجاه موقف (محل توقف براى رسیدگى به اعمال و حساب) است که هر موقفى به اندازه یک هزار سال از سالهایى است که شما مى شمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.

 

  پاسخ دیگرى که در مورد جمع بین آن دو گفته اند این است که آن پنجاه هزار سال دشوار و سخت، بر کافران این گونه مى باشد تا به خاطر کفرشان مشقت بیشترى بکشند و بر مؤمنان این چنین سختى و دشوارى و طولانى بودن نیست، مثلا روایتى در تفسیر مجمع البیان داریم که: «أبو سعید الخدرى قال: قیل یا رسول الله! ما أطول هذا الیوم؟ فقال: و الذى نفس محمد بیده إنه لیخف على المؤمن حتى یکون أخف علیه من صلاة مکتوبة یصلیها فى الدنیا» یعنی ابو سعید خدرى گوید: «بعد از نزول آیه 5 سوره سجده) به پیامبر اسلام عرض شد که یا رسول الله چقدر این روز طولانى است؟ حضرت در جواب فرمودند: قسم به آن کسى که جانم در دست قدرت اوست، مکث و توقف مومن در قیامت مثل کسى است که یک نماز واجب خود را بخواند. یعنى براى مومن خیلى زود مى گذرد، این مسئله یک امر طبیعى است که اگر جایى بر کسى سخت بگذرد زمان براى او به کندى مى رود مثلا اگر یک ماه بود مى گوید براى من یک سال گذشت، اما اگر جایش راحت باشد ولو این که یک سال هم بگذرد مى گوید مثل این که یک ماه هم نشده و این مدت تمام شد، و این گونه تعبیرات در مکالمات روزمره مردم هم فراوان دیده مى شود.

 

  البته این تعبیرات منافاتى با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شماره اى نباشد، بلکه هر کدام براى تکثیر و بیان فزونى باشد، یعنى در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفى انسان مدت بسیار زیادى باید توقف کند.

 

 

  شبهه: چند باغ در بهشت وجود دارد؟ یک (سوره 39 آیه 73، سوره 41 آیه 30، سوره 57 آیه 21، سوره 79 آیه 41) یا زیادتر (سوره 18 آیه 31، سوره 22 آیه 23، سوره 35 آیه 33)؟

 

پاسخ:

  در هیچ یک از چند آیه اوّل که تناقضجو مطرح می کند، سخن از یک باغ در بهشت نشده، تنها از بهشت سخن گفته شده که جایگاه نیکوکاران است. به عبارت دیگر در دسته اوّل آیات تنها از اصل وجود جایگاهی به نام بهشت سخن گفته شده است، نه از تعداد، اما در برخی آیات دیگر از مراتب و تعداد سخن گفته شده است؛ بنابراین دو گروه از آیات نیز نمی تواند مقصود تناقضجو را برآورده سازد.

  توضیح بیشتر در مورد آیات بهشت:

  از آن جا که افراد از جهت ایمان دارای مراتب مختلف می باشند،  قطعاً در آخرت نیز متناسب با مرتبه و درجه ایمان و تقوای آنها، دارای مراتب و درجات خواهند بود. برخی از آنها که اساساً ایمان ندارند، در جهنم وارد می شوند و آنهایی که ایمان دارند و به بهشت می روند نیز مقام و مرتبه آنها یکسان نیست.

  برخی در بالاترین سطح بوده و برخی در پایین ترین سطح هستند، پس اگر در برخی آیات تنها از اصل وجود بهشت سخن می رود، منظور چیزی غیر از جهنم است، ولی خود بهشت دارای مراتب گوناگون می باشد و این در آیات دیگر بیان شده است، به طور مثال گفته می شود فلانی در دانشگاه قبول شد. همه می دانند که دانشگاه شامل بسیاری از ادنشکده ها می شود که رشته های مختلف در آن وجود دارد و مراتب آنها نیز متفاوت است.


  واژه بهشت نیز این گونه است، چون بهشت فردوس و بهشت عدن و... که هر کس متناسب با اعمال و رفتار و ایمان خود در یکی از این بهشت ها وارد می شود.

 

 

شبهه: در (سوره 56 آیه 7) ادعا میکند که در روز قیامت مردم سه دسته میشوند، اما در (سوره 90 آیات 18-19، سوره 99 آیات 6-7) تنها دو گروه را بر میشمرد.

 

پاسخ:

  اینکه در آیات دیگر فقط دو دسته از انسان ها را برشمرد، تناقض می شود؟


  مگر منحصر در این دو دسته شده اند تا با تقسیم بندی به سه دسته تناقض باشد؟


ادعای تناقض جو که مدعی تناقض در این دو دسته آیات است، از چند جهت اشکال دارد:


1. در دسته دوم از آیات سخن از انحصار انسان در دو دسته نیست، بلکه فقط دو دسته از انسان ها ذکر شده اند.


2. در آیات دسته دوم، دو گروه از انسان ها ذکر شده اند و از گروه سوم سخن به میان نیامده است، همان گونه که ممکن است در جایی بیست نفر نشسته باشند، اما کسی به دلیل خاص بگوید: در این اتاق وزیر امور خارجه ایران و مثلاً وزیر کشور سوریه حضور دارند و از بقیه نام نبرد. آیا این تناقض است؟


3. دسته بندی و تقسیم بندی انسان ها می تواند از جهات مختلف صورت گیرد و هر کدام می تواند اقسام مختلف داشته باشند، مثل انسان های سیاه، سفید، سرخ، زرد، یا در تقسیم دیگر ایرانی، عراقی، لبنانی، کویتی و... نیز آسیایی، اروپایی،  آمریکایی و...


4. آیات دسته دوم اصلاً در صدد تقسیم بندی انسان ها نیست تا بگوییم که تنها از تقسیم به دو دسته انسان ها خبر داده است، بلکه آیات در بیان توصیف حال دو گروه از انسان ها هستند: انسان های بدکار و انسان های نیکوکار.


  کاملاً روشن است که انسان های بدکار و نیکوکار نیز می توانند اقسام و مراتبی داشته باشند، اما این آیات فعلاً از این مراتب سخن نمی گوید.


  کاملاً روشن است که انسان های مقرّب در دسته نیکوکاران هستند که از مرتبه بالاتر برخوردارند و این مسئله در آیه اوّل (56/ آیه 7) آمده است.


حال تناقضجو چگونه با این همه اشکالاتی که بر تناقض ادّعایی او وارد است، همچنان تناقض می بیند؟ خدا عالم است!

 

 

شبهه: در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).

 

پاسخ:

 

    در ابتدا نگاهی داریم به آیاتی که توهّم تناقض در آنها شده است:


  «قل یتوفّاکم ملک الموت الذی وُکّل بکم» (سجده/ 11(


  «فکیف إذا توفّتهم الملائکه یضربون وجوههم وادبارهم» (محمد/ 27)


  «الله یتوفّى الأنفس حین موتها» (زمر/ 42(


در نگاه ابتدائی به این آیات تصوّر می شود که بین این آیات تنافی است اما اگر به نوع رابطه فاعل ها با یکدیگر و با فعلشان توجه شود این توهم برطرف خواهد شد چون هرگاه دو یا چند شیء در وقوع مؤثر باشند، نسبت بین فاعلیت آنها از دو حال خارج نیست:


1. فاعلیت عَرَضی: گاه چند فاعل در انجام کاری مشارکت می کنند، به گونه ای که رابطۀ آنها با فعل و نیز رابطه آنها با یکدیگر همسان و مشابه است. برای مثال، گاهی چند نفر با کمک همدیگر بار سنگینی را از مکانی به مکان دیگر منتقل می سازند، در این صورت فاعلیت فاعل های متعدد، فاعلیتی عرضی است.


2. فاعلیت طولی: این فاعلیت در جائی است که چند شیء در انجام فعلی تأثیر دارند، اما تأثیر برخی از آنها وابسته به برخی دیگر است. در این موارد، می توان فاعل مباشر را از فاعل بالتسبیب بازشناخت؛ فاعل مباشر، مستقیماً در انجام فعل مؤثر است ولی فاعلیت آن می تواند معلول و مسبّب فاعل دیگری باشد که آن را فاعل بالتسبیب می گویند. برای مثال اگر فعل «نوشتن» را در نظر آوریم، فاعل مباشر آن «دست» ماست و به عبارتی «قلم» مباشر است. اما روشن است که دست ما فاعل مستقل نبوده بلکه فاعلیت آن وابسته به نفس ما و در طول فاعلیت آن است. به این ترتیب، از یک سو می توان فعل نوشتن را به «دست» به عنوان فاعل مباشر انتساب داد و از سوی دیگر، می توان آن را معلول نفس انسان، که از آن به «من» تعبیر می کنیم، دانست؛ زیرا این نفس ماست که با تصمیم و اراده خویش، دست را به حرکت درآورده و به واسطه آن قلم را بر صفحه کاغذ جاری ساخته است. فاعلیت خداوند و فاعلیت مخلوقات، رابطه ای مشابه با رابطه نفس با قوای نفسانی و اعضا و جوارح بدن انسان دارد. اثری از مخلوقی سر می زند و از این جهت، مستند به او است، ولی استناد مانع از آن نیست که در مرتبه ای بالاتر، اثر مزبور به خداوند مستند گردد.


  با توجه به این مطلب می توان آیاتی که فعل «توفّى» را به خداوند نسبت می دهد با آیاتی که آن فعل را به فرشتگان نسبت می دهد قابل جمع دانست و هیچ ناسازگاری میان آنها نباشد.

 

  امّا در مورد بخش اوّل تناقض که نویسنده به صورت مضحکی «یک فرشتگان(جمع)» را در مقابل فرشته مرگ قرار می دهد، و البته در آیه 27 سوره 47 فرشتگان آمده است و نه "یک فرشتگان(جمع)"؛ باز می توان گفت که فرشته مرگ، فرشتگان دیگری را تحت امر دارد، و او به امر خدا به آن فرشتگان امر می کند تا روح را در هنگان مرگ از انسانها بگیرند، و لذا می توان گرفتن روح را هم به آن فرشتگان، هم به فرشته مرگ و هم به خدا نسبت داد.

 

شبهه: صحیح بخاری ادعا میکند که جبرئیل 600 بال داشت (جلد چهارم بخش 54 شماره 455) در حالی که قرآن در (سوره 35 آیه 1) میگوید فرشتگان 2، 3 یا 4 بال دارند.

 

پاسخ:

  در حالی که ادعا در این نوشتار تناقضات توهمی در مورد قرآن است، تناقض جو نتوانسته این آیه را با آیه ای دیگر تناقض کند، از این رو به تناقض آیه با روایت صحیح بخاری روی آورده است.

  اما در مورد آیه ای که ذکر شد:

  ستایش مخصوص خداوندی است که آفریننده آسمان ها و زمین است که فرشتگان را رسولانی قرار داد که صاحب بال های دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند. او هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید، او بر هر چیزی قادر است.(فاطر(35) آیه1)

  چند نکته قابل ذکر است:

1.«أجنحه» جمع «جناح» به معنای بال پرندگان است که همانند دست برای انسان می باشد و از آنجا که بال وسیله نقل و انتقال پرندگان و حرکت و فعالیت آنها است، گاهی این کلمه در فارسی یا در عربی به عنوان وسیله حرکت و به کارگیری قدرت و توانایی به کار می رود، مثلاً گفته می شود: «فلان کس بال و پرش سوخته شد» کنایه از این که نیروی حرکت و توانایی از او سلب گردید یا «فلان کس را زیر بال و پر خود گرفت» یا «انسان باید با دو بال علم و عمل پرواز کند» و امثال این تعبیرات که همگی به نوعی کنایه از قدرت، پشتوانه، شوکت و... می باشد، روشن است که این گونه تعبیرات در مورد موجودات فرامادی بیانگر ابعاد قدرت آنها است.

2.این فقره از آیه «یزید فی الخلق ما یشاء» اشاره دارد بر این که بال فرشتگان که بیانگر قدرت و توانایی آنان است، منحصر در مورد خاص نیست، بلکه خداوند می تواند بر قدرت ایشان بیفزاید و به آنان قدرت سیر در مراتب بالاتر از خلقت و عروج بیشتر را عنایت کند.

  با توجه به قسمت پایانی آیه روشن است که تعداد بیشتر را ممکن دانسته است، پس اگر حتى در روایتی عدد 600 ذکر شود و روایت صحیح باشد، نه تنها مخالفت یا تناقضی با آیه ندارد، بلکه خود آیه «یزید فی الخلق ما یشاء» می تواند اشاره به امکان آن باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۰
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه: وقتی قرآن در مورد باردار شدن مریم و میلاد مسیح در (سوره 3 آیه 42 و 45) راجع به چندین فرشته صحبت میکند اما در (سوره 19 آیه 17-21) تنها از یک فرشته صحبت میکند.

 

پاسخ:

 

  با شواهدى که بیان مى کنیم روشن مى شود جایگاه و زمان صحبت کردن فرشتگان با حضرت مریم تفاوت مى کند در یک زمانى و یا در یک مکانى گروهى از فرشتگان با حضرت مریم سخن گفتند و بعد از فاصله زمانى و یا مکانى فرشته دیگر به تنهایى با آن حضرت صحبت کرد و این نوع برنامه هیچ گونه تناقض ندارد و با هم دیگر تعارض ندارد، زیرا در جاى خود در علم منطق و فلسفه ثابت شد که تناقض شرایطى دارد از جمله این که در زمان واحد باشد و نیز در مکان واحد باشد ولى دراین داستان چنین نبود هم تفاوت زمانى داشت و هم مکانى.

  

  در سوره ى آل عمران در آیه 42 و 43 از دوران شکوفایى و برومندى مریم سخن مى گوید و فرشتگان نخست برگزیدگى او به طور مطلق و طهارت و دوباره برگزیدگى او نسبت به تمام زنان جهان را به او بشارت مى دهد و دستوراتى به او به شکرانه این نعمت هاى بزرگ مى دهد.

 

بدون شک این فراز از سخن در اوایل پرورش این بانوى بزرگ مریم بوده است زیرا به دنبال آن در آیه ى 44 به پیامبر مى فرماید: «(اى پیامبر!) این، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم و تو در آن هنگام که قلمهاى خود را (براى قرعه‏کشى) به آب مى‏افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستى مریم را عهده‏دار شود، و (نیز) به هنگامى که (دانشمندان بنى اسرائیل، براى کسب افتخار سرپرستى او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتى و همه اینها، از راه وحى به تو گفته شد.)»

 

  بعد از ولادت حضرت مریم(س)، مادرش نوزاد خود مریم را در پارچه اى پیچید و به معبد آورد و علما و بزرگان بنى اسرائیل خطاب کرد که این نوزاد براى خدمت خانه ى خدا نذر شده است سرپرستى او را به عهده بگیر و عابدان براى سرپرستى او پیشى گرفتند و به همین جهت در کنار نهر آبى قرعه کشى کردند به وسیله قلم هاى چوبى که در دست آنها بوده هر یک نامشان را بر آنها مى نوشتند هر قلمى فرو مى رفت برنده قرعه نبود و هر کدام روى آب مى ماند برنده مى شد تا به نام خود ذکریا افتاد که سرپرستى مریم را به عهده گرفت «إِذْ یلْقُونَ أَقْلامَهُمْ...»

 

  به طور مسلم با ترتیب قرائن مفهوم از آیه این مطلب در اوایل زندگى و رشد و بالندگى مریم واقع شده است و مریم به سن بلوغ رسید و شایستگى شکرگزارى آن محبت ها را پیدا کرد.

 

  ولى در آیه 45 سخن گفتن فرشتگان در نزدیکى ولادت حضرت عیسى(علیه السلام) بود که فرشتگان که مریم بشارت ولادت آن کودک با عظمت را داد ولى به یقین هنوز زمان تولد نرسیده بود زیرا بعد از سخن گفتن فرشتگان به عنوان بشارت در پاسخ این بشارت حضرت مریم دیگر با این فرشتگان صحبت نکرد او مجذوب ذات پاک حق شد واسطه ها را از میان برداشت و یکپارچه با مبدأ عالم هستى پیوند گرفت ولى هیچ واسطه اى آنچه مى خواست گفت و آنچه مى بایست شنید (البته سخن گفتن غیر پیامبر با خدا هرگاه به صورت وحى نباشد اشکال ندارد. و به همین دلیل در آیه 47 مى خوانیم مریم گفت پروردگار را چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد در حالى که انسانى با من تماس گرفته است...

 

«قالَتْ رَبِّ أَنّى یکونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ...»

 

  بدیهى است که از آیه استفاده مى شود بعد از بشارت دادن فرشتگان بطور دسته جمعى به مریم و پس از تمام شدن این بشارت در آیه 45 که گذشت بعد از آن حضرت مریم با خدا سخن گفت که بطور مسلم فاصله زمانى ولى بسیار کم وجود داشت و الا امکان ندارد در همان حال بشارت با خدا سخن بگوید و اصولاً انگیزه سخن گفتن حضرت مریم با خدا به خاطر آن بشارت فرشتگان بوده است.

 

بنابراین نتیجه مى گیریم در مرحله ى اول قبل از ولادت حضرت عیسى فرشتگان بشارت دادند و زمان این بشارت تمام شد و در مرحله ى دوم و بعدى حضرت مریم با خدا سخن گفت و تعجب کرد و در مرحله ى سوم خداوند متعال پاسخ مریم را دادند که خداوند هرچه بخواهد مى آفریند هنگامى فرمان صادر مى کند...

 

 

  «قالَ کذلِک اللّهُ یخْلُقُ ما یشاءُ» و بعد در مرحله چهارم در سوره ى مریم آیه 16 مى خوانیم در این کتاب (آسمانى قرآن) از مریم یاد آر آن هنگام از خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقى قرار گرفت «وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ مَرْیمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیا» معلوم شد هم فاصله زمانى بود که گفتیم و نیز فاصله مکانى هم حاصل شد که مریم از خانواده ى خود جدا شد و در یک منطقه شرقى قرار گرفت.

 

  مفسرین نوشته اند او در حقیقت مى خواست مکانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خداى خود بپردازند و چیزى او را از یاد محبوب غافل نکند، به همین جهت طرف شرق بیت المقدس (آن معبد بزرگ) را که شاید محلى آرام تر یا از نظر تابش آفتاب پاک تر و مناسب تر بود برگزید.

 

و در مرحله پنجم که بعد از رفتن به مکان دور میان خود و دیگران حجابى افکند تا خلوتگاه او از هر نظر کامل شود «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً» حال این حجاب به چه انگیزه بود؟ در قرآن نیامده است؛ آیا براى تطهیر و غسل بود یا براى عبادت بود و آیا بشارتهاى قبلى و یا الهام الهى و امداد غیبى و توفیق او را به آن مکان کشانده است.

 

 

و در مرحله ى ششم آن فرشته الهى به نام «روح» به سوى او فرستاده شد که در آیه 17 مى خوانیم در این هنگام ما روح خود را به سوى او فرستادیم و او در شکل انسانى بى عیب و نقص بر مریم ظاهر شد: «فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا»

 

(و سپس در آیات 18 و 19 و 20 سوره ى مریم، حکایت ترسیدن حضرت مریم را از فرشته روح نقل مى کند و مریم به خدا پناه برد و فرشته روح گفت: من فرستاده خدایم تا پسر پاکیزه اى به تو بدهم و بعد گفتار مریم را نقل مى کند که فرمود تاکنون انسانى به من تماس نداشت و زنى آلوده نبودم و چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد و خلاصه سپس پاسخ فرشته ى روح که این کار سهل و آسان است که مى خواهم این کار نشانه و آیتى براى مردم باشد)

 

***

 

اکنون با توجه به مطالب گذشته در پاسخ این پرسش گفته مى شود همان طور که مشاهده نمودید گفتار و سخن گفتن فرشتگان و یا فرشته در یک زمان و در یک مکان نبود تا تناقص حاصل شود و بین این گفتار مراحل مختلفى وجود دارد نخست از اول رشد و تکامل روحى مریم جمعى از فرشتگان آن مقام برگزیدگى و طهارت و... را بشارت داده و دستور سجده و رکوع و شکرگزارى به او داده سپس در مرحله دوم شاید چندین سال فاصله شد که باز جمعى از فرشتگان بشارت تولد حضرت عیسى را به او دادند (با تمام شدن بشارت فرشتگان) در مرحله سوم حضرت مریم با خدا سخن گفت و اظهار شگفتى کرد که چگونه دختر شوهر نکرده مى تواند اولاد بیاورد و در مرحله چهارم خداوند متعال پاسخ حضرت مریم را داد که این بشارت در پیشگاه خدا آسان است و در مرحله پنجم (حال چقدر طول کشید نمى دانیم ولى یقیناً فاصله بود) حضرت مریم از خانواده خود جدا و به مکان دورى منتقل شده است و در مرحله ششم حجابى بین خود و قوم خود قرار داد که در اینجا بود که فرشته روح آمد و زمینه تولد حضرت عیسى(علیه السلام) را به امر خدا آماده ساخت و با حضرت مریم سخن گفت و به اصطلاح یک فرشته بیشتر نبود. و بدون شک سخن گفتن فرشتگان به طور دسته جمعى با حضرت مریم با سخن گفتن فرشته روح با حضرت مریم فاصله زمانى و مکانى بین شان وجود داشته است و این که اشکال ندارد تعارض و تناقص ندارد چون همانطور که گفته شده است در تناقض شرط است هم در زمان واحد باشد و هم در مکان واحد یعنى همان آن که جمعى از فرشتگان با حضرت مریم سخن گفته بودند در همان حال و همان آن فرشته روح با او سخن بگوید ولى در اینجا در چند زمان بوده است.

 

 

پاسخی دیگر:

 

 بر فرض اینکه تمام سخن گفتن فرشتگان و فرشته روح در آن واحد باشد، باز هم تناقض نیست زیرا در تناقض وحدت موضوع شرط است و باید نفى و اثبات بین دو قضیه باشد؛ اولاً در اینجا وحدت موضوع وجود ندارد در یک قضیه گروهى از فرشتگان با حضرت مریم صحبت کردند و فرضاً در همان حال فرشته روح با حضرت صحبت کرد و این مسأله در عالم مجرد است و القاء مطالب از ناحیه آنها به فردى که شایستگى گرفتن آن را دارد و دستگاه گیرندگى معنوى دارد، کار مشکلى نیست که هر کدام از آنها (چه فرشتگان دسته جمعى و چه فرشته روح) هر کدام مطالب موردنظر خود را به حضرت مریم، در آن واحد القاء نمایند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۹
Seyed Mohammad Alavian

بسم الله

منبع : پادزندیق

این مطلب، یکی از شصت شبهه مطرح شده در مقاله ی  "شصت تنافض در قرآن" است .(برای دیدن لیست جواب ها اینجا کلیک کنید)

 

شبهه:

 (سوره 4 آیه 11-12) و (سوره 4 آیه 176) در مورد قوانین وراثت صحبت میکند. اگر یک مرد فوت شود، و از او سه دختر و دو والد و یک همسر باقی بماند؛ دختران 3/2 سهم، والد ها 3/1 سهم (هردو بر اساس سوره 4 آیه 11) و همسر 8/1 سهم (بر اساس سوره 4 آیه 12) از ارث را دریافت میکند که از میزان ارث بیشتر میشود.

 

مثال دوم، مردی فوت میشود و از او یک مادر و یک همسر و دو خواهر باقی میماند، مادر 3/1 سهم (سوره 4 آیه 11) همسر 4/1 (سوره 4 آیه 12) و خواهران 3/2 (سوره 4 آیه 176) که مجموع آنها 12/15 کل ارث است.

 

 پاسخ:

  سفسطه ای که در این شبهات است این که اسلام طوری برای افراد سهم معین کرده که گاهی ارث کفاف آنها را نمی دهد و این یعنی نعوذ بالله خدا توجه نداشته که با این سهم هایی که تعیین می کند، گاهی ارث کفاف نمی دهد و یا نعوذ بالله خدا عالم به همه چیز نیست یا قرآن از جانب خدای عالم به همه چیز نیست و گر نه نباید این گونه سهم هایی برای افراد معین می کرد مثلا قرآن سهم زن را در صورت بودن فرزند 8/1 و سهم مادر و پدر را در صورت بودن فرزند هر کدام 6/1 و سهم سه دختر در صورت نبودن پسر را 3/2 قرار داده و جمع اینها در صورتی که همه وجود داشته باشند ، می شود 27/24 در صورتی که کل ارث 24/24 است پس می فهمیم یا خدا کمال مطلق نیست یا قرآن کتاب خدا نیست. همینطور در صورتی که وارثان مادر و زن و دو خواهر میت باشند که مادر 3/1 و زن 4/1 و دو خواهر 3/2 می برند و جمع آن می شود 12/15 که از کل ارث بیشتر می شود. آنها گمان کرده اند که قرآن و خدا نعوذ بالله نمی دانسته اند که با این سهم معین کردن ها ، گاهی ارث کفاف نمی دهد و راه حل ارائه نکرده اند و ما که با این مشکل مواجه می شویم، باید راه حلی برایش پیدا کنیم و به همین جهت اهل سنت راه حل داده اند که باید نقص را به نسبت سهم به همه ورثه وارد کرد. آری اگر شارع راه حل ارائه نداده بود این معنا را داشت که از مشکلی که پیش می آید خبر نداشته و این بی خبری و نا آگاهی با ذات حق نمی سازد پس ناچار باید قرآن یا این آیات را از جانب خدا نمی دانستیم ولی خدا که این سهم ها را معین فرموده ، می دانسته که گاهی ارث کفاف سهام ها را نمی دهد و برای آن مواقع راه حل داده است و با دادن راه حل اثبات کرده که کتاب از جانب خدایی نازل شده که به همه چیز علم دارد.

 

    امامان که مفسران و تبیین کنندگان قرآن هستند این راه حل خدایی را درک کرده و در بیان آن گفته اند که ورثه سه دسته اند : گروهی که در هیچ صورتی سهم معین ندارند مثل پسر و گروهی در یک صورت سهم دارند و در غیر آن صورت سهم حداقل ندارند مثل دختر و خواهر که اگر با پسر و برادر همراه نباشند ، سهم معین دارند و اگر با آنان همراه باشند، سهم معین ندارند بلکه بقیه ارث را بعد از پرداخت حصه صاحب سهم ها - هر چه شد - بین آنان تقسیم می کنند و دسته سوم کسانی هستند که در هر صورت سهم معین دارند و از حد اقلی که برایشان معین شده ، کمتر نمی برند. امامان فرموده اند خداوند با این گونه تقسیم بندی اعلام کرده که وقتی افراد صاحب سهم با هم جمع شدند و مجموع سهام ها از کل ارث بیشتر شد، باید ابتدا سهم افرادی که حداقل سهم برایشان معین شده یعنی همان حداقل را از کل ارث به آنان داد و بعد بقیه ارث را به نسبتی که افراد دیگر سهم می برند بینشان تقسیم کرد مثلا در صورت اول بالا ابتدا باید سهم همسر و پدر و مادر را داد و بقیه به دختران می رسد و در مثال دوم سهم زن و مادر را می دهند و بقیه به خواهران می رسد.

 

 توضیحات بیشتر: برای کسانی که آشنایی به آیات قرآن و تفسیر آن دارند ، این مسئله قابل حل است. قرآن و روایات وارثان را به سه دسته تقسیم کرده اند: وارثانی که هیچ گاه فرض و سهم معین ندارند مثل پسر . وارثانی که گاه سهم معین و فرض دارند و گاه ندارند مثل دختر که اگر تنها باشد و پسر همراه او نباشد ، سهم معین دارد و اگر با پسر همراه باشد ، سهم معین ندارد. وارثانی که همیشه سهم معین دارند مثل زن و شوهر و مادر که همیشه و در هر شکل سهم معین دارند مثلا مادر اگر با فرزند همراه نباشد و حاجب هم نداشته باشد ،یک سوم و اگر حاجب داشته یا با فرزند همراه باشد ، یک ششم ارث می برد .این نوع تقسیم بندی افراد را به مقدم و مؤخر تقسیم می کند .در اجتماع افراد فرض دار و بی فرض ، افراد فرض دار بر افرا د بی فرض مقدم اند و در اجتماع افراد فرض دار هم ، آنها که همیشه فرض دارند بر آنان که در بعض صور فرض دارند ، مقدم اند. کسانی که مخاطب واقعی قرآن هستند ، یعنی پیامبر و به تعلیم ایشان امامان از این ریزه کاری ها با خبرند و این نکته ها را می دانند ، ولی متاسفانه بعد از پیامبر مفسران قرآن به حاشیه رانده شدند. کسانی در مصدرحکومت و تفسیر قرآن قرار گرفتند که صلاحیت نداشتند و از درک این ریزه کاری ها عاجز بودند. این ریزه کاری ها حلال مشکل در صورت های فراوانی هستند که با ندانستن آنها ، مسلمانان وقتی با آن صورت ها مواجه شدند ، نتوانستند راه حل را از قرآن استنباط کنند و به خیال خود به حل مشکل پرداختند. از این جا بود که برای شما و دیگران این سوال پیش آمد که چرا خدا به گونه ای تقسیم نکرده که کم و زیاد نیاید؟ تقسیم ارث با توجه به این که در وارثان احتمالات بی شماری ممکن است پیش آید ، باید از چند راهکار برخوردار باشد تا با توجه به آن راه کارها برای همه صورت های احتمالی جواب داشته باشیم و گمان نکنیم برای صورت هایی جواب ندارد. کسانی که از این راهکارهای قرآنی آگاهی کافی ندارند، گمان می کنند در جاهایی ارث از سهام های پیش بینی شده، کمتر یا بیشتر می شود و در آن موارد قرآن و سنت راهکار نداده و ما باید این موارد را خودمان حل کنیم. ابتدا صورت های مختلفی که ممکن است پیش آید ، مطرح می کنیم تا بدانیم در کدام به نظر آنان اشکال وارد است: صورت اول: وارثان همگی از کسانی اند که هیچ گاه برایشان سهم معین نشده یا در آن صورت پیش آمده ، سهم معین ندارند . مثلا وارثان همه پسر هستند که در این صورت ارث بین آنان به صورت مساوی تقسیم می شود یا پسر و دختر با هم اند که باز هم ارث بین آنان به نسبت پسر دو برابر دختر تقسیم می شود و کم و زیادی نمی ماند تا بخواهیم برایش چاره جویی کنیم. صورت دوم: وارثان مخلوطی از صاحب فرض(سهم معین) و بدون فرض هستند که در این صورت ابتدا سهم صاحبان فرض را می دهند و بقیه را بین افراد بدون فرض تقسیم می کنند . مثلا وارث پسر و دختر و زن و مادر است .در این صورت ابتدا فرض مادر و زن را می دهند و بقیه را بین پسر و دختر تقسیم می کنند . در این صورت هم هیچ مشکلی پیش نمی آید. صورت سوم این است که همه ورثه از کسانی اند که همیشه یا در آن صورت پیش آمده ، فرض معین دارند و جمع فرض ها از کل ارث کمتر می شود . مثلا ورثه عبارتند از دو دختر و پدر و مادر و شوهر ، در این صورت همه فرض دارند ؛ دو دختر دو سوم و پدر و مادر هر کدام یک ششم و شوهر یک چهارم می برد و جمع آنها پانزده دوازدهم است یعنی سه دوازدهم بیشتر از کل ارث . در اینجا ما نمی دانیم برای اینکه مجموع فرض ها از کل ارث بیشتر نشود چه کنیم؟در این جا از نظر مفسران غیر صلاحیت دار بین وارثان فرقی نیست و وارثانی که همیشه فرض دارند، با وارثانی که در آن صورت پیش آمده و بعض صورت های دیگر فرض دارند و در بعضی صورت ها فرض ندارند ، تفاوتی نیست و باید این کمبود را به همه سرشکن کرد . آنان نتوانستند متوجه شوند که وقتی خدا بعض افراد را در همه صورت ها صاحب فرض شمرده و بعض افراد را در در بعض صورت ها صاحب فرض شمرده و در بعض صور دیگر صاحب فرض نشمرده ، از این نحوه تعیین فرض، غرضی داشته و خواسته بین آنان هم تقدم و تاخر قائل شود . گروه اول (آنان که همیشه فرض دارند )را بر گروه دوم ( آنان که در بعض صورت ها فرض دارند و در بعض صور ندارند )تقدم بخشد، هم چنان که بین صاحبان فرض با غیر صاحبان فرض تقدم قال شده بودو صاحبان فرض را بر غیر صاحبان فرض تقدم بخشیده بود . اگر آنان این نکته مهم را درک کرده بودند ، در تقسیم ارث در صورت بالا گرفتار مشکل نمی شدند و ابتدا سهم شوهر و مادر را که همیشه فرض دارند ، پرداخت می کردند و بقیه را بین دو دختر و پدر به نسبت چهار برای دو دختر و یک سهم برای پدر تقسیم می کردند.؛اما متاسفانه آنان به این نکته باریک پی نبردند و به راه حل تراشی پرداختند و نقیصه را به همه ورثه سرشکن کردند .(مساله ای که در فقه "عول نام گرفت و اولین قائل به عول عمر بن خطاب بود.)( کافی ،ج7،ص80.) صورت چهارم این است که همه ورثه از کسانی اند که همیشه یا در آن صورت پیش آمده ، فرض دارند و مجموع فرض ها از کل ارث کمتر است و مقداری اضافه می آید مثلا ورثه دو دختر و پدر می باشند که سهم دو دختر دو سوم و سهم پدر یک ششم است که جمعا می شود پنج ششم و یک ششم اضافه می آید . در این جا هم همان مفسران بدون صلاحیت گفتند بقیه ارث (یک ششم) به آنان نمی رسد و باید آن را به مردان طبقه بعدی داد . این مساله "عَصَبه" نام گرفت. این جا هم مفسران واقعی گفتند ما نمی توانیم با وجود طبقه مقدم ارث را به طبقه مؤخر بدهیم بلکه بقیه را هم بین آنان به تناسب فرضشان، رد می کنیم. بنا بر این با توجه به این که خدا وارثان را سه دسته کرده ، همیشه و در هر صورت افرادی مقدم و افرادی موخر هستند . اگر ما این تقدم و تاخر را رعایت کنیم ،دیگر هیچ گاه ارث کمتر نمی شود و هر گاه هم زیادتر شود ، به فرمان خود خدا و پیامبر باید زیادی را به همان وارثان رد کنیم . حق نداریم با وجود طبقه مقدم، ارث را به طبقه مؤخر بدهیم. پس خداوند طوری برنامه تقسیم ارث را ریخته که هیچ گاه به بن بست نخوریم ،ولی کسانی که توان درک این برنامه را نداشتند ، خود را در بن بست دیدند ، یا جوری بیان کردند که با اشکال برخورد کند. این مسئله از راه دیگر نیز قابل حل است که زیاد و کم نمی آید و به تفسیرهای که گفته شد ، نیاز نیست.به این صورت که ابتدا سهم یکی از افراد از کل سهام داده شود و سهم دیگران از باقی مانده. در این صورت چیزی کم و اضافه نمی آید.

 

پاسخ به مثال اول :فرض کنیم شخصی 100 تومان ارث به جای می گذارد. طبق دستور اسلام ابتدا 8/1 از آن جدا می کنند. می شود 12.5 تومان / 87.5تومان باقی می ماند . حال دو سوم این پول را به دختران می دهیم می شود58.32 تومان . یک سوم باقی مانده هم سهم والدین هست. نه چیزی اضافه می آید نه کم. مشاهده کنید: 5/12+32/58+16/29=99.98 به علاوه 02/0 باقی مانده کسری((بیشتر از دو رقم اعشاری)) =100

پاسخ به مثال دومباز فرض می کنیم شخصی می میرد و 100 تومان ارث باقی می گذارد و از او یک زن و والدین و دو خواهر باقی می ماند. زن 4/1 و والدین3/1 و خواهران3/2 می برند. حال حساب کنیم ببینم درست است یا نه.ابتدا سهم زن را جدا می کنیم 4/1 از 100 تومان می شود 25 تومان. بنابراین 25تومان به زن می دهیم. حالا 75 تومان باقی می ماند.از این 75 تومان 3/1 را به والدین می دهیم یعنی 25 تومان و 50 تومان یعنی 3/2 را به خواهران می دهیم یعنی 50 تومان. با این محاسبه ای که انجام شد نه چیزی کم می آید و نه چیزی زیاد و اشکال وارد نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۵
Seyed Mohammad Alavian